خاطره حجت‌الاسلام‌والمسلمین رستمی از محفل قرآن در دوران نوجوانی / شهیدی که با نذر تلاوت سوره «نحل» راهی حج شد پیوند نسل پیشکسوت و جوان در آیین نکوداشت فعالان قرآنی در مشهد| خاطره‌گویی قاری نوجوان مشهدی از دیدار با سردار شهید سلیمانی و هدیه انگشتر یادگار + فیلم آیت‌الله سیدان: تمام افتخار ما، ارادتمان به حضرت‌زهرا(س) و خاندان اهل‌بیت(ع) است میراث فاطمی، میراث سیاسی «اسناد فعالیت‌ انقلابی دانش‌آموزان» در کتابخانه حرم مطهر امام رضا(ع) رونمایی شد شروط جذب مدرس قرآن دانشگاه آزاد اسلامی مالی که خمس آن پرداخته نشده، حرام است؟ تغییر زمان پاسخگویی به طلاب و روحانیون در پیشخوان حوزه‌های علمیه آخرین جزئیات پیش ثبت نام حج تمتع ۱۴۰۵ توسعه همکاری‌های ستاد کانون‌های مساجد و معاونت فرهنگی وزارت ارشاد ضرورت ایجاد خلاقیت در فعالیت‌ مساجد برای جذب بیشتر جوانان مراسم پاسداشت جانبازان شیمیایی دفاع مقدس برای نخستین‌بار برگزار می‌شود شهیدی که وصیت کرد روی سنگ مزارش «یا زهرا(س)» بنویسند دعایی که اجابت شد بزرگ‌مرد کوچک | یادی از  «بهنام محمدی» از  شهدای دانش آموز دفاع مقدس، هم زمان با ۱۳ آبان ۳ محبوب حضرت فاطمه زهرا (س) راه حق جز طریق فاطمه(س) نیست | روایتی از رسالت جاودانه‌ حضرت زهرا(س) در گفت‌و‌گو با آیت‌الله علم‌الهدی آثار شگرف ختم صلوات فاطمی برای برآورده‌شدن بزرگ‌ترین حاجات قصد حذف معاونت قرآن در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را نداریم نگاهی تاریخی به اختلاف در تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) | جایگاه ممتاز امّ‌ابیها از منظر امام‌رضا(ع)
سرخط خبرها

لذت بازی در حرم

  • کد خبر: ۱۲۲۲۶۱
  • ۳۱ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۸:۵۵
لذت بازی در حرم
مریم دهقان - فعال فرهنگی

آفتاب از نیمه یک روز تابستانی گذشته بود و من کنار حوض صحن آزادی ایستاده بودم. زائران برای رفع گرما و عطشی که بر پوستشان نشسته بود، از هر طرف که وارد صحن می‌شدند، به سمت حوض روانه می‌شدند و دست و صورتی به آب می‌زدند تا داغی گرمای تابستان را با خنکای آب زلال معاوضه کنند.

در حال تماشای فرار مردم از آفتاب به سایه در صحن بودم و گاهی ایوان طلای غرق در نور را می‌دیدم که صدای شیرین و نازکی پرید وسط نگاهم و گفت: «سلام خاله. می‌شود کنار حوض بنشینم؟» پسرکی بود سبزه و بانمک با چشم‌هایی سیاه و براق و مو‌هایی فرفری که پیراهن سفیدی تنش بود و شلواری ورزشی به پایش.

از صمیمت صدا و رفتارش خوشم آمد. بی‌درنگ گفتم: «بله، حتما، فقط به این شرط که خودت را زیاد خیس نکنی.» قول داد و گفت: «باشد، ولی اگر کمی بازی کنم که ایرادی ندارد؟»

گفتم: «یک کم نه!» و آستین‌هایش را ورمالید و دستش را تا آرنج توی حوض آب می‌زد و بالا و پایین می‌آورد. حین بازی، نامش را پرسیدم و اینکه اهل کجاست. با لهجه شیرینش گفت از آبادان آمده است و قرار است برود کلاس دوم؛ دیگر اینکه نامش محمد است. چند پسر بچه که پدر و مادرشان کنارشان ایستاده بودند با حسرت به محمد نگاه می‌کردند. فقط کنار حوض ایستاده بودند و با وسواس دستی به آب می‌زدند.

پسربچه آبادانی که با خیال راحت روی لبه حوض نشسته بود، انگار متوجه رغبت و حسرت بچه‌های دیگر شده باشد، رو به یکی از آن‌ها گفت: «بیا! چیزی نمی‌شود.» بعد رو به من کرد و گفت: «خاله، حالا اگر پاهایم را داخل حوض بذارم چه می‌شود؟» حالا که من هم با او احساس صمیمیت می‌کردم و از اعتمادبه‌نفس کودکی هفت‌ساله حظ می‌بردم که تنها کنار حوض آمده است و می‌خواهد به خواسته‌اش برسد، کمی خودم را به او نزدیک کردم و یک درجه تن صدایم را پایین آوردم. گفتم: «ببین پسرم، من حرفی ندارم، ولی ممکن است بقیه خادم‌ها اجازه این کار را به تو ندهند.» گفت: «من که کاری نمی‌خواهم بکنم!» و کمی خنده چاشنی لهجه شیرینش کرد.

بعد خیلی راحت پاچه‌هایش را بالا داد و پاهایش را داخل آب گذاشت. غافل‌گیرم کرده بود، ولی من هم خندیدم، چون معتقد بودم حرم برای بچه‌ها باید خاطره بازی بسازد و نمی‌توان از آن‌ها انتظار اعمال عبادی داشت. باید بدوند و باید آب‌بازی کنند. باید آن‌قدر بازی کنند تا همه لحظات حرم برایشان به یک تابلوی دوست‌داشتنی تبدیل شود و به حضور در حرم و هر مکان مذهبی دیگر میل پیدا کنند.

از این رو، نه‌تن‌ها به محمد و محمد‌ها ایراد نمی‌گرفتم، آب‌بازی کنار حوض را هم یادشان می‌دادم. محمد باعث شده بود بچه‌های دیگر هم اطرافش جمع بشوند و جرئت بازی کنار حوض را پیدا کنند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->