نگاهی به سریال وحشی به بهانه پایان فصل اول گزارشی از آمار فروش گیشه جهانی | «لیلو و استیچ» پیشتاز در گیشه سروش جمشیدی: تانک‌خور‌ها یک چیز دیگر برای من بود «افسانه سپهر» به سینماها می آید درباره محمدرضا حیاتی که خبر رحلت امام خمینی (ره) را به اطلاع مردم رساند درباره گونه «خاطره نویسی»، با نگاهی به کتاب تازه «روزنگار میرممتاز» | یادداشت های نماینده مشهد در مجلس شورای ملی برگزیدگان رویداد ملی کتاب‌خوانی «خط امین ۱» در مشهد معرفی شدند + فیلم همه چیز درباره سریال دستچین + خلاصه داستان، بازیگران و تیزر اصحاب فرهنگ و هنر چگونه از خدمات حمایتی برخوردار شوند؟ وزیر ارشاد: باید معلوم کنیم چه انتظاراتی از سند هنرهای تجسمی داریم بازگشت خونین سریال «دکستر» | رستاخیزی در قلب نیویورک آرونوفسکی استودیویی با ترکیب هوش مصنوعی و سینما افتتاح کرد تله‌تئاتر ماندگار «اخگری دیگر» روی آنتن + زمان پخش جایزه اصلی «شوالیه طلایی» در دستان آسمان غرب
سرخط خبرها

بگذاریم واژه‌ها معنایشان را حفظ کنند

  • کد خبر: ۱۰۱۳۴۶
  • ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۱
بگذاریم واژه‌ها معنایشان را حفظ کنند
نرگس غفاری‌دوست - معلم نمونه و فرزند و خواهر شهید

انگار میان دو نسل فاصله دو قرن ایجاد شده است که گاهی حرف‌های ما تا این اندازه برایشان ناآشناست. آن‌ها همه‌چیز را در گوشی موبایلش جست‌وجو می‌کند. اگرچه روزگاری است که حرف‌ها رنگ شعار به خود گرفته‌اند، شعار‌هایی معنای کلمات را عوض کرده‌اند و پرهیز از گفتن حقایق آدم‌ها را در معرض احتیاط قرار می‌دهد، می‌خواهم بی‌پرده از تخته‌هایی بگویم که واژه‌ها بر آن‌ها می‌رقصیدند و گچ‌های سفید هنوز اصالت داشتند. معلمی را در مرز دوسالگی از مادر آموختم وقتی در نبود پدر، کلمه «بابا» را در دهانم گذاشت.

هرچند دیدارم با پدر برای ارائه درسی که از مادر آموخته بودم ۱۸ سال به طول انجامید، این سال‌ها باعث شد یاد بگیرم فداکاری اولین اصل معلمی-مادری است. روزی که چند تکه استخوان و یک پلاک خمیده در تفحص جزیره مجنون پیدا شد، تازه کلاس دوازدهم را تمام کرده بودم. اگرچه کلمه «بابا» با زبانم بیگانه بود، سال‌ها توی خواب و رؤیا صدایش را می‌شنیدم. مادر مؤلف کتاب‌هایی بود که هرگز منتشر نشدند.

او در هر ورق زندگی، مهربانی را به من آموخت. عشق واقعی را سال ۶۶ فهمیدم وقتی که دو دایی‌ام شهید شده بودند و مادرم رضایت‌نامه پسرش را امضا می‌کرد. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم‌ای کاش به کلمات آبروی بیشتری دهیم و هر واژه‌ای را هر جایی استفاده نکنیم. صبوری را از چشمان منتظر مادرم یاد گرفتم وقتی تا سال ۷۵ امیدوار برگشتن پسرش بود. برایش خواستگاری رفت و در خیالش لباس دامادی تنش کرد. سال‌هایی که مردم رنگ فرش و پرده‌های خانه‌هایشان را عوض می‌کردند، مادر روی دیوار قد پسرش را اندازه زده بود و کنارش می‌ایستاد.

استخوان‌های نیم‌سوخته برادرم، سال ۷۵ در مریوان غرب تفحص شد و او در آغوش مادر جا گرفت. وقتی معلم شدم، اول از هر چیزی یاد مادرم افتادم و ارزش کلمات. سعی کردم به شاگردانم یاد دهم کلمات را توی ذهنشان انبار نکنند. یادشان دادم ارزشمندترین کلمات کلمات غایب هستند، مثل «بابا» که برای من همیشه غایب بود. رد پای روی برف هرگز تا ابد ماندگار نیست، اما اثر تک‌تک واژگانی که استفاده خواهید کرد تا دنیا پابرجا باشد در این دنیا طنین خواهد داشت. بعضی حرف‌ها ممکن است هیچ‌گاه توی هیچ کتابی نوشته نشوند، ولی ارزش گفتن و شنیدن دارند. از کلمات استفاده کنید و دنیا را تحت تأثیر قرار دهید.

راه طولانی زندگی نیازمند گام‌های آهسته و عمیق است. هر کلمه گامی است به سوی آینده.
چیز‌های دیگری هم به شاگردانم یاد دادم. مثلا دکتر، مهندس و معلم شدن خوب است، اما قبل از مدرک روی دیوار، باید به خاک زیر پایشان افتخار کنند. همین‌طور به شاگردانم آموختم آدم‌هایی هستند که نامشان در هیچ کتابی نوشته نشده است، اما بیش از همه مؤلفان برای این کشور تاریخ نوشته‌اند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->