الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ حاشیه روستاهای اطراف مشهد، به ویژه روستاهای جاده آرامستان رضوان تا آرامگاه فردوسی در انحصار شهرکهای ویلایی است. از همان ابتدای مسیر انگار که همه چیز برای ساخت ویلا مهیا باشد؛ از تبلیغات برای قطعه بندی زمین کشاورزی بگیرید تا تابلوگذاری برای کوچههایی که نیستند و رسیدن خدماتی مانند جانمایی ستونهای برق. همه چیز آماده قدکشیدن یک ویلاست. یکی از مسئولان جهاد کشاورزی خراسان رضوی اسفندماه سال ۹۹ گفته بود: سالانه چهارهزار هکتار از اراضی کشاورزی حاشیه مشهد به باغ ویلا تبدیل میشود.
قرارمان برای دیدن نمونه وضعیت ویلاسازیهای حاشیه روستاهای مشهد ابتدای جاده روستای فرخد است. با رضا، یکی از قدیمیهای روستا، قرار گذاشته ایم تا اطراف را نشانمان دهد. این روستا چند سالی است با عنوان قمصر خراسان شناخته میشود و هرسال مصادف با فصل بهار روایت گل و گلاب در اینجا جان میگیرد. حاشیه جاده منتهی به روستا پر است از کارگاههای بلوک سازی، املاکیها و تالارها. به روستا میرسیم.
ابتدای برخی از کوچهها و روی پارچهای نوشته اند: «گلاب گیری». رضا میگوید: فصل گل محمدی تازه تمام شده است، اما اگر به فصلش آمده بودید میشد گلاب گیری را در این خانهها ببینید. بعد انگار که غمی یادش آمده باشد، ادامه میدهد: از این روستا و روستای کلاکوب دیگر چیزی نمانده است. هر جا چشم بگردانی یک ویلا قد علم کرده است. کاش بگذارند این گلاب گیری و مزرعههای گل در روستای ما بماند.
همراه او از روستا میگذریم و جادهای را ادامه میدهیم که به مسیر آرامستان رضوان منتهی میشود. بیشتر باغ ویلاها در مسیر جاده آرامستان ساخته شده است و میشود تا خود بولوار شاهنامه و آرامگاه فردوسی آنها را دید. در حین رفتن این مسیر رضا توجهمان را به دوطرفه جاده جلب میکند و تأکید میکند که از دو طرف جاده چشم بر نداریم. به قسمتی از حاشیه جاده اشاره میکند که کنارش مخروبه دیواری ریخته است.
میگوید: این آجرها مربوط به دیوار ویلاهایی است که ساخته اند و جهاد کشاورزی آنها را خراب کرده است.
آن طور که میگوید صاحبان زمینها هرچند وقت میآیند و دیواری میکشند و از آن طرف جهاد سازندگی این دیوارچینیها را خراب میکند. رضا به طرف دیگر جاده و نهالهایی اشاره میکند که میان یک زمین کاشته شده اند: «این نهالها بازیچه دست زمین خواران هستند. اینجا همه روستاییان میدانند داستان این نهالها چیست.» بهت ما را که میبیند این طور توضیح میدهد: این یک شگرد برای تصرف زمینها کشاورزی و تبدیلشان به ویلاست. اول نهال میکارند و بعد از مدتی میروند به جهاد کشاورزی و مدعی میشوند که مردم به نهال هایشان آسیب زده اند. با این ادعا جهاد کشاورزی به آنها اجازه میدهد، دیواری به ارتفاع ۱۲۰ سانتی متر دورتادور زمینشان بکشند. بعد از گذشت مدتی هم دیوارها را بلندتر میکنند.
به گفته رضا بیشتر ویلاهای ساخته شده در این محدوده با همین شگرد بالا رفته اند.
جاده باغ فراگرد را بالا میرویم. از چند سال قبل و بعد از آنکه شهرداری مشهد آرامستان رضوان را دایر کرد، روستاییان به این جاده لقب جاده آرامستان داده اند.
رضا با اشاره به همین جاده میگوید: همه مردم میدانند هر جا که جادهای کشیده شده بلافاصله توسعه شهری و جمعیت هم به آن طرف رفته است. از وقتی هم که این جاده از حالت شوسه خارج شد و به قولی آسفالت شد به جای مزارع گندم و باغات انگوری هم باغ ویلا قد علم کرد.
او این را هم میگوید که جهاد در برابر ساخت ویلا در زمینهای حاشیه جاده بیشتر مقاومت کرده است، چون بیشتر در معرض دید هستند و تغییرات آنها بیشتر و زودتر به چشم آمده است.
داستان، اما برای زمینهایی که از جاده فاصله دارند، بسیار متفاوت است و این تفاوت را میتوان از وجود ویلاهایی فهمید که قدم به قدم سرپا شده اند. گویا در آن بخشها خبری از مقاومت سفت وسخت در برابر ساخت ویلا وجود نداشته است.
در ادامه جاده، اندک اندک زمینهای کشاورزی کوچک میشوند و جای خود را به ویلاها و کوچههای پلاک گذاری شده میدهند. سر کوچهها تابلویی نصب است که نام کوچه را میگوید؛ یکی زنبق است و یکی شقایق، یکی لادن است و یکی گلایل. در برخی از این کوچهها تا چشم کار میکند باغ ویلاها با نظم خاصی ردیف شده اند و جالب اینکه همه هم خدمات گرفته اند، هم آب، هم برق.
تقریبا روی دیوار همه این ویلاها تبلیغات املاکیها و کسب وکارهایی دیده میشود که به طراحی دکوراسیون داخلی باغ ویلاها مرتبط هستند؛ از نقاشی دیوارِ ویلا تا طراحی آب نما و استخر. رضا به تابلوی کوچهها و پلاک ویلاها اشاره میکند و میگوید: زمین این ویلاها، زمین کشاورزی بود، اما الان شده است چند ویلا که هم پلاک گذاری شده و هم همه خدمات لازم را گرفته است. او رو به ما میپرسد: همه مسئولان میگویند که این ویلاها غیرمجاز هستند؛ اگر غیرمجاز هستند، چه کسی به آنها پلاک و خدمات داده است؟
رضا به اطراف اشاره میکند و با افسوس میگوید: اینجا بهترین خاک را برای کشاورزی دارد. میتوان روزی خیلی از مردم را به وسیله همین خاک تأمین کرد، اما به جایش ویلا ساخته ایم با درختهای بی ثمر.
او ادامه میدهد: همه اوضاع فاجعه بار آب را در دشت مشهد میدانند. اینجا برای کشاورزی آب نداریم، آن وقت همان یک ذره آبی هم که هست میرود سمت ویلاها و آبیاری گل هایشان.
ادامه صحبت رضا به مقایسه امکانات کوچه باغهای جدید و کوچههای روستای فرخد مربوط است. او میگوید: اینجا هرچند کوچه یک باکس زباله گذاشته اند، اما اگر کل روستا را بگردید، یک باکس زباله پیدا نمیکنید. برای آب اوضاع داخل روستا از این هم بدتر است. بیشتروقتها آب کم فشار است. برخی از اهالی روستا درخواست انشعاب آب داده اند، اما شرکت آب به آنها انشعاب نمیدهد. همسایه خودم یک سال است که دنبال انشعاب آب است، اما هنوز به او نداده اند، آن وقت چطور تمام این ویلاها انشعاب آب دارند؟
در ادامه مسیر که قسمت ویلاهای لاکچری است، محمدعلی، یکی دیگر از اهالی روستا، به جمعمان اضافه میشود. وسعت و بزرگی ویلاهای این محدوده چشمگیرتر است. محمدعلی چند ویلا را نشان میدهد که وسعت و بزرگی آنها به اندازه چندین ویلاست و همه طول کوچه را گرفته است. آن طور که محمدعلی میگوید اغلب ویلاهای این محدوده به صورت مجتمع ساخته میشوند. او میگوید سجاد از اینجا شروع میشود.
بعد برای دیدن واکنش ما، نگاهی به چهره هایمان میاندازد و به سرعت پی حرفش را میگیرد: فکر کردید فقط مشهد سجاد دارد. ما هم سجاد داریم؛ و بعد با خندهای تلخ سمت دیگری را نشان میدهد: «خیابان آن طرفی هم نیلوفر است.» میگوید: این ویلاها خیلی مدرن و شیک هستند.
در همه ویلاها بسته است و سکوت موجود حکایت از خالی بودن بیشترشان دارد. محمدعلی میگوید روزهای هفته بیشتر ویلاها خالی هستند. صاحبانشان فقط تعطیلات و آخر هفته برای استفاده از ویلا میآیند.
محمدعلی به یکی از ویلاها اشاره میکند که به گفته خودش با چند نفر دیگر از جوانهای روستا درختانش را کاشته اند. میگوید: این باغ ویلا از مدل باغ ویلاهای مجتمع است. از بیرون دیده نمیشود، اما چون خودم درخت هایش را کاشته ام میدانم چطوری است. حدود سه هکتار است و داخلش چند ویلای دیگر قرار دارد. هر ویلا تقریبا ۲ هزار مترمربع است و یک فضای باغی و استخر و یک قسمت مسکونی دارد.
یکی دیگر از چیزهایی که در محدوده ویلاهای لاکچری میشود دید، کوچههای اختصاصی است که معمولا در قسمت ورودی کوچه اتاقک نگهبانی گذاشته شده است؛ اتاقکهایی که در قسمت سقف به دوربین و نورافکن مجهز هستند و داخل آنها یک نگهبان آمدوشدها را رصد میکند. محمدعلی میگوید: وقتی درب اتاقک بسته است یعنی نگهبان با میراب داخل کوچه باغ است. هرکدام از مجتمعها یک میراب دارد که مسئولیت تأمین آب و آب دهی به درختان ویلا با اوست.
بعد رو به ما میکند و سر تکان میدهد که میرابی یا نگهبانی و باغبانی یکی از این مجتمعها آینده بیشتر ما جوانهای روستاهای اطراف است. ما که سالها در این روستا زندگی کرده ایم، اما حالا که زمینهای کشاورزی مان همه ویلا شده است باید به جای کاشت گندم و باغ داری، به درخت کاج و بید ویلای فلان دکتر یا مهندس آب بدهیم.
با محمدعلی از شرایط آب روستا صحبت میکنیم. از اینکه با وجود باغ ویلاهای بی شمار در حاشیه روستا برای تأمین آب چه میکنند. میگوید: روستای فرخد پنج چاه موتور داشت که برای آبیاری زمینهای کشاورزی از آنها استفاده میشد. در چند سال اخیر با خشک سالیهایی که پیش آمده است، بیشتر چاههای روستا بی آب شده اند.
او با تأکید بر این جمله که «الان از عمق چهارمتری آب بیرون میکشیم» ادامه میدهد: همین آب که با سختی بیرون کشیده میشود به جای آنکه پای یک درخت مثمر یا زمین گندمی و کشتزاری جاری شود، استخر یک ویلا را پر میکند، آن هم برای خوشی یک روزه یک خانواده از ما بهتر.
«پول بده، آب بخر» این سادهترین پاسخی است که محمدعلی و رضا برای تأمین آب ویلاها در این اوضاع بی آبی چاههای روستا میدهند و میگویند: بیشتر این ویلاها هفتهای یک بار آب میخرند.
محمدعلی ادامه میدهد: چاهها بر اساس میزان آب دهی در بیست و چهار ساعت یک روز به فروش میرسند. صاحبان ویلا اگر پول داشته باشند ساعتی آب میخرند و میتوانند بر اساس ساعت آبی که خریده اند، باغ ویلای خودشان را آب دهند.
او هزینه خرید یک ساعت آب چاه موتور را این طور جواب میدهد: شنیده ام ساعتی ۱۵۰ میلیون تومان برای خرید آب پول میدهند. آنهایی هم که پول ندارند تانکری آب میخرند.
رضا هم که گلایهای از خودش و دیگر روستاییان دارد میگوید: همه ما مقصریم. ۱۰ سال قبل زمینهای اینجا متری ۱۰۰ هزار تومان بود. الان یک مترمربع همین زمینها به خاطر ساختن ویلا به یک تا یک و نیم میلیون تومان رسیده است. خب معلوم است که همه زمینهای خودشان را میفروشند. خود من یک زمین ۲ هزارمتری ارثیه پدری ام را فروختم. این را هم میدانم که تا یکی دو سال دیگر باید روی همان زمین پدری که فروختم و ویلا شده است، نگهبانی بدهم.
محمدعلی هم صحبتهای رضا را تأیید میکند و میگوید: پانزده سال قبل همه زمینهای اینجا باغات بزرگ انگور و زمینهای کشاورزی گندم بود. از گندم همین روستا حداقل یکی از سیلوهای گندم چهارراه سیلوی مشهد پر میشد، اما الان نه زمینی برای کاشت گندم داریم، نه خود گندم را. هر جا چشم بگردانی باغ ویلاست و تابلوهایی که برای نقاشی ویلا و تزئین دیوارها و آب نما زده شده است.