اعزام بیش از ۸۰ هزار زائر ایرانی به حج تمتع از ۲۳ فرودگاه کشور بازدید تولیت آستان قدس رضوی از مراحل ساخت تزیینات معماری رواق امیرالمؤمنین(ع) + فیلم گل‌هایی که عاقبتشان پژمردگی نیست رئیس سازمان تبلیغات اسلامی: هیئات مذهبی ایران و منطقه باید کار ویژه‌ای برای مظلومیت غزه انجام دهند کدامین آسمان دارد از این خورشید پیداتر عشق از اصول است حجت‌الاسلام‌والمسلمین راشدیزدی: احیاگر امر امام‌رضا(ع) باشیم اقامه نماز جماعت با حضور بیش از ۵۰۰ امام‌جماعت مساجد مشهد در حرم امام‌رضا(ع) توصیه‌های نماینده ولی فقیه در سازمان حج و زیارت به رابطان ارزیابی خادمان فرهنگی حج پیکر مطهر شهید علی‌اصغر مرشدلو پس از ۴۰ سال به زادگاهش بازمی‌گردد امام جمعه بوشهر: شبکه خادمیاران امام رضا (ع) در حوزه خلیج فارس تشکیل شود کنگره ۱۸ هزار شهید خراسان رضوی با مشارکت مدیریت شهری مشهد برگزار می‌شود افزایش قیمت سفر عتبات از اردیبهشت ۱۴۰۴ آخرین قمردرعقرب فروردین ۱۴۰۴ | از انجام چه کارهایی در این روزها باید پرهیز کرد؟ پیکر پاک جانباز دفاع مقدس، شهید علی‌اکبر بهمنی امروز در مشهد تشییع شد (۲۷ فروردین ۱۴۰۴) بال دعا در آسمان نماز پیشرفت فیزیکی ۲۷ درصدی طرح انتقال آب دریای عمان به خراسان رضوی جزئیات مرمت مدرسه «دو‌در» در گفت‌وگو با معاون برنامه‌ریزی و مطالعات سازمان عمران و نگهداری حرم‌مطهر‌ رضوی ضرورت تولید محتوای فاخر دفاع مقدس در فضای مجازی ثبت‌نام طولانی‌ترین کاروان پیاده‌روی اربعین در مشهد آغاز شد
سرخط خبرها

چای و نماز و انفجار

  • کد خبر: ۱۲۶۸۵۵
  • ۰۲ مهر ۱۴۰۱ - ۱۴:۴۰
چای و نماز و انفجار
غلامرضا بنی اسدی - روزنامه نگار

برنامه‌های بازآموزی و رزم‌های ترکیبی با موفقیت به پایان رسید و وقت آن رسیده بود که در میدان عمل پنجه در پنجه خصم شویم. قرار حضور در عملیات بیت المقدس ۲ بود. در قرارگاه تاکتیکی دوم بودیم تا برای رفتن به خط آماده شویم. روز دامنش را جمع کرده بود و اذان مغرب خبر از دعوت خدا برای نماز می‌داد.  

هر گروهمان در همان چادری که در میان کوه‌ها برپا کرده بودیم نماز را اقامه کردیم. طبق معمول هم ما تند خوانی کرده بودیم، چون وقتی رفتیم تا از چادر فرماندهی یک مقدار قند بگیریم برای چای، آنان نماز مغرب را تمام کرده بودند.

صبر نکردم که تعقیباتشان کامل شود گفتم قند می‌خواهم. محمود که آن شب برخلاف همیشه امام نماز بود گفت صبر کن نماز عشا را بخوانیم بعد... گفتم نمی‌شود. تا من برسم بچه‌ها چای را تلخ، تلخ خورده اند و چیزی برای من نمی‌ماند.

ما روی هرچه شوخی داشته باشیم یا کوتاه بیاییم درباره چای نه شوخی داریم نه کوتاه می‌آییم. قند بدهید لطفا. قند را گرفتم و آنان به نماز ایستادند. فاصله میان چادر ما با آن‌ها چندان نبود، اما تا من برسم و سر چایی چک و چانه بزنم می‌شد حدس زد که به قنوت رسیده باشند.

تا نوبت به من رسید که لیوان قرمز پلاستیکی را از کتری پر کنم، یک گلوله توپ خورد وسط چادر ما و چادر فرماندهی. یک گلوله و یک انفجار و سر و صدایی که از هر سو برخاست. در چادر ما علیرضا بهادری شهید شد با ترکشی که گلویش را بریده بود.

حتی ترکشی پوسته نارنجک تفنگی که در دستش بود را هم برده بود. شاید اگر میلی متری عمیق‌تر عمل می‌کرد شما هم الان خواننده این خاطره نبودید. در چادر ما چند نفر مجروح شدند از جمله رزمنده‌ای به اسم حسن. از بس می‌خوابید اسمش را «کیسه خواب» گذاشته بودیم.

از پیشانی اش به اندازه یک شیر آب، خون می‌آمد. یک لحظه یاد دوستان چادر فرماندهی افتادم. آسیمه سر خود را به آنجا رساندم و دیدم که همه بر زمین افتاده بودند و محمود هم طبق معمول دیگر عملیات‌ها این بار به خط نرسیده مجروح شد.

زخم‌ها آن قدر کاری بود که او و کادر فرماندهی گروهان را یکجا راهی بیمارستان کند. آن‌ها رفتند و من دلم با آن‌ها رفت و خودم ماندم تا کادر فرماندهی بازسازی شود و تحت امر شهید حیدری- که جان به در برده بود- و برادر احمد زاده و... برای فتح ارتفاعات اولاغلو راهی شویم.

ارتفاعاتی که کوماندو‌های عراقی در اختیار داشتند، اما چه باک که ما به باوری رسیده بودیم که توانمان را ده چندان می‌کرد. چراغ این نگاه را هم در خون هم رزمانمان روشن یافتیم بنابراین در ازدحام برف و سرما و گلوله به خط زدیم برای گرفتن ارتفاعات.

به سحر نرسیده آن را گرفتیم تا آن خون‌های پاک و دیگر خون‌هایی که در این عملیات بر زمین ریخت، به توان ما ضریب داده باشد. اذان صبح که رسید ما فتحان اولاغلو بودیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->