حادثه‌ای که فریبا متخصص را راهی اتاق عمل کرد درآمد فیلم بچه مردم تقدیم بهشت امام رضا (ع) می‌شود سانس‌های فوق‌العاده سومین روز فیلم فجر۴۳ اعلام شد (۱۴ بهمن ۱۴۰۳) وقتی همه خوبیم! | درباره هیاهوی بی‌مورد برای مدیریت انجمن سینمای جوان مشهد  بهرام رادان رسماً از داوری چهل وسومین جشنواره فیلم فجر خارج شد جزئیات تصادف آرمان امیدی، خواننده مسجدسلیمانی برنامه عصر جدید اکران ۳ فیلم کوتاه مشهدی راه‌یافته به فجر در سینما مهر کوهسنگی شهاب آسمان بازیگری | درباره شهاب حسینی، بازیگر نام‌آشنای سینمای ایران جست‌و‌جو در دنیای امپرسیونیسم | گزارشی از نمایشگاه گروهی نقاشی در نگارخانه آسمان مشهد نگاهی به مسیر هنری میترا حجار، به بهانه سالروز تولدش آموزش داستان نویسی | این شانزده نفر که به من زل زده اند (بخش دوم) پسرى که پاره تن رسول خدا بود | روایت «الفتوح» از تولد امام حسین(ع) که پروردگار هم‌زمان آن را تهنیت و تسلیت گفت جدول اکران فیلم‌های جشنواره فجر ۱۴۰۳ در سینما آفریقا مشهد + تاریخ و ساعت نشست خبری بیست‌ودومین جشنواره فجر مشهد برگزار شد | اکران ۳۲ فیلم سینمایی و انیمیشن در سینما‌های آفریقا، هویزه و سیمرغ + فیلم صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ آغازبه‌کار نمایشگاه خوشنویسی و تذهیب هنرمندان تایباد و هرات افغانستان انتقاد انیمیشن‌سازها در جشنواره فجر: نه داوری درست داریم نه نگاه درست گفتگو با مهتاب ناظری، برنده جایزه برترین بازیگر بخش دیگرگونه‌های اجرایی تئاتر فجر برای نمایش تلقین درخشش هنرمندان مشهدی در جشنواره تئاتر فجر | تندیس برترین اثر بخش دگرگونه‌های اجرایی به نمایش «تلقین» رسید اعلام اسامی برگزیدگان چهل و سومین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر (۱۳ بهمن ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

زیارت با گلیم دستباف نیابتی

  • کد خبر: ۱۲۶۰۱۵
  • ۳۰ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۴:۰۰
زیارت با گلیم دستباف نیابتی
غلامرضا زوزنی - روزنامه نگار و مستندساز

هر چه با خودم اندازورانداز کردم دیدم نمی‌شود. وزن قالیچه دستباف مادرم تقریبا بیست کیلویی به نظر می‌رسید و با این وزن و حجم پیاده روی در مسیر نجف تا کربلا تقریبا غیرممکن می‌شد. بی خیال نیتی که کرده بودم شدم و از عکس مادر مرحومم که روی دیوار خانه ام بود پوزش خواستم و چمدانم را برداشتم و به راه افتادم.

تقریبا سه سالی بود منتظر بودم آقا من را بطلبد و نیت کرده بودم اگر رفتم این قالیچه را هم با خودم ببرم و زیر پای زائران سید الشهدا (ع) جلو در حرم پهن کنم و بگذارم همانجا بماند تا نخ نما شود. جلو یکی از موکب‌های حاشیه شهر کربلا ایستادم تا گلویی تازه کنم.

موکب حضرت زهرا (س)، اسم موکبی بود که شمالی‌ها در شهر کربلا به راه انداخته بودند. چای را خوردم و یکی از آن شیرینی‌های محلی شمالی را هم برداشتم. تردید داشتم که بروم یا یک چای عراقی دیگر هم بخورم که پیرمرد پشت میز که عرق چین سیاه به سر داشت با همان لهجه مازنی از من خواست تا دسته پولی را که نذر همشهریانش است به حرم سیدالشهدا (ع) ببرم و آن را داخل ضریح بیندازم. ترسیدم که حتی دستم به ضریح نرسد و ازدحام جمعیت حتی اجازه ندهد از بین الحرمین جلوتر بروم، قبول نکردم.

هنوز قدم از قدم بر نداشتم که پیرمرد یک گلیم دستباف محلی را بهم نشان داد و خواست حداقل آن را به حرم ببرم. تقریبا من هم باورم نمی‌شد. یک گلیم کوچک که نمی‌دانم چه کسی آن را بافته بود و حالا من باید می‌رساندمش به حرم! تصویر مادرم جلو چشمم آمد. آن را برداشتم و بدون هیچ حرفی به سمت حرم

راهی شدم. تمام مسیر به گلیم دستباف نگاه می‌کردم و به قالیچه دستباف مادرم که لول شده توی خانه ام جایش گذاشته بودم فکر می‌کردم. احتمالا مادرم هم نخواسته بود پسرش دست خالی به زیارت اربابش برود.
گلیم را که به مسئول دریافت نذورات تحویل دادم نیت کردم سفر بعدی بدون قالیچه مادرم پایم را به کرب و بلا نگذارم.

زیارت با گلیم دستباف نیابتی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->