هیچ کنش، رفتار، پدیده یا رویدادی در فضای خلأ شکل نمیگیرد. همه اینها در یک ظرف و بستر مشخص به نام فرهنگ نمود و بروز مییابند، بر همین بنیاد است که فرهنگ ریشه و بنیاد در نظر گرفته و پیوسته از اهمیت آن سخن گفته میشود.
فرهنگ از آن چنان ارزشی برخوردار است که جدای از نگاه دینی که سراسر فرهنگی است، حتی در نگرگاه مادی گرایان نیز امکان بی توجهی به فرهنگ وجود نداشته و زمینه سازی تحقق منافع سودمحور ایشان هم در گرو بهره بردن و مدیریت فرهنگ است.
از این رو هیچ سیاست و به تبع آن برنامهای بدون در نظر گرفتن بستر و زمینه فرهنگی بایسته برای انجام شدن، به سرانجام نخواهد رسید. فرهنگ به دلیل پیچیدگی، برخورداری از مؤلفههای بی شمار انتزاعی و غیرانتزاعی و آمیختگی پیچیده عناصر در یکدیگر، یکی از عرصههای تخصص محور در هر پهنهای است. اقتصاد، صنعت، علم، سیاست و مواردی از این دست تا زمانی که فرهنگ مسیر و چگونگی ظهور و بروز و عملکرد ایشان را نشان ندهد، هیچ کارکردی نخواهد داشت. این گونه است که نتیجه بخش بودن فعالیتها و حرکت جامعه به سوی پیشرفت در همه ابعاد گوناگون، نیازمند ارتقای فرهنگی خواهد بود.
در کنار مفهوم زمینهای فرهنگی، با پنداره دیگری نیز روبه رو هستیم که همپای عمر انسان، دیرینگی داشته و مورد توجه او و کوششهای نظری و عملی اش بوده است. عدالت یکی از آرمانهای جامعه انسانی است که بیش از همه در آموزههای ادیان مورد توجه قرار گرفته است، به ویژه در فرهنگ اسلامی که آیات متعدد قرآن کریم و حجم در خورتوجهی از روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) به این جستار اختصاص دارد.
تا بدان جا که یکی از رسالات و مأموریتهای برجسته پیامبران و پیشوایان دینی، برقراری عدالت در نظر گرفته شده است. کوششهای نظری گوناگونی در تاریخ اندیشه بشر در راستای دریافت درست از عدالت و دستیابی به الگوی تحقق آن انجام شده است که در بسیاری از موارد به دلیل دوری از بنیاد الهی و فطری آن به نتیجهای نرسیده است.
جالب آنجاست که به دلیل اهمیت انکارناپذیر پنداره عدالت و نقش آن در اذهان، حتی جریانهای سرمایه داری و سودمحور غربی کوشیده اند تا با بازتعریف خویش از عدالت، زمینه ظلم و بهره کشی بیش از پیش خود را فراهم آورند. در واقع نظام سرمایه داری غرب با پرچم عدالت، ظلم و استثمار خویش را گسترش میدهد، زیرا میداند نمیتواند نسبت به مفهوم عدالت بی توجه باشد.
حال آنکه عدالت به زبان ساده آن است که هر چیز باید در جای خویش قرار گیرد، جایی که هماهنگ با ظرفیت و استعداد و حق او مشخص شده است. همین تعریف ساده میتواند بنیاد نظریه پردازیها و مدل سازیهای گوناگون برای اقدامات عملی دیگر باشد.
با توجه به اهمیت بنیادین دو پنداره مورد اشاره یعنی «فرهنگ» و عدالت، بی گمان نسبتی میان آن دو برقرار است که میتوان از آن به عنوان «عدالت فرهنگی» یاد کرد.
سه رویکرد کلی به مفهوم عدالت فرهنگی از این منظر وجود دارد. رویکرد نخست؛ بهره بردن از سپهر فرهنگ برای گسترش رویکردهای عدالت خواهانه است.
رویکرد دوم؛ توزیع عادلانه کالا و خدمات فرهنگی است که عرصهای آشکار و مشخص است. رویکرد سوم که البته بر پایه نوع عملکرد امکان ارزش گذاری دارد این است که چگونه از فرهنگ برای ایجاد حس عدالت در جامعه بهره برده شود. هر یک از این رویکردها مهم و قابل گفتگو هستند، ولی به نظر میرسد برجستهتر از همه این رویکردها، رویکرد دیگری است که کمتر مورد توجه واقع میشود.
این رویکرد توجه به عدالت فرهنگی به معنای عدالت در توزیع آگاهی است. جامعه هنگامی میتواند در مداری عادلانه آن هم در همه ابعاد اقتصادی، اجتماعی، مصرفی، سیاسی و... به سوی تعالی حرکت کند که برخوردار از آگاهی باشد. زمانی که آگاهی لازم در جامعه وجود داشته باشد، زمینه اینکه هر چیز در جای خویش قرار گیرد و این موضوع به یک اصل بنیادین بدل شود فراهم خواهد آمد. وجود آگاهی، زمینه ظلم یا بی عدالتی را سد خواهد کرد.
این لزوم توزیع آگاهی در منش پیشوایان دینی به خوبی دیده میشود تا بدان جا که کوشش همه ائمه اطهار (علیهم السلام) در راستای آگاه کردن جامعه قرار داشت و روش ایشان نیز بر همین مبنا استوار بوده است. بر این بنیاد میتوان گفت همه کوشش امیرالمؤمنین (ع) بر مبارزه با فرهنگ جاهلیت و رواج آگاهی بر مدار آموزههای الهی بود.
از این روی برای تحقق عدالت، تقویت سرمایه اجتماعی و زیست متعالی اجتماعی نخستین گام عدالت فرهنگی به معنای کوشش برای توزیع عادلانه آگاهی است. این امر نیازمند توجه به همه زیرساختها و اقدامات اصلی زمینه ساز آگاهی برای همه مردم و گروهها خواهد بود که نیازمند تدبیر و سیاست ورزی دقیق است.