تعارف نیست نسبت ها. تعریف دارد، روشن و مشخص و دارای حدومرز. هرکس که نمیتواند خود را امام رضایی بخواند، شاخص دارد، عملی و قابل اندازه گیری. به این تشخصها اگر متشخص شویم، میتوانیم خود را در صف کسانی بدانیم که نماز زندگی را به امامت حضرت رضا (ع) اقامه میکنند.
جز این هرچه باشد، تعارف است و خالی از تعریف، چه رسد به معرفت. حال آنکه ما برای رضوی شدن، اول باید معرفت کسب کنیم، بعد در دل بارور و بر زبان جاری سازیم و در گام سوم به رفتار درآوریم. رضوی شدن، ترجمه ایمان است. همان که در شرحش در کلام نورانی حضرت علی بن موسی الرضا (ع) میخوانیم: «الایمان عقد بالقلب و لفظ باللسان و عمل بالجوارح لا یکون الإیمان إلا هکذا.»
با این نگاه است که باید خود را سامان دهیم تا رضوی شویم. از همین منظر است که به فهم تازه در حدیثی دیگر از حضرت رضا نیازمند میشویم، آنجا که میفرماید: «عقل شخص مسلمـان تمـام نیست، مگر اینکه ۱۰ خصلت را دارا باشد؛ اولین آن هم این است که از او امید خیر باشد.»؛ خیر در همه شئون آن. اگر کسی دست خالی پیش او دراز کرد، به کرم و سخاوت اجابت کند. اگر رازی را پیش او گفت، چون پاکت مهروموم شده در دل خود نگه دارد.
اگر کاری از او ساخته بود، به انجام آن در حق مردم همت کند، حتی اگر کسی این را از او نخواسته باشد. آن که در خیابان میرود و سنگی را اگر دید برمی دارد، به این روایت متصف است. آن که برای بهتر شدن حال مردم تلاش میکند، خیر را معنایی زیبا میبخشد. آن که در خانه اش به روی دیگران باز است و با روی گشاده، امید را در دل مردم شعله ور نگه میدارد، ذیل این تعریف قرار میگیرد.
خدا متعالی سازد درجات شهید حجت الاسلام اصلانی را! میگویند در خانه او همواره به روی مردم باز بود و بیش و پیش از در خانه، روی او باز بود و مردم چنان به خیراندیشی و کار وی امید داشتند که وقت و بی وقت، به او مراجعه میکردند. او هم همه توانش را به کار میگرفت تا این امیدها ناامید نشود.
آبرویش را به میدان میآورد و میان داری میکرد تا حاشیه نشینان، بیش از فقر اقتصادی به فقر مهر و معرفت دچار نشوند. او و دیگر شهید رمضانی حرم رضوی، حجت الاسلام دارایی، و آن جانباز حادثه، حجت الاسلام پاکدامن، از این جنس بودند.
مردم به آنان امید خیر داشتند و اینان هم در تحقق این امید، مجاهدانه کوشش میکردند. یادم هست که میگفتند اینان با ۵ میلیون تومانی که از آستان قدس میگرفتند، حساب ۱۵ میلیونی بدهکاران نیازمند را تسویه میکردند. از دیگران کمک میگرفتند.
آبرو میگذاشتند و با تخفیفی که مغازه داران میدادند، بدهی آبرومندان را پرداخت میکردند. «امید خیر» یعنی این. عقل با رفتاری چنین به کمال میرسد و جامعه را هم در مسیر بالندگی چراغ داری میکند. این راهی است که باید رسم زندگی شود.
اگر بتوانیم این راهبرد پنج کلمهای را به رفتار دربیاوریم، زمین برای زندگی جای بهتری خواهد بود. درواقع باید طوری رفتار کنیم که دیگران را به خیر ما امید باشد. این گونه ما را هم به خیر دیگران امید خواهد بود. در شهری که امید سکه رایج باشد، جریان زندگی هم رونق بیشتری خواهد یافت.
ما آفتاب نشینان حضرت شمس الشموسیم. شکر نعمتی چنین بزرگ، تبدیل شدن به کانون امید و معدن خیر است. در فضای خیر هم خیراندیشی نتایج پرشماری دارد که همه میتوانند از آن بهرهمند شوند. به ۹ مولفه دیگر در نوشتههای بعد خواهیم پرداخت، ان شاءا...!