پیشینه ترمیم بنای مسجد جامع گوهرشاد به بهانه تعمیر گلدسته‌های آن | تاریخ ۶۰۰‌ساله مرمت در میراث گوهرشاد‌بیگم هدیه‌ای به نام مهربانی پناه بی‌پناهان بود | یادی از عباس تربتی، معروف به حاج آخوند، واعظ و عارف مدفون در حرم مطهر رضوی امامی که مشهد را پایتخت علم و زیارت کرد همراهی اهل بیت(ع)، خوشبختی حقیقی | بررسی معیار خوشبختی در فرازهایی از زیارت جامعه کبیره تولیت آستان قدس رضوی: معماری مشهد باید امام‌رضایی باشد | ضرورت فضاسازی متفاوت، مفهومی و زیارت‌محور تولیت آستان قدس رضوی: پرستاران، ادامه‌دهندگان راه حضرت زینب(س) در دفاع از کرامت و سلامت انسانی هستند ویدئو | جشن تکلیف دختران ۹ کشور اسلامی در حرم مطهر امام رضا (ع) بیش از ۴۵ هزار مسجد در کشور بدون امام جماعت هستند فعالیت ۲۵ هزار و ۷۰۰ قرارگاه محله اسلامی در سراسر کشور تجلیل از خادمان و سقایان زائران پیاده امام رضا (ع) در مشهد ویژه‌برنامه «عقیله بنی‌هاشم» با حضور بانوان اردوزبان در حرم مطهر امام‌رضا(ع) برگزار شد پخش مستند «خورشید کاروان» از سیمای استانی خراسان رضوی جایزه ادبی یوسف به ایستگاه چهاردهم رسید + مهلت ارسال آثار اجرایی شدن طرح حفظ «شهید سلامی» به منظور تربیت ۱۰ میلیون حافظ قرآن آغاز کنگره ملی بزرگداشت ۳ هزار شهید خراسان شمالی با برگزاری اردوی راهیان‌نور نهایی شدن قرارداد‌های مربوط به حج ۱۴۰۵، سه ماه پیش از آغاز عملیات اعزام زائران مشهد میزبان برگزاری جشنواره امامت و مهدویت خواهد بود برنامه «مهمان مهر» میزبان ۶۰۰۰ دانشجو از سراسر کشور در حرم حضرت معصومه(س)
سرخط خبرها

دو هم‌زبان و خاطرخواهی امام رضا (ع)

  • کد خبر: ۱۲۳۲۸۲
  • ۰۷ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۴:۱۴
دو هم‌زبان و خاطرخواهی امام رضا (ع)
مریم دهقان - فعال فرهنگی

دست گذاشت روی شانه‌ام. در حال و هوای خودم بودم. سخنران بعد نماز ظهر و عصر، از کرامات امام رضا (ع) می‌گفت. من وسط محبت‌های بی‌حدوحصر آقاجانم به خودم بودم و داشتم با همراه نکات سخنران، حمایت و الطاف پدرانه امام را در زندگی ام می‌شمردم و شکر و همراه با کمی اشک. دستش گرم بود و خواهرانه. از وسط صفحه‌ای که با حرف‌های سخنران برای خودم باز کرده بودم پریدم. هنوز صورتش را ندیده گفتم: «جانم؟!» توی چشم‌ها و نگاهش انگار صفحه‌ای شبیه چند دقیقه پیش من باز شده بود.

لبخند به روی لب‌هایش آمد و دندان‌های سفیدش نمایان شد. بعد از سلام گفت: «خانم، خوش به حالتان اینجا هستید!» از شنیدن این جمله، غم مرا گرفت، غم شرمندگی از اینکه آن‌طور که باید و شاید نیستم و زائران با نگاه مهربانانه‌شان مرا مورد لطف قرار می‌دهند. سکوت کردم تا ادامه حرفش را بزند. گفت: «می‌شود برایم دعا کنید؟» گفتم: «بله، حتما. من همیشه دعاگوی زائران بوده‌ام و هستم.» انگار راضی نشد به این جمله‌ام یا باورش نشد. صدایش زمختی بعد گریه شدید را داشت و نگاهش نور.

لبخندش عمیق‌تر شد و این بار خط چروک چشم‌هایش هم نمایان. با همان حالت، خیره شد به چشم‌هایم و ادامه داد: «از راه دوری آمده‌ام و حاجت مهمی دارم. دست‌به‌دامان دعای همه خادمانی که به دلم نشسته‌اند شده‌ام. دیدم شما هم توی خودت هستی.

رفتارت مثل بقیه خادم‌ها نبود و زیر آفتاب داغ ایستاده‌ای. حالت به دلم نشست و به خودم جرئت دادم نزدیکت شوم.» حرف‌هایش آب روی آتش بود. صدایش گرم و گیرا مثل لالایی و دل‌نشین مثل نان داغ دم صبح. اشک‌هایم را به‌زور کنترل کردم تا نبارد. لبخند به روی لب‌هایم آمده بود. صدایم را کمی لوس کردم و گفتم: «خواهش می‌کنم. شما لطف دارید. شما هم از همان لحظه اول به دلم نشستید.» این‌بار هردو با هم خنده ریزی کردیم.

گفت: «حالا می‌شود برایم ویژه دعا کنی؟ اسمم زینب است. می‌شود مرا به اسم دعا کنی؟» گفتم: «بله، حتما. چرا که نه؟» یادم آمد توی حرف هایش گفته بود از راه دور آمده است. کمی هم لهجه داشت، اما متوجه نشدم اهل کجاست.

پرسیدم: «مگر از کجا آمده‌ای که دوری راه به چشمت آمده؟» گفت: «افغانستان.» با تعجب گفتم: «ولی اصلا لهجه آنجا را نداری.» با سر حرفم را تأیید کرد و گفت: «من دانشجو هستم. از کشور خودم اینجا را برای ادامه تحصیل انتخاب کرده‌ام.» هنوز کلی سؤال توی ذهنم داشت رژه می‌رفت که ادامه داد: «بیشتر برای امام رضا (ع).»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->