مصطفی خادم | شهرآرانیوز - هنری میلر، نویسنده سرشناس آمریکایی، در مصاحبهای اعتراف کرد: «حاضر بودم دست راستم را بدهم تا بتوانم مثل کنوت هامسون بنویسم، اما نمیتوانستم.» ارنست همینگوی نیز ادعا میکرد که هرچیزی از نویسندگی یاد گرفته مدیون خواندن رمان «گرسنگی» است. نویسنده نروژی برای بردن جایزه نوبل سال ۱۹۲۰ و رسیدن به این جایگاه مسیر سختی را پیمود.
نخستین رمانش «گرسنگی»، نام او را در کشورش بر سر زبانها انداخت، اما برای رسیدن به این ایستگاه، راهی طولانی پیموده بود. او چهارم اوت ۱۸۵۹ در خانوادهای که با فقر خویشاوندی نزدیک و نازدودنی داشت به دنیا آمد. از شدت فقر او را به یکی از اقوام مجرد سپردند که برایش تجسم تمام بدیها شد؛ چون کنوت کودک را به کارهای پرمشقت بدنی وا میداشت و البته دست بزن هم داشت.
در سیزده سالگی به دنبال بخت_بخوانید کار_ به ایالات متحده رفت. آنجا بیمار میشود، تشخیص میدهند به سِل گرفتار است، به کشورش بازمی گردد که در طبیعت آنجا که بسیار دوستش میداشت جان بدهد، اما معلوم میشود تشخیص اشتباه است و تقدیر این است که او عمری دراز داشته باشد. چند سال بعد بار دیگر به آمریکا بازگشت و به کارهای مختلفی مانند بلیت فروشی تراموا و منشی گری برای یک کشیش تن داد.
تا وقتی به عنوان نویسنده حرفهای شناخته شود، ۲۰ شغل را تجربه میکند؛ از کفشداری و راهداری تا معلمی. شاید بشود مهمترین آثار او را «گرسنگی» و «میوههای زمین» دانست. *
کنوت هامسون از آمریکا که به نروژ برگشت، همان بی چیز و آس و پاسی بود که رفته بود. در نروژ مدتی را با گرسنگی دست به گریبان بود و دوره گردی میکرد که همینها دستمایه خلق رمان «گرسنگی» شد، اما ماجرا از یک کشتی اقیانوس پیمایی شروع شد که او را از آمریکا آورده بود. کشتی در شهر بندری کریستینا (نام قدیم اسلو پایتخت نروژ) پهلو میگیرد. هامسون به یاد فقر و بدبختی و گرسنگی اش میافتد، روی عرشه بر نیمکتی مینشیند، کاغذی از جیبش در میآورد و مینویسد: «در آن روزها بود که از گرسنگی در کریستیانا پرسه میزدم، شهر غریبی که هیچ کس آن را پشت سر نمیگذارد مگر اینکه تأثیری بر زندگی اش گذاشته باشد...»
رمان گرسنگی چنین آغاز میشود: «تموم اتفاقهایی که اینجا برای من پیش اومده وقتی بوده که با شکم گرسنه تو کوچهها و خیابونهای شهر اسلو سرگردون بودم. کسی تا توی این شهر عجیب و غریب زندگی نکرده باشه نمیدونه چه جهنم درهای هست.» ۱ که پیش درآمدی است برای آنچه در ادامه میآید.
راوی نویسندهای ته دره فقر که به هر دری میزند کاری پیدا نمیکند تا شکمش را سیر کند. از شدت گرسنگی به هذیان گویی میافتد. هر چند تقلا میکند مردی محترم به نظر برسد، اما لباسهای مندرسش بی رحمتر از آن هستند که چیزی را پنهان کنند. مردم از او رَم میکنند، ماجرای عشقش به یک دختر با تحقیر تمام میشود و او نالان است که چرا باید تا این اندازه رنج بکشد. در نهایت از آن «جهنم دره» میگریزد و به عنوان کارگر کشتی میرود به اسپانیای آفتابی پی بختش.
کنوت هامسون سال ۱۹۲۰ مفتخر به دریافت جایزه نوبل شد. او در سخنرانی اش در برابر اعضای آکادمی و حضار در مراسم اعطای جایزه به هیچ وجه تلاشی برای پنهان کردن ذوق زدگی اش نکرد و با اینکه جوانی سختی را پشت سر گذاشته بود، به نیکی از جوانی یاد کرد و گفت: «در برابر لطف و سخاوتی چنین بزرگوارانه، من چه میتوانم کرد؟ از ذوق، روی پا بند نیستم، بال در آورده ام، سرم گیج میرود. در این حال برایم ساده نیست که خودم باشم. [..]از بخت خوش اما، این نخستین بار نیست که از خود بی خود شده ام. در روزگار خجسته جوانی ام، دچار چنین حالی شده ام. کدام جوانی است که چنین حالی را تجربه نکرده باشد؟ [..]نمیدانم چه باید بکنم. نمیدانم چه کاری درست است، اما جام خود را به سلامتی جوانان سوئد، جوانان همه جا و همه جوانیهای زندگی بالا میبرم.» ۲
کنوت هامسون در جنگ خون بار جهانی دوم جای اشتباه ایستاد و طرف نازیها را گرفت. بزرگی و شهرتش ردایی نشد به پشت جانی ایستادنش. از چشم همو طنان و هوادارانش سقوط کرد. هنگام آزاد شدن نروژ، هامسون ۸۶ ساله محاکمه، در خانه سالمندان زندانی و اموالش مصادره شد. او سالهای پایانی عمر را در خانه سالمندان گذراند، البته با رفیق قدیمی اش، فقر. سال ۱۹۵۹ صدمین سال تولدش را جشن گرفتند و بزرگش داشتند، انگار در سکوت از اشتباهش گذشته و خطایش را بر او بخشودند.
کنوت هامسون در سال ۱۹۵۲ و در ۹۳ سالگی درگذشت. او تأثیر زیادی بر نویسندگان پس از خود گذاشت که از آن جمله میتوان به فرانس کافکا، توماس مان، هرمان هسه، ارنست همینگوی، هنری میلر، جان فانته، چارلز بوکوفسکی و پل استر اشاره کرد.
از بخت یاری ما، مجموعه آثار کنوت هامسون در ایران به ترجمه قاسم صنعوی منتشر شده و در دسترس است.
پانوشت:
*برای نوشتن این مطلب از مقدمههای قاسم صنعوی بر آثار کنوت هامسون بهره برده ام.
از ترجمه زنده یاد احمد گلشیری بر رمان «گرسنه» (مترجم عنوان «گرسنه» را به جای «گرسنگی» برای رمان برگزیده است.)
از مقدمه سعید سعیدپور بر ترجمه رمان «اسرار».
در ادامه بخوانید
درباره چگونگی خلق رمان «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» شاهکار کوتاه الکساندر سولژنیتسین