میزبانی ۴۰ هزار خادم رضوی از عزاداران علوی در شب‌های قدر اعزام ۳۵۰۰ مبلغ به مساجد و تکایا در خراسان رضوی ویژه شب‌های قدر خطیب نماز جمعه این هفته تهران مشخص شد ویدئو | ضیافتی امام رضایی در کنار خادمان امنیت مردم ویدئو | حضور تولیت آستان قدس رضوی در جمع روزه‌اولی‌ها مراسم شب‌های قدر ویژه ناشنوایان و کم شنوایان در حرم مطهر رضوی جزئیات مراسم احیا شب نوزدهم ماه رمضان در حرم مطهر رضوی ۱۵۰۰ اثر به دبیرخانه جشنواره رضوی ارسال شد توزیع غذای گرم افطاری در حاشیه شهر مشهد توسط آستان قدس رضوی پرداخت زکات در سال ۱۴۰۲، ۲۵ درصد رشد داشت. جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست  زائران حرم امام رضا (ع) در شب میلاد کریم اهل بیت (ع) میهمان بزرگترین سفره اکرام رضوی شدند افطار زائران حرم امام رضا(ع) در شب میلاد امام حسن مجتبی(ع) + فیلم آیت‌الله نوری همدانی جنایت صهیونیست‌ها در غزه را محکوم کرد پذیرایی از ۱۴هزار روزه اولی پای سفره افطار امام رضا(ع)
سرخط خبرها

داستان خادمان کوچک

  • کد خبر: ۱۲۳۵۸۹
  • ۰۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۳:۲۳
داستان خادمان کوچک
الهه رضایی - خادم حرم مطهر و فعال فرهنگی

عدم بودیم تو با یک اشاره هستمان کردی
و تا گیریم دامانت سرا پا دستمان کردی

امروز برای اولین بار در قسمت جمع آوری پتو در محل استراحت زائران آقا اعزام خدمت شدم در فکر این بودم که پتو‌ها در این وضعیت کرونا باید حسابی تمیز باشند، پتو‌های زائر‌ها را در دو رواق حضرت زهرا (س) و حرعاملی جمع می‌کردم و گاهی هم پتوی بسته بندی به زائران می‌دادم. ساعت ۸:۳۰ شد و پایان زمان استراحت زائران عزیز. بچه‌ها بیشتر از خستگی هنوز گرم خواب بودند، ولی چاره‌ای نبود. پتو‌ها باید جمع آوری می‌شد و می‌رفت برای شست وشو و ضدعفونی.

ناگهان دخترکی که با دستان کوچک و نحیفش درحال جمع آوری پتو‌ها بود توجهم را جلب کرد. آن هم وقتی که خیلی از بزرگ تر‌ها بی اهمیت از خواب بیدار می‌شدند و پتوهایشان را به کناری می‌انداختند و می‌رفتند، ولی این دخترک کوچک باحجاب کامل باسرعت و نفس زنان بغل بغل پتو‌ها را جمع می‌کرد و تحویل من می‌داد. به او گفتم: خسته می‌شی عزیزدلم. با چشمان زیبا و دل نشین و خواب آلودش به من نگاه کرد و گفت: آخه منم دلم می‌خواد خادم امام رضا جونم باشم.

با آن همه عشق فقط بغلش کردم و بوسیدمش گفتم: چند سالته خادم کوچولو؟ گفت: ۵ سال. دستم را کردم توی کیفم که آبنبات چوبی بهش بدهم دیدم رفت و با بغل پرتر آمد. گفتم: چادرت رو بردار اذیت می‌شی اینجا مرد نیست. گفت: آخه دوربین داره. با خودم گفتم: درهر سن و هرجایی باشیم فقط یک سینه عاشق و پرسوز و معرفت می‌تواند خادم خوان این کریم اهل بیت باشد. فقط باید آقا خودش اجازه بدهد برای خادمی... داستان این اجازه دادن را برایتان بعدا تعریف‌
می‌کنم.

خوشا به حالت چشمان بچه آهویی
که عاشقانه‌ترین بیت هرچه شاعر شد
قسم به عشق که شرط و شروط لازم نیست
فقط بناست که غایب نبود و حاضر شد

داستان خادمان کوچک

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->