سعید جلائیان | شهرآرانیوز، برای کمک به خانواده اش و پیداکردن کار از درگز راهی مشهد شد. جوان بود و غریب. اولین نقطهای که به ذهنش رسید تا به آنجا پناه ببرد، بارگاه منور امام هشتم (ع) بود. دست به دامان غریب الغربا شد. حسین با قلب پاکی که داشت، از امام رضا (ع) خواست مسیری پیش پایش قرار دهد تا بتواند کار کند و برای خانواده اش خرجی بفرستد. دعایش خیلی زود و به لطف امام رئوف مستجاب شد. حسین روز بعد به طور اتفاقی مسیرش به محلی افتاد که تعدادی کارگر ساختمانی در آنجا مشغول ساخت چندین واحد مسکونی بودند. از میان همه آنها حسین سراغ ریش سفیدشان رفت و خیلی راحت با او حرف زد.
مرد همان طور که برای بالابردن دیوار، آجرها را یک به یک میچید، به حرفهای او هم گوش میداد. پیرمرد نگاهی به حسین انداخت و گفت: میتوانی همین جا و همین الان مشغول به کار شوی. حسین بدون هیچ شناخت قبلی از مرد، با حرفی که زد ذوق زده شد، اما بلافاصله نگرانی به سراغش آمد و گفت من جایی برای ماندن ندارم. پیرمرد چندین بار محکم دست هایش را به هم کوبید تا گردوخاکش بریزد و بعد برای قوت قلب تازه وارد، دستانش را روی شانه او گذاشت. پیرمرد نگاهی محبت آمیز به حسین انداخت و با لبخند گفت نگران خانه و حتی لوازم نباش. دامادی ات هم با من. برایت خواستگاری میروم و عروسی میگیرم.
دیگر چه میخواهی؟ حسین سر پایین انداخت و زیرلب از امام رضا (ع) تشکر کرد. دلش گرم حرفهای پیرمرد شد، انگار پدرش دارد حرف میزند. آدمهای زیادی روایتهای مشابه حسین را دارند. همه آنهایی که وقتی حرف از حاجی میشود، نمیتوانند دل تنگی شان را پنهان کنند.
داستانهایی که قهرمان اصلی آنها یک نفر است؛ پدری به نام محمود ثانوی عطاران که با دستگیری از افراد کم بضاعت، مسیر زندگی خیلیها را تغییر داده است. او با هزینه شخصی اش معتادان را ترک میداد و از هیچ چیز کم نمیگذاشت. عاشق کارآفرینی بود. برای بانوان زیر پوشش مجموعه خیریه، هم کارگاه خیاطی دایر کرد و هم محلی برای بسته بندی حبوبات. حتی بازاریابی و فروش را به خود آنها سپرد. اما کار اصلی او، خانه سازی در انتهای محله «مهرمادر» برای نیازمندان بود. او تاکنون ۲۴۱ واحد مسکونی را در این محدوده بنا کرده است و برای کوتاه مدت در اختیار خانوادههای کم بضاعت قرار داه است.
حاج محمودثانوی عطاران اسفند پارسال از دنیا رفت. کاش زودتر از اینها دیده بودیمش و چقدر جای او در این گفتگو خالی است.
تا اواسط دهه هفتاد باغی سرسبز و آباد انتهای خیابان مهرمادر ۲۹ بود. خانواده مرحوم محمود ثانوی عطاران آخر هر هفته آنجا دور هم جمع میشدند و اوقات خوشی را میگذراندند، تا اینکه او تصمیم به انجام معاملهای پرسود با خدایش گرفت و همه وقتش را به پای بچههای یتیم و نیازمندان گذاشت. او هم بخش زیادی از ثروتش را وقف کرد و هم از سپیده دم تا نیمههای شب با افتخار به نیازمندان خدمت میکرد. حالا که او رفته، فقط خاطراتش برای ما باقی مانده است.
مرحوم عطاران خیلی زود و در دوران کودکی پدرش را از دست داد و نان آور خانه شد. او با درد و سختی ذره ذره قد کشید و بزرگ شد. عطاران هنوز به نوجوانی هم نرسیده بود که به سفره داربودن و میزبانی از یتیمان شهرت پیدا کرد. او هرجا بچه یتیم و نیازمندی را میدید، به خانه میآورد تا شریک سفره خود و مادرش کند. راههای زیادی را برای کسب درآمد حلال تجربه کرد؛ از دست فروشی و کارگری گرفته تا باربری. البته خیلی زود کاسبی باتجربه شد. هر کاری میتوانست، انجام میداد تا اینکه با پس اندازش کامیونی خرید و با آن مشغول به کار شد. خداوند به زندگی این مرد روزبه روز برکت بیشتری میداد تا دستگیر بندگان نیازمند باشد و همین هم شد.
حاجی اوایل دهه پنجاه به سبب سفارشهایی که میگرفت، با کارخانههای تولید کاشی در شهرهای مختلف کشور آشنا شد. بار کاشی را از کارخانهها تحویل میگرفت و به دست کاشی فروشیها میرساند. پس از مدتی به این نتیجه رسید که مستقیم از کارخانهها کاشی را بخرد و بفروشد. این تصمیمش نتیجه داد و عطاران خیلی زود چند مغازه فروش کاشی در مشهد دایر کرد. کار و کسب او به لطف خدا خیلی زود رونق گرفت و تعداد شعبه هایش زیاد شد. عطاران با بخشی از درآمدش کارهای زیادی کرد؛ چند قطعه زمین، باغ، مغازه، تالار و... در نقاط مختلف شهر به ویژه در محدوده محله مهرمادر و سه راه کاشانی خرید.
عطاران با وجود گرفتاریهای کاری زیادش، با آغاز حرکتهای انقلابی مردم به نیروهای انقلابی شهر پیوست و بعدها از جنگ تحمیلی هم غافل نشد. با شروع جنگ تحمیلی، دو سال از زندگی اش را برای این کار گذاشت. آقامجتبی، پسر مرحوم، درباره فعالیتهای پدرش میگوید: با اوج گیری مبارزات انقلابی مردم در مشهد، پدر هم به صف مردم انقلابی مشهد پیوست و مدتی را در زندانهای ساواک بازداشت بود. پس از حمله عراق به کشور هم کوتاه نیامد و با وجود کارهای زیادی که داشت، داوطلبانه راهی خط مقدم شد و حدود دو سال راننده کامیون در منطقه عملیاتی بود.
حاجی عطاران که در همه سالهای عمر دستگیر نیازمندان بود، با پایان جنگ تصمیم گرفت خدماتش را به صورت هدفمند با تأسیس خیریه ادامه دهد. آقامجتبی توضیحاتش را ادامه میدهد و میگوید: پس از جنگ تحمیلی، پدرم با جمعی از دوستانش خیریه محبان المجتبی (ع) را دایر کرد و مدتی هم فعالیت کرد، اما ترجیح داد استقلال عمل بیشتری داشته باشد و به همین دلیل از این نهاد جدا شد و در سال ۱۳۷۲ با تعدادی از دوستانش خیریه محبان الجواد (ع) را تأسیس کرد؛ مجموعهای که تا پنج سال بیش از هزار مددجو به طور کامل زیر پوشش خدمات آن بودند.
با اینکه حاجی از کودکی کار کرده بود و برای ریال به ریال مالی که به دست آورده بود، زحمت کشیده بود، حدود ۹۰ درصد از مالش را وقف خیریه و صرف نیازمندان کرد؛ البته با شرط رضایت همسر و چهار فرزندش.
آقامجتبی خوی و خصلت پدر را کاملا میشناسد. همه سالهای کاری کنار او بوده است. تعریف میکند که مسیر خدمات خیریه در سال ۱۳۷۸ تغییر کرد: پدرم به این نتیجه رسید که مشکل اصلی نیازمندان بیکاری و نیاز مهمشان مسکن و جهیزیه است.
او تصمیم گرفت با ساخت چندین واحد مسکونی در محل باغ خانوادگی مان، مشکل شغل و نیاز مسکن مددجویان را برطرف کند. تعدادی از مددجویان را به کار دعوت کرد و با آنها ابتدا دیوار و خانه باغی را که برای ساختش تلاش زیادی کرده بود، خراب کردند و به جای آن پنج خانه تازه ساختند. پس از آن پروندههای مددجویان را بررسی کرد و از میان آنها پنج خانواده را که بیشتر از بقیه مشکل سرپناه داشتند، دعوت کرد و به هرکدامشان کلیدی داد تا خیالشان بابت اجاره خانه راحت شود.
خبر اسکان رایگان پنج واحد مسکونی خیلی زود بین مددجویان خیریه محبان الجواد (ع) پخش شد و صدها خانواده از مناطق و محلات مختلف شهر برای گرفتن سرپناه دست به دامان حاج آقا عطاران شدند.
تعداد زیاد متقاضیان مدیر وقت خیریه محبان الجواد (ع) را به ادامه این راه مصمم کرد. آقامجتبی خوب آن روزها را به خاطر دارد و میگوید: با تعداد زیاد درخواست ها، حاجی تصمیم به اجرای فاز دوم ساخت مسکن گرفت. او دوباره خودش لباس کارگری بر تن کرد و با تعداد بیشتری از مددجویان خیریه شروع به ساخت پنجاه واحد مسکونی با زیربنایی در حدود پنجاه تا شصت متر کرد. پس از ساخت خانه ها، دوباره پدرم کلیدها را به نیازمندان اهدا کرد. ذوق و شوق لذتی که در این کار بود، باعث شد حاج آقا عطاران چندین و چند بار در زمین باغ و اطراف آن شروع به ساخت خانه کند.
پسرش داستان آن روزها را روایت میکند: پدرم کلید ۲۲۱ خانه را با دستان خودش به متقاضیان تقدیم کرد. البته زمان این واگذاری متغیر بود. به دلیل هزینههای زیاد نگهداری و مرمت واحدهای مسکونی، مبلغ ناچیزی این مدت از متقاضیان میگرفت که صرف ترمیم خانهها میشد. ضمن اینکه آن دسته از خانوادههایی که توان مالی نداشتند، از دادن همان مبلغ اندک نیز معاف میشدند.
جای حاج محمود اسفند امسال خیلی خالی بود، وقتی بیست خانواده دیگر ساکن واحدهای مسکونی شدند؛ همان خانههایی که او برای بالابردن دیوارهایش چندین بار مصدوم و حتی در بیمارستان بستری شد. آقامجتبی درباره طولانی شدن روند آخرین پروژه، تعریف میکند: سال ۱۳۹۳ پدرم تعدادی از اولین واحدهای مسکونی قدیمی را خراب کرد و کلنگ ساخت مجتمعی بیست واحدی را زد.
سن وسال پدر زیاد بود و توانش کم، اما از صبح زود تا نیمه شب چندین برابر دیگر کارگران زحمت میکشید. با توجه به طولانی شدن مراحل گرفتن مجوز قانونی مجتمع و مشکلاتی که پیش آمد، روند تکمیل پروژه طولانی شد و پیش از اینکه پدرم لبخند ساکنان این خانهها را ببیند، از دنیا رفت. البته پدرم برنامه دیگری هم داشت که ناتمام ماند. او نمازخانهای مجهز برای مدرسهای ساخت که دانش آموزانش در حیاط مدرسه نماز اقامه میکردند. آرزو داشت یک دبستان هم برای دانش آموزان این محله بسازد، اما....
حاج محمود عطاران حدود ۲۰۰۰ دست جهیزیه به نوعروسان اهدا کرد، با هزینه شخصی اش زائرسرا ساخت و حدود ۱۰ سال هزاران دلداده امام رضا (ع) را در استانهای سیستان وبلوچستان، خراسان جنوبی و دیگر استانها که توان مالی آمدن به مشهد را نداشتند، به پابوسی آقا آورد و از آنها میزبانی و پذیرایی کرد، هرماه به افراد زیادی وام میداد و اختلافات خانوادگی بسیاری را حل میکرد، برای مددجویان کلاسهای متنوع آموزشی تشکیل داد، مهدکودک ساخت و تا جایی که قدرت و توان داشت برای اشتغال زایی افراد کمک میکرد. اینها فقط بخشی از فعالیتهای حاجی بود.
آقامجتبی دوست دارد بیشتر درباره فعالیتهای پدرش بگوید: خیلی از کارهایی را که انجام میداد، ما نمیدیدیم و نمیدانیم. خاطرم هست روزی بر سر مزارش بودیم که امام جمعه یکی از شهرستانهای استان خراسان جنوبی هم اتفاقی آمده بود و از پدر تعریف میکرد. توصیفاتش جالب بود. میگفت: حاجی با پرداخت هزینه لوله کشی و آب رسانی به یکی از روستاها، خدمت بزرگی به این روستا کرد.
اسفند پارسال، درست در همین روزها بود که هزاران نفر از مددجویان و دوستان حاجی برای سلامتی او دست به دعا بردند، اما گویا وقت این رسیده بود که عطاران مزد معامله اش با خداوند را بگیرد و از بین ما رفت و همه را در بهت گذاشت. فاطمه حاجی مرتضایی که سال خورده است، یکی از اولین مددجویانی است که در خانههای عطاران ساکن شده است. حاج محمود و اولین ملاقتشان هیچ وقت از خاطرش نمیرود. تعریف میکند: اولین بار که من و همسرم که حالا او هم مرحوم شده است، پیش حاجی رفتیم، شوهرم بیکار بود و سرپناهی نداشتیم. او یکی از اولین خانههایی را که ساخته بود، به ما داد. از ما اجارهای نمیگرفت و به همسرم کار هم داد.
خدا را شکر همسرم هم خودش را خیلی زود نشان داد و امین و معتمد حاجی شد. انبارداری، نگهداری و تحویل واحدهای مسکونی ازجمله کارهایی بود که حاجی عطاران به همسرم سپرد. همسرم مدام از او به نیکی یاد میکرد و بارها میگفت بعضیها برای گرفتن خانه از مسئولان و افراد سرشناس معرفی نامه میآوردند، اما عطاران هیچ توجهی به آنها نمیکرد و نگاه میکرد ببیند چه کسی واقعا به این خانهها نیاز دارد و میگفت باید به حقش برسد.
پس از فوت عطاران، خیلیها نگران سرنوشت خیریه بودند، به خصوص اینکه پس از شش ماه همسرش هم از دنیا رفت، اما خوشبختانه خانواده عطاران و تلاشهای اعضای هیئت مدیره خیریه همچنان ادامه دارد.
کبری قاسم زاده و همسرش هشت سال پیش در یکی از واحدهای مسکونی خیریه ساکن شده اند. جریان آشنایی او با مرحوم عطاران نیز شنیدنی است. میگوید: هشت سال پیش دلم خیلی گرفته بود و در حرم امام هشتم (ع) مشغول راز و نیاز بودم و از آقا میخواستم بیکاری و بیماری خودم و همسرم را برطرف کند. در همین حال شخصی که انگار راز و نیاز من را شنیده بود، رو به من کرد و گفت به این نشانی برو، ان شاءا... مشکلاتت حل میشود. روز بعد من و شوهرم پیش حاج آقا آمدیم و پروندههای پزشکی را روی میز گذاشتیم و از وضعیتمان گفتیم. حاجی گفت یک خانه خالی دارد که میتوانیم در آنجا ساکن شویم. روز بعد به محضر رفتیم و با یک میلیون تومان صاحب خانه شدیم.
مثل خیل از مددجوهای دیگر، حسرت جای خالی حاج محمود را دارد که پرکردنش سخت است. میگوید: من و هزار نفر از ساکنان واحدهای مسکونی که او ساخته است، از مدیران شهری فقط یک درخواست داریم و آن نام گذاری این معبر به نام عطاران است.
حالا جای حاج محمود بین آدمهای منطقه کم برخوردار شهر خالی است. همه آنهایی که با کمکهای او صاحب خانه و اعتبار شدند و حالا از ته دل دعایش میکنند. حاجی یک سال پیش رفته است و دیگر بین ما نیست، اما میراثش در خیریه محبان الجواد (ع) مانده است و همچنان ادامه دارد.
هم زمان با روز مبعث پیامبر اسلام (ص) در مراسمی که با حضور مسئولان و مدیران شهری ازجمله فرماندار، رئیس و تعدادی از اعضای شورای اسلامی شهر و جمعی از خیران شهر مشهد برگزار شد، بیست کلید واحد مسکونی به بیست خانواده کم بضاعت به صورت موقت اهدا شد، تا تعداد واحدهای مسکونی به ۲۴۱ و جمعیت ساکن در آن به بیش از هزار نفر برسد؛ جمعیتی که همگی در واحدهای مسکونی در خیابان شهیدمشهدی ۲۰ محله مهرمادر ساکن شدند.
حجت الاسلام حسن منصوریان، رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی و زیارت شورای اسلامی شهر مشهد، در مراسم افتتاح این واحدها وعده پیگیری نام گذاری این معبر را به نام مرحوم عطاران در شورای اسلامی شهر مشهد داد.
پس از مرحوم محمود ثانوی عطاران، محمدرضا مغنی زاده به عنوان رئیس هیئت مدیره خیریه محبان الجواد (ع) برگزیده شد. مغنی زاده میگوید: این خیریه به صورت هیئت امنایی اداره میشود و بیشتر فعالیتهای ما توزیع ماهیانه بستههای معیشتی، تأمین هزینههای درمانی، تعمیر لوازم خانگی مددجویان، تهیه جهیزیه و آموزشهای رایگان و مهمترین آن ساخت مسکن در حاشیه شهر است که تا امروز در عرصهای در حدود ۸۶۰۰ مترمربع و زیربنایی بیش از ۱۵ هزار مترمربع انجام شده است.
مرحوم عطاران درآمدهای چندین واحد تجاری، باغ و مستغلات را وقف این خیریه کرد که با درآمدهای آن حدود ۷۰ درصد از هزینههای ما نیز از طریق همین راه تأمین میشود و ۳۰ درصد باقی مانده با کمک خیران و صندوقهای صدقات تأمین میشود.