و تو چه دانی که شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است. نیکوفرصتی است که خداوند دراختیار انسان قرار داده است تا به «اختیار»، فرداهای خود را تحریر کند. دعاهای این شب فقط یک خوانش نیست برای گریستن؛ حدیث نفس است برای «نگریستن» و دیدن نادیدنیهایی که انسان را به خدا میرساند. یقین تازه کردن و رسم زندگی را به جان نوشیدن است. تنظیم ادعاها به زبان دعاست تا رفتارها را هندسهای «بهشتنما» باشد.
شب قدر، غنیشدهترین زمانی است که انسان با درک آن میتواند به استغنا برسد. مولای ما، حضرت امامرضا (ع)، این فرصت سعید را چنین تبیین میفرماید: «این شب را لیلهالقدر نامیدهاند؛ چون آنچه مربوط به سال است، ازقبیل خوبى، بدى، زیان، سود، روزى (معیشت) و مرگ و ولادت در آن شب اندازهگیرى میشود». این شب را نهتنها باید بیدار ماند که بیداری را در نهاد جان باید نهادینه کرد. دعاهایی که میخوانیم، سویهای بیداریبخش دارد.
ترجیعبندی که بعد از هر فراز از دعای جوشن کبیر میخوانیم، شرح امروز و نیاز فردای ماست: «منزهی توای که معبودی جز تو نیست، فریادرس فریادرس! بر محمد و خاندانش درود فرست و ما راای پروردگار، از آتش رهایی بخش!ای دارنده بزرگی و رأفت و محبت،ای مهربانترین مهربانان!»، رسمالخط این شب به زبان دعاست.
اما نه اینکه بخوانیم و برویم، بلکه بخوانیم و به تامل بمانیم و ادعاها و پندارهای خود را با آنچه در دعا سرمشقسازی شده است، سامان دهیم. اگر فقط خواندن تکلیف بود، برای ساعتی تفکر، فضیلتی برتر از ۷۰ سال عبادت نمینوشتند.
روح دعا با تفکر عجین است که اگر از آن جدا شود، جز کالبدی نخواهد ماند که در جان جامعه روح جاری کند. دعا میتواند دست ما را بگیرد و از خاکستر نتوانستنها بلند کند. میتواند به ما انرژیای بدهد که بنبستها را بشکنیم.
قوتی بدهد که مصائب را، مشکلات را و نمیشودها را رام اراده خود کنیم. این کلام تربیتکننده حضرت رضاست که تعلیممان میکند: «هروقت برای شما گرفتاری پیش آمد، به وسیله ما از خداوند کمک بخواهید که معنای کلام خدا در این آیه {۱۸۰ سوره اعراف که میفرماید: اسمها مال خداست؛ بهوسیله آن اسمها او را بخوانید} همین است.»
معصومین علیهمالسلام در این کلام، اسم خدا معرفی شدهاند. حجت اویند. هرچه هست، اوست. این میشود «وحدهلاالهالاهو»، میشود توحید و یقین به توحید؛ حقیقتی که عالم را مدیریت میکند و باور به آن، انسان را به اقتداری مومنانه میرساند که میتواند در برابر همه باطلها بایستد و همه بتها را به خاک اندازد.
توحید به این معنا نیست که خدا هست، بلکه به این معنای معرفتی هم ما را میرساند که هرچه هست، اوست و جز او چیزی نیست. این درس رابهروشنی میتوان از کلام رضوی گرفت. توسل به ائمه (ع) ذیل توحید است. آنان اسمای حسنای الهی هستند. شرک، نه توسل که چشم بستن بر توسل است. توسل، روح توکل را در انسان زنده میکند. توکل هم جانمایه از توحید میگیرد.
حقیقتی که ما از توسل دریافت میکنیم، همان است که هاتف اصفهانی گفته است: «یکی هست و هیچ نیست جز او/ وحدهلاالهالاهو»، هرچه هست، توحید را به عیان میخواند. چیزی که در مفهوم توحید نگنجد، اصلا وجود ندارد.