پلاستیکی را از داخل گاری زباله درمی آورد. دور گاری و پلاستیک جمع شده اند. سر پلاستیک مشکی را باز میکند که ناگهان بچه دست وپا میزند.
این تصویری از دنیای امروز است؛ دنیای بی مهری ها. دنیایی که در آن بچههای انسان به دنیا میآیند، اما انسانیت مرده است. مادری که مظهر عطوفت این دنیاست، چگونه به اینجا میرسد؟ بگوییم فشار اقتصادی؟
ولی بارها مصادیقی از مادرانی دیده ایم که زیر سختترین فشارها و ذلتها رفته اند، اما آغوش مادرانه خود را از دلبندشان دریغ نکرده اند؛ البته درست آن است که بگوییم همه عوامل دست به دست هم داده اند تا این اتفاق دردناک پیش چشم ما رخ بدهد، ولی این نوزادی که در آن شرایط زنده مانده، به مثابه پیامبری است که آمده تا مرگ اخلاق را برای ما به تصویر بکشد. آری، بی شک این نوزاد رسالتی در این دنیا داشته که فرشته اش در میان پلاستیکهای سیاه و میان تعفن زبالهها نگاه داشته است.
اما مادرانی که دیدن این تصویر روح آنها را خراش داده است، باید به این پیامبر لبیک بگویند و علیه این بی اخلاقی بشورند. شاید وجدان دیگرانی که این تصاویر را خلق میکنند، تکانی بخورد و بیدار شود. این پیامبر آمده است تا به ما تلنگر بزند و یادآوری کند که انسانیت و اخلاق و مهر و عطوفت در این جامعه چه حال زاری دارد.
باشد که جامعه تحرکی ببیند، شاید که فریادی بلند شود. نمیخواهم از خدا صحبت کنم که اگر باور به خدا داشتیم، کارمان به اینجا نمیرسید.
دیگر مجالی برای تلاوت آیههای ایمانی قرآن نیست؛ باید آیههای انسانیت و فطرت را برای کسانی که این تصاویر را در این جامعه میبینند و گرفتار همین بلا هستند، خواند و تلاوت کرد.
اما دست وپا زدن این نوزاد در زبالههای شهر برای متولیان فرهنگ و دین هم پیامهای تلخی دارد که بازنگری کنند و کار ازسر گیرند؛ البته صدایی برای این نوزاد نمانده بود که بگوییم صدای او را بشنوند، اما چشمهایی که هنوز اشکی برایشان مانده است، باید دست و پای معصوم این طفل نیمه جان را ببینند و همه خودشان را مقصر بدانند که گفت در این کشور، بیشتر از آنکه فرزندانی به دنیا بیایند، فرزندانی چنین زنده در گور میشوند و کیست که در این سرزمین به فریاد این فرزندان، برسد؟