جزئیات برگزاری برنامه‌های گرامیداشت اربعین شهدای اقتدار ملی تامین امنیت زائران پاکستانی برای ورود به کشورمان و شرکت در اربعین حسینی ۱۴۰۴ برگزاری سومین جشنواره «نورالمبین» با ۱۵ رشته و پنج مرحله در شهرداری مشهد باطن‌ها در آزمون‌های سخت مشخص می‌شود اعزام ۲ هزار مبلّغ خواهر به عتبات در ایام اربعین ۱۴۰۴ حرکت ۲۴ روزه کاروان پیاده امام رضا (ع) از یزد به مشهد اجرای طرح نشاط معنوی در بقاع متبرکه با رویکردی متفاوت و فناورانه ثبت‌نام ۲۱۰ هزار نفر از زائران اربعین در سامانه سماح تا ظهر امروز (۲۹ تیر ۱۴۰۴) | ۶۰ درصد، متقاضی عبور از مرز مهران هستند اعتکاف علمی با حضور ۳ هزار و ۸۰۰ طلبه در حرم مطهر امام‌رضا (ع) برگزار شد درباره هیئت‌های سکولار که درپی سیاست‌زدایی از  عزاداری امام حسین(ع) هستند مراسم بزرگداشت شهدای روحانی جنگ ۱۲ روزه برگزار می‌شود چرا عنوان «کشتی نجات» برای امام حسین (ع) به کار برده شده است؟ لزوم پرداختن رسانه‌ها به ابعاد خدمت رسانی مردم اندیمشک به زوار اربعین استمرار فعالیت موکب امام رضا (ع) در پایتخت | تجلی شور محرم و عطر رضوی آغازبه‌کار ستاد دهه پایانی صفر ۱۴۰۴ در مشهد جزئیات شرایط مشمولان غیرغایب برای زیارت عتبات عالیات اعلام شد اولین رمان جامع عاشورا در راه است | الهام نویسنده رمان از آرزوی جالب علامه جعفری نحوه تهیه گذرنامه زیارتی چگونه است و مشمول چه کسانی می‌شود؟
سرخط خبرها

چای و نماز و انفجار

  • کد خبر: ۱۲۶۸۵۵
  • ۰۲ مهر ۱۴۰۱ - ۱۴:۴۰
چای و نماز و انفجار
غلامرضا بنی اسدی - روزنامه نگار

برنامه‌های بازآموزی و رزم‌های ترکیبی با موفقیت به پایان رسید و وقت آن رسیده بود که در میدان عمل پنجه در پنجه خصم شویم. قرار حضور در عملیات بیت المقدس ۲ بود. در قرارگاه تاکتیکی دوم بودیم تا برای رفتن به خط آماده شویم. روز دامنش را جمع کرده بود و اذان مغرب خبر از دعوت خدا برای نماز می‌داد.  

هر گروهمان در همان چادری که در میان کوه‌ها برپا کرده بودیم نماز را اقامه کردیم. طبق معمول هم ما تند خوانی کرده بودیم، چون وقتی رفتیم تا از چادر فرماندهی یک مقدار قند بگیریم برای چای، آنان نماز مغرب را تمام کرده بودند.

صبر نکردم که تعقیباتشان کامل شود گفتم قند می‌خواهم. محمود که آن شب برخلاف همیشه امام نماز بود گفت صبر کن نماز عشا را بخوانیم بعد... گفتم نمی‌شود. تا من برسم بچه‌ها چای را تلخ، تلخ خورده اند و چیزی برای من نمی‌ماند.

ما روی هرچه شوخی داشته باشیم یا کوتاه بیاییم درباره چای نه شوخی داریم نه کوتاه می‌آییم. قند بدهید لطفا. قند را گرفتم و آنان به نماز ایستادند. فاصله میان چادر ما با آن‌ها چندان نبود، اما تا من برسم و سر چایی چک و چانه بزنم می‌شد حدس زد که به قنوت رسیده باشند.

تا نوبت به من رسید که لیوان قرمز پلاستیکی را از کتری پر کنم، یک گلوله توپ خورد وسط چادر ما و چادر فرماندهی. یک گلوله و یک انفجار و سر و صدایی که از هر سو برخاست. در چادر ما علیرضا بهادری شهید شد با ترکشی که گلویش را بریده بود.

حتی ترکشی پوسته نارنجک تفنگی که در دستش بود را هم برده بود. شاید اگر میلی متری عمیق‌تر عمل می‌کرد شما هم الان خواننده این خاطره نبودید. در چادر ما چند نفر مجروح شدند از جمله رزمنده‌ای به اسم حسن. از بس می‌خوابید اسمش را «کیسه خواب» گذاشته بودیم.

از پیشانی اش به اندازه یک شیر آب، خون می‌آمد. یک لحظه یاد دوستان چادر فرماندهی افتادم. آسیمه سر خود را به آنجا رساندم و دیدم که همه بر زمین افتاده بودند و محمود هم طبق معمول دیگر عملیات‌ها این بار به خط نرسیده مجروح شد.

زخم‌ها آن قدر کاری بود که او و کادر فرماندهی گروهان را یکجا راهی بیمارستان کند. آن‌ها رفتند و من دلم با آن‌ها رفت و خودم ماندم تا کادر فرماندهی بازسازی شود و تحت امر شهید حیدری- که جان به در برده بود- و برادر احمد زاده و... برای فتح ارتفاعات اولاغلو راهی شویم.

ارتفاعاتی که کوماندو‌های عراقی در اختیار داشتند، اما چه باک که ما به باوری رسیده بودیم که توانمان را ده چندان می‌کرد. چراغ این نگاه را هم در خون هم رزمانمان روشن یافتیم بنابراین در ازدحام برف و سرما و گلوله به خط زدیم برای گرفتن ارتفاعات.

به سحر نرسیده آن را گرفتیم تا آن خون‌های پاک و دیگر خون‌هایی که در این عملیات بر زمین ریخت، به توان ما ضریب داده باشد. اذان صبح که رسید ما فتحان اولاغلو بودیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->