زائران پیاده- تماشای زائران پیاده در جاده چناران- مشهد که جاده را به صورت برعکس به سمت مشهد میآیند، از پشت شیشه بخار گرفته مینی بوس مشهد- چناران حال عجیبی دارد. چه چیزی باعث میشود آدم بدون در نظر گرفتن سرما و گرما و دوری راه، کمر همت ببندد و پای پیاده راهی حرم شود؟ بعضی هایشان خانوادگی، بعضیها چند نفری و بعضی دیگر تنها با یک قفس که درون آن یک کبوتر نذر حرم است.
سلام- یک بار داشتم با مینی بوسهای مشهد- چناران کله صبح میرفتم دانشگاه امتحان بدهم. من طبق معمول در یکی از صندلیهای جلو نشسته بودم و زل زده بودم به جاده. مینی بوس بعد از «ساغروان» ایستاد تا مسافر پیاده کند، هنوز داشت گاز میداد تا دوباره بیفتد روی آسفالت جاده که من چشمم افتاد به پیرمردی که با دوچرخه آمد کنار جاده، رو به مشهد دست به سینه ایستاد و به امام رضا (ع) سلام کرد. همه این اتفاقاتی که برایتان نوشتم در ۵ ثانیه افتاد، اما سال هاست که من وقتی یاد آن لحظه میافتم، به این فکر میکنم که آن آقا چند سال است از روستا تا کنار جاده رکاب میزند، سلام میدهد و میرود؟ این قصه سلام دادن ما مشهدیها به آقا امام رضا (ع) از آن چیزهایی است که خیلیها به این همسایگی حسودی شان میشود.
عکس با حرم- سال ۱۳۹۳ که کابل زندگی میکردم، یک بار رفتم خانه عموی پدرم. خانه شان جایی بود که به آن «قلای نو» میگفتند. جایی بود که آخر دنیا را برایت تداعی میکند. همین که نشستیم و داشتیم حال و احوال میکردیم، دیدن یک قاب عکس بر روی دیوار خانه شان من را پرت کرد در کوچه پس کوچههای اطراف حرم. عکسی که در یکی از عکاسیهای اطراف حرم گرفته شده بود. عموی پدرم و عموی مادرم پشت به یک نقاشی از صحن انقلاب ایستاده بودند و عکاس شاتر را چکانده بود. عکسی که در اوایل دهه ۵۰ ثبت شده و معلوم نیست در طول این سالها که بر روی دیوار خانه عمو در کابل بوده است، چه چشمهایی با دیدن آن هوایی مشهد و حرم شده اند. عمو داشت خاطرات آن روزها را تعریف میکرد و یک دل سیر برای امام رضا (ع) اشک میریخت.