صفحه نخست روزنامه‌های کشور - شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ وقتی «برمودا» رازهای کامران نجف‌زاده را هم افشا می‌کند! تمساح خونی و سال گربه زیر سایه «مست عشق» «لوران کانته» کارگردان فیلم کلاس درگذشت فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون (جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) برگزاری کنگره شعر توس تا نیشابور + جزئیات نگاهی به مضمون بهار در شعر معاصر «پدر قهوه» سریال جدید مهران مدیری در راه شبکه نمایش خانگی چندخطی درباره‌ی کتاب «فلسفه‌ی پیاده‌روی» نوشته‌ی فردریک گرو | بجنبید، منتظرمان هستند! بازگشت بهروز افخمی با «هفت» به تلویزیون + زمان پخش تئاتر کمدی «هشتگ، بچه‌شهرستانی‌ام» روی صحنه می‌رود + پوستر و زمان اجرا انعکاسی از مظلومیت غزه در «خاورمیانه» | گفتگو با احمدرضا عبیدی (ججو) به مناسبت انتشار موزیک ویدئو جدیدش فردوسی و «شاهنامه» در نگاه محمدعلی اسلامی ندوشن «صحبت یار» در نگارخانه فردوسی + عکس اضافه شدن شخصیت «غرغر خان» به باغ شادونه نقد کامل فیلم تلماسه ۲ (Dune 2) | زیبایی و وحشت
سرخط خبرها

عالم ممتاز و یگانه

  • کد خبر: ۱۱۱۰۱۶
  • ۱۴ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۹:۰۹
عالم ممتاز و یگانه
روایت دکتر عباس زریاب خویی از سال‌ها شاگردی در محضر امام خمینی (ره).

به گزارش شهرآرانیوز؛ مرحوم دکترعباس زریاب خویی یکی از اندیشمندان بزرگ دوره ما بود. او در زمینه‌های گوناگون علوم انسانی همچون ادبیات فارسی، تاریخ، فلسفه و کلام، تألیف و ترجمه‌های عالمانه‌ای از خود برجای گذاشته است.

او تحصیلات مقدماتی را در خوی گذراند. در ۱۳۱۶ خورشیدی، زریاب خویی به همراه یکی از طلاب به نام شیخ صادق فراحی که بعد‌ها روحانی تراز اول خوی شد، برای ادامه تحصیل به قم رفت و در آنجا در مدرسه جانی خان یا مدرسه ناصری ساکن شد تا اینکه بعد‌ها به مدرسه فیضیه منتقل شد.

زریاب در قم نزد شیخ صادق فراحی مقداری از شرح لمعه را خواند، سپس رسائل و قسمتی از مکاسب را در محضر آقا سیدمحمد یزدی معروف به محقق داماد فراگرفت. زریاب در فلسفه شاگرد امام خمینی (ره) بود که آن زمان در حوزه به نام «حاج آقا روح ا...» شهرت داشتند و یگانه مدرس فلسفه در آنجا بودند.

او داستان آشنایی با امام خمینی (ره) را به رشته تحریر درآورده است. در ادامه، بخشی از زندگی نامه خودنوشت دکتر عباس زریاب خویی را که به همین ماجرا اشاره دارد، بخوانید.... روزی نزدیک غروب، در مدرسه فیضیه بودم و طلاب مشغول وضو گرفتن از حوض مدرسه بودند.

زیلو‌های مقابل مدرسه را پهن کرده بودند و مؤمنان و نمازگزاران در انتظار آمدن مرحوم آقا سیدمحمدتقی خوانساری، یکی از سه مجتهد و مرجع بزرگ قم پس از فوت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بودند. ناگهان دیدم که سید بلندقد خوش سیمایی با وقار تمام مشغول وضو گرفتن است و طلاب به چشم احترام و تعظیم به او می‌نگرند.

لباس مرتب و ریشی کوتاه و چشمانی نافذ داشت. چون وضویش تمام شد، حاج شیخ صادق به او نزدیک شد و سلام کرده و با هم روبوسی کردند و کمی صحبت کردند. پس از آنکه از هم جدا شدند، من از حاج شیخ صادق نام آن سید روحانی را پرسیدم و او گفت: او حاج آقا روح ا... خمینی، معلم و استاد فلسفه من است و من روز‌ها پس از درس فقه آقا سیدمحمد حجت کوهکمری در درس اسفار او که در مدرسه دارالشفا منعقد می‌گردد، حاضر می‌شوم.

این اولین بار بود که من آقای خمینی را می‌دیدم. ایشان در آن وقت یعنی در سال ۱۳۱۶ خورشیدی از مدرسین فاضل و بنام حوزه قم بود و با آنکه جوان بود و در حدود سی و شش سال داشت، مورد تعظیم و احترام همگان بود. عصر‌ها در حدود دو ساعت به غروب مانده به مدرسه فیضیه می‌آمد و در ضلع جنوبی مدرسه در جلو یکی از حجرات می‌نشست و با فضلای درجه اول حوزه مانند مرحوم سیدمحمد یزدی معروف به داماد و مرحوم شیخ حسن نویسی و مرحوم فاضل لنکرانی به بحث و جدال در مسائل فقهی و اصول می‌پرداخت و گاهی یعنی خیلی به ندرت تند می‌شد و صدای خود را بلند می‌کرد، چنان که فضای مدرسه از صدای او پر می‌شد.

چنان که گفتم، این گونه موارد بسیار نادر بود و او غالبا در مباحثات خونسرد و مسلط بود و حریف را با براهین و ادله منطقی به سکوت یا اعتراف وادار می‌کرد. تحمل و تسلط او بر نفس معروف بود و با وقار و جاذبه شخصی خود، همه را به احترام وامی داشت و همه او را به تفوق در فضل و تقید به ظاهر و اصول اخلاقی می‌ستودند. به همین جهت این حسن اعتقاد همگان به من نیز سرایت کرد و من آرزو می‌کردم که اطلاعات و تحصیلات من روزی مرا موفق به حضور در درس او بکند.

در آغاز سال ۱۳۱۸ از بعضی از طلاب شنیدم که آقای حاج آقا روح ا... خمینی درس شرح منظومه حاج ملاهادی را آغاز خواهد کرد. من که در انتظار چنین فرصتی بودم، با شور و شوق تمام در درس او که در مدرسه دارالشفا منعقد می‌شد، حاضر شدم و به انتظار پایان دادم.

او درس را به جای آنکه از آغاز کتاب شروع کند، از طبیعیات شروع کرد و استدلال او برای این کار، روش معلم اول یا ارسطو بود که الاهیات را پس از طبیعیات قرار داده بود و به همین جهت الاهیات را مابعدالطبیعه نامیده بود.

روش تدریس او برخلاف استادان دیگر بود، یعنی هرگز مطالب را با جملات و عبارات کتاب تطبیق نمی‌کرد، بلکه پس از آنکه یکی دو جمله از متن کتاب می‌خواند، شروع می‌کرد به تقریر درس از خارج با بیانی که پر از شور و هیجان بود و این هیجان گاهی چنان قوت می‌گرفت که صدایش را بلند می‌کرد و جلسه درس به جلسه خطابه و تذکیر بدل می‌شد.

او می‌خواست در ضمن تشریح مطالب فلسفی به مسائل اخلاقی و اجتماعی،  دینی بپردازد و این دو مقصود را چنان استادانه با هم می‌آمیخت که انسان نمی‌توانست موضوع درس را از بحث دینی اخلاقی او جدا بداند و این امر تأثیر شدیدی در مغز و روح متعلمان به جای می‌گذاشت و شخص هنگام خروج از جلسه درس، حالتی روحی و عرفانی و سرشار از اندیشه عمیق دینی در خود احساس می‌کرد که شاید تا یکی دو ساعت دوام داشت.

او خود سرشار از این کیفیت عرفانی، دینی، فلسفی بود. او برای خود جهانی از اندیشه معنوی دینی ساخته بود که عناصر تشکیل دهنده آن مذهب شیعه اثناعشری، افکار نوافلاطونی منطوی در فلسفه اشراق، عرفان محی الدین عربی و حکمت متعالیه ملاصدرا بود.

او این عناصر را عمیق‌تر و ذاتی‌تر از اسلاف خود در خود پیوند داده بود و شکل متعادل و منسجم و هماهنگی به وجود آورده بود که می‌توان آن را به یک سمفونی تشبیه کرد. استادان او در فلسفه و عرفان آقایان سیدابوالحسن رفیعی قزوینی و میرزامحمدعلی شاه آبادی بودند، اما از لحاظ ترکیب مواد و مصالح و تعالی آن به صورت بالاتر از همه برتر بود و هیچ کدام با او از این جهت (نه از جهت تبحر و توغّل در جزئیات مسائل) قابل مقایسه نبودند.

از کتاب‌هایی که در آن زمان با دقت تمام خواندم، علم الاجتماع نقولا حداد و جمهوریت افلاطون ترجمه عربی حنّا خبّاز و کتاب الابطال کارلیل و کتاب اصول الشرایع بنتام ترجمه فتحی زغلول و ترجمه عربی کتاب‌های گوستاو لوبون و کتاب‌های روان شناسی سلامه موسی و مرسی قندیل و کتاب اصل الانواع داروین (ترجمه عربی آن) بود. چند کتاب هم در تاریخ فلسفه جدید به عربی خواندم.

کتاب الرّد علی المنطقیین ابن تیمیه و کتاب‌های شیخ محمد عبده و شاگردش محمد رشید رضا را نیز در میان اوقات مدرسه فیضیه خواندم. علاوه بر آن به تنهایی، با مقدماتی که در دوره اول دبیرستان داشتم، به مطالعه در کتب درسی فرانسوی و کتاب‌های ریاضی معروف به اف. ژ. ام نیز مشغول شدم و از کتب لغت فرانسوی فارسی و فرانسوی عربی استفاده می‌کردم. چون پیوسته لازم بود که به کتب لغت مراجعه کنم چندین کتاب لغت در دست من از کثرت مراجعه پاره و اوراق شد.

مطالعه این کتاب‌ها و بازگو کردن مطالب آن‌ها در مجامع و محافل طلاب، عده‌ای را نسبت به من بدبین کرد و من می‌شنیدم که مرا در خفا به فرنگی مآبی و به اصطلاح امروز به غرب زدگی متهم می‌داشتند و حتی شخصی، مرا مادی خوانده بود.

اما بزرگان حوزه چنین نبودند و من از ایشان کراهت و نفرت یا تعصبی ندیدم، برعکس، آقای خمینی به رغم بعضی القائات متعصبان همچنان توجه خود را از من دریغ نمی‌داشت و در همان رمضان سال ۱۳۲۱ مرا به جلسات بحث و مطالعه در کتاب عبقات الانوار سیدحامد حسینی لکهنوئی که شب‌ها در منزل دوستان او تشکیل می‌شد، دعوت کرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->