به گزارش شهرآرانیوز، در شماره ۸۱ مجله «معارف» دیماه سال ۱۳۸۹، در مطلب «ادب آیینی جایگاه شعر و ادب آیینی در زبان فارسی» بهقلم محمدعلی مجاهدی (پروانه) آمده است: «شعر و ادب آیینی به لحاظ محتوایی از چنان گستره دامنهداری برخوردار است که کمتر اثر منثور یا منظومی را میتوان در عرصه زبان فارسی نشان داد که از نظر موضوعی در حیطه پهناور ادبیات آیینی قرار نداشته باشد؛ ولی متاسفانه غفلت دیرپایی که گریبانگیر اغلب پژوهشگران ما بوده و هست، آنان را از پرداختن به این مهم باز داشته است و اگر گاهی اظهارنظری درباره ادبیات آیینی داشتهاند با واقعیات همخوانی نداشته است».
همچنین در بخش دیگری میخوانیم: «ادبیات آیینی از نظر ساختار لفظی و نمای بیرونی و به کارگرفتن انواع سبکها، شگردهای هنری و آرایههای لفظی و معنوی، هیچ فرقی با سایر ادبیات رایج در زبان فارسی ندارد؛ و آنچه ادب آیینی را متمایز میسازد شاکله معنوی و بار محتوایی آن است. هر متن منثور و یا منظومی که بهنحوی متاثر از آموزههای وحیانی قرآن کریم، تاریخ اسلام و پیشوایان دینی، منابع متقن روایی، کلمات قصار حضرات معصومین (ع)، نهجالبلاغه، نهجالفصاحه، صحیفه سجادیه و ادعیه ماثوره باشد، در قلمرو موضوعی ادبیات آیینی قرار میگیرد. برخلاف پژوهشگرانی که تلاش میکنند دامنه ادبیات آیینی، خصوصا شعر آیینی را در دو مقوله «مناقبی» و «ماتمی» محدود سازند، قلمرو موضوعی ادبیات آیینی بسیار گسترده است».
محتشم کاشانی از مفاخر و شاعران نامدار آیینی است و ایرانیان با مرثیه ترکیببند عاشورایی و مشهور «باز این چه شورش است»، در بازگوکردن مصیبت واقعه کربلا و شهادت سیدوسالار شهیدان امام حسین (ع) آشنایی دارند.
کمالالدین علی محتشم کاشانی شاعر عهد صفویه و معاصر با شاه طهماسب اول است. او در سال ۹۰۵ هجری قمری در کاشان زاده شد و بیشتر دوران زندگی خود را در این شهر گذراند. نام پدرش خواجه میراحمد بود. کمالالدین در نوجوانی به مطالعه علوم دینی و ادبی معمول زمان خود پرداخت. در سن ۹۱ سالگی، در ربیعالاول سال ۹۹۶ هجری قمری (به روایتی ۱۰۰۰ هجری قمری) در کاشان درگذشت.
همانطور که اشاره شد معروفترین اثرش، ترکیببند اوست که در ایام عزاداری سیدالشهدا «ع»، مساجد، تکایا و مجالس سوگواری را با کتیبههای منقوش به این اشعار، سیاهپوش میکنند. این ترکیببند در دوازده بند، سروده شده و پس از او شاعران بسیاری در استقبال از آن شعر سرودهاند. محتشم با آنکه در عصر شاعران سبک هندی بوده، از پیروان مکتب وقوع است. او در کاشان به بزازی یا شَعربافی مشغول بوده است. محتشم کاشانی علاوهبر شعر، در عرصه نثر نیز توانا بوده و این امر را دو رساله «جلالیه» و «نقل عشاق» که آمیزهای از نثر و نظم است نشان میدهد. در سرودن «ماده تاریخ» نیز مهارت داشته و در دیوان اشعار او میتوان نمونههایی از آن را یافت. دیوان محتشم مشتمل بر قصاید، غزلیات، مراثی، مدایح، قطعات، رباعیات و مثنویات است که قسمت قصاید را «جامع اللطایف» و قسمت غزلیات را «نقل عشاق» نامیده است.
همچنین هشتم مردادماه، در تقویم ایران با نام زنجان نامگذاری شده و این روز ملی برای زنجان در روز بزرگداشت شیخ شهابالدین سهروردی (شیخ اشراق) در نظر گرفته شده است.
در مورد ولادت و وفات شهابالدین یحیی بنحبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی بین تاریخنویسان اختلاف است، ولی بیشتر نقل شده که او در تاریخ (۵۴۹ق) در دهکده سهرورد زنجان به دنیا آمد. سهروردی در مکتب دار سهرورد، تحصیلاتش را آغاز کرد و قرآن و ادبیات عربی و فارسی را فراگرفت. او در سیزده سالگی از سهرورد خارج و به شهر مراغه رفت و خدمت مجدالدین عبدالرزاق جیلی در مدرسه معروف مجاهدیه، مشغول به یادگیری حکمت و اصول فقه شد و در همان ایام، با معارف زرتشتیان و مسیحیان نیز آشنایی پیدا کرد. در بیست سالگی به اصفهان رفت و یادگیری علوم حوزوی را در آنجا تکمیل کرد. سهروردی نزد ظهیرالدین بیهقی فارسی، مشغول تحصیل منطق و فلسفه ابنسینا شد. قبل از سی سالگی بین سالهای ۵۷۷ - ۵۷۸ق اصفهان را ترک کرد و با عدهای از صوفیان سفر خود را شروع کرد و وارد قلمرو پادشاهان سلجوقی در آسیای صغیر شد و به دیاربکر رسید. با ورود به این شهر، مورد استقبال حکومت سلجوقی قرار گرفت.
او در مدتی که در دیاربکر بود، ریاضت پیشه میکرد و عقیده داشت ریاضت، راهی برای دستیابی حکمت عملی بلکه راهی برای فهم بهتر حکمت نظری است. سهروردی در دیاربکر، به گفتگو با عالمان میپرداخت، اما به سبب تنگنظری گروهی از عالمان، مورد بیمهری قرار گرفت. بعد از مدتی، از دیاربکر خارج شد و برای سیاحت به آناتولی رفت و از آنجا عازم سوریه شد. در این بین، به شهر ماردین رسید و در آنجا با فخرالدین ماردینی ملاقات کرد و از او معارف متنوعی پیرامون سنتهای مصر قدیم، اعتقادات صائبی و تعلیمات هرمسی آموخت. ظاهرا سهروردی بعد از ماردین، به سفرهای زیادی در آسیایصغیر رفته باشد. او احتمالا به میافارقین که آثاری از انوشیروان دادگر و خسرو پرویز دارد، رفته است. او به توقات شهری در استان ارض روم میان قونیه و سیواس رفته و در همین مدت کتاب «حکمت الاشراق» را بهمرور کامل کرده است. گفته میشود او در تاریخ ۲۹ جمادیالاخر ۵۸۲ قمری، از نوشتن این کتاب فراغت یافت.
سهروردی در آناتولی و روم سکونت داشته و بارها به سوریه رفته و بازگشته و کتاب «الواح عمادیه» را در شهر توقات نوشت. بعد از آن، سهروردی به حلب میرود و فعالیتهای خود را در مدرسه حلاویه شروع میکند. ملکظاهر پسر صلاحالدین ایوبی، از گستره و عمق دانش سهروردی مطلع میشود و مناظراتی را به منظور معرفی سهروردی به عالمان دربارش ترتیب میدهد. بیاحتیاطی سهروردی در بیان اعتقاداتش، دشمنان فراوانی را برای او درست کرد از جمله دو عالم شافعی یعنی زینالدین عبدالملک بن نصرالله ابن جهیل و برادرش مجدالدین ظاهر که شهابالدین را ملحد و عامل انحراف ملکظاهر میدانستند. آنها وقتی از ملکظاهر ناامید شدند، نامهای به پدر او صلاحالدین ایوبی نوشتند و او نیز به فرزند خویش در نامهای فرمان میدهد که «این جوان کشتنی است و او را بکش». ملکظاهر سهروردی را به زندان انداخت و از خوراک محروم کرد. در این شرایط روز جمعه آخر ماه ذیالحجه سال (۵۸۷ق) جسد سهروردی را از زندان بیرون آوردند. او در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت و مزارش در مسجد امام سهروردی شهر حلب قرار دارد.
تالیفات زیادی از سهروردی باقی مانده است؛ اما مهمترین اثرش کتاب «حکمه الاشراق» است که دربردارنده آخرین آرای فلسفی او است. آثار سهروردی را به شیوههای مختلفی طبقهبندی کردهاند. رسالههای کوچک سهروردی که بعضی از آنها از نظر مبادی اعتقادی اهمیت دارند، اما باید آنها را به عنوان توضیحاتی بیشتر بر مقالات اعتقادی بزرگتر بهشمار آورد. این کتابها عبارتند از: «هیاکال النور»، «الواح عمادی»، «پرتونامه»، «فی اعتقادات الحکما»، «لمحات»، «یزدان شناخت» و «بستان القلوب» که بعضی به زبان فارسی و بعضی به زبان عربی تالیف شده است.
تعدادی رساله رمزی که به فارسی نوشت. این رسالهها دارای زبانی نمادین است که رموز زرتشتی، هرمسی و اسلامی را تلفیق میکند که عبارتنداز: «عقل سرخ»، «آواز پر جبرئیل»، «قصه الغربة الغربیه»، «لغت موران»، «روزی با جمتعن صوفیان»، «رساله فی حالة الطفولیه»، «صفیر سیمرغ»، رساله «فی المعراج» و «پرتونامه».
شماری رساله فلسفی و مربوط به تشرف به فرقه تصوف نیز نوشت که عبارتند از: ترجمه او بر رساله «الطیر ابنسینا» و شرح فارسی او بر اشارات و تنبیهات ابنسینا، رسالهای نیز دارد به نام رساله «فی حقیقة العشق» که مبتنی بر رساله «العشق» ابنسینا است و شروحی بر آیاتی از قرآن و پارهای از احادیث و گفته میشود شرحی بر کتاب فصوص فارابی نوشته که مفقود شده است.
همچنین (مصنفات) او در ادعیه و اذکار است که سهروردی آنها را واردات و تقدیسات مینامد. سهروردی چهار رساله بزرگ نوشت که دربردارنده اصول عقاید اوست: «تلویحات»، «مقاومات»، «مطارحات» و «حکمه الاشراق». سهروردی آنچه از طریق کشف و شهود دریافته و به زبان فلسفی صورتبندی کرده بود را در کتاب «حکمه الاشراق» ثبت کرد.
سهروردی شخصی است که مکتب فلسفی اشراق را بهوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ۶ و اوایل قرن ۷ ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفهاش را «حکمت اشراق» نامیده بود که بهمعنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهادهاند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است.
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریفترین و بلندمرتبهترین مرحله شناخت میشناسد. او به سختی بر ابنسینا میتازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع میکند. بر وجودشناسی ابن سینا ایراد میگیرد که چرا اظهار داشته که در هر شی موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.
منبع: هنرآنلاین