جهان تئاتر، ارتباطی ناگسستنی با نمایشنامه و نمایشنامه نویسان دارد، تا بدان جا که میتوان مدعی بود برجستهترین دگرگونیها در تاریخ تئاتر جهان، حاصل دگردیسی در سپهر نمایشنامه نویسی بوده است. در روزگار معاصر، بسیاری کوشش کرده اند با تاکید بر خلاقیتهای اجرایی، ظرفیت و جایگاه نمایشنامه را کمتر جلوه داده، آن را به عنصری دراماتیک در حد و اندازه سایر عناصر نمایشی تقلیل دهند، ولی هرگز کامیاب نبوده اند؛ زیرا خود آنها در روند اجرا ناچار به بازگشت به ظرفیتهای دراماتیک نهفته در نوشتار شده اند.
به عبارت سادهتر باید گفت همه مؤلفههای نمایشی درون متن، جمع و به شکل رمزگونه پنهان میشوند تا گروه اجرایی بتواند آن را بیرونی و اجرایی کند. بر این بنیاد، دریافت کارگردان و دیگر دست اندرکاران نمایشی از متن، بر شیوه اجرای نمایش بسیار تأثیرگذار خواهد بود.
آشکار است متون نمایشی که از لحاظ فنی و البته خلاقیت توانسته باشند ساختار دراماتیک را در جایگاهی سرآمد ارائه دهند، همواره امکان عرضه و اجرایی شدن دارند؛ به عنوان مثال بازبینی برخی آثار نمایشنامه نویسان، این امر را به خوبی نشان میدهد. در جهان تئاتر امروز همچنان آثار نویسندگان بسیار دیرین تر، چون سوفوکل تا نمایشنامه نویسان نزدیک تری، چون شکسپیر، درحال اجرا هستند.
این امر به دلیل قوت و تسلط درکنار هم قرار دادن مؤلفههای رنگارنگ دراماتیک در نوشته و ایجاد ظرفیت برای نوآوری و برداشت کارگردان و طراحان نمایشی است. آشکار است که چنین نمایشنامههایی اگر از مضامین بدون زمان و انسانی برخوردار باشند، در هر روزگار امکان اجرا و برقراری ارتباط با بیننده را دارند.
در کنار توجه به این امر، امروز با موضوع دیگری، چون اجرای دوباره یا بازآفرینی اثر نمایشی روبه رو هستیم که با نکته پیشین تفاوت دارد. گاهی کارگردان، نمایشنامه را در زمانی به صحنه میبرد و شاید با استقبال خوب مخاطب نیز مواجه شود. سالها بعد همان کارگردان تصمیم میگیرد نمایش موفق خویش را دوباره اجرا کند. نکته مهم در همین جا خود را نشان میدهد؛ اجرای دوباره و بازآفرینی اجرا دو مفهوم مستقل هستند.
اجرای مجدد نمایش، حتما باید در یک بازه زمانی مشخص از اجراهای اولیه صورت گیرد؛ زیرا اجرای نمایشنامه، هماهنگ با وضعیت فعلی طراحی میشود؛ یعنی هرچند نمایشنامه زمانمند نباشد، اجرا زمانمند و برپایه شرایط خواهد بود، ازاین روی چنانچه کارگردان بخواهد نمایش خویش را دوباره اجرا کند، این تصمیم باید در یک بازه زمانی مشخص و با فاصله اندک از اجرای آغازین و هماهنگ با شرایط فرهنگی اجتماعی و اتمسفر اجرای اصلی عملی شود.
دلیل این امر، این است که اجرا برخلاف متن، پدیدهای است که وابستگی آشکاری به وضعیت زمانی کار کارگردان و طراحان دارد؛ چون کشف مؤلفههای دراماتیک و بیرونی کردن این عناصر، دستاورد وضعیت کارگردان و طراح در بستر زمانی مشخص است. آشکار است که گذشت زمان، دگرگونیهای فراوانی را به همراه خواهد آورد که بر شیوه عمل و اجرایی کردن مؤلفههای دراماتیک مؤثر است.
در صورت گذشت زمان از اجرای یک نمایش و احساس نیاز ازسوی کارگردان برای اجرای دوباره، با پنداره جدیدی به نام بازآفرینی اثر نمایشی روبه رو خواهیم شد. اساسا چه انگیزهای باعث میشود کارگردان احساس کند نیازمند اجرای دوباره است؟ دو حالت در این زمینه نقش خواهد داشت؛ نخست، تجربه اجرای دوباره یک کار پیشین موفق با انگیزههای مالی که باید در مسیر همان اجرای مجدد پیگیری شود.
ولی انگیزه دوم، بازآفرینی معنایی دوباره از اثری که پیشتر اجرا شده است، با هدف نوآوری و بازتنظیم با شرایط روز جامعه است. با افسوس باید گفت که عملا در بسیاری از اجراهای نمایشی ما، تفاوت بین این دو درنظر گرفته نمیشود و نتیجه مطلوب به دست نمیآید.
ممکن است نمایشی که در دهه ۶۰ یا ۷۰ با استقبال بی نظیر بیننده روبه رو شده است، وقتی کارگردان آن را در دهه ۹۰ بدون تغییرات بنیادین در کارگردانی و بازطراحی اجرا میکند، برخلاف انتظار وی با استقبال مخاطب روبه رو نشود. یکی از دلایل برجسته این امر، درنظر نگرفتن شرایط روز و برجستهتر از همه، فراموش کردن یک عنصر بنیادین دراماتیک به نام مخاطب ازسوی کارگردان است. با تأسف باید گفت بسیاری از کارگردانان ما به بهانه عجیب نوآوری، همواره مخاطب را نادیده میگیرند، این درحالی است که مخاطب خود یک عنصر دراماتیک بنیادین است.
این آسیب در آثار نمایشی که از درون مایههای ارزشی و دینی برخوردار هستند، بیشتر دیده میشود. اتفاقا مفاهیم و درون مایههای ارزشی و معرفتی به دلیل اینکه باید از نظر فرم، همیشه نو به نو و به روز شوند، نباید در دام تکرار بیفتند. آثار دینی نیاز همواره و پیوسته جامعه است و باید دائم ازنظر فرم، هماهنگ با دگرگونیهای جامعه به روز شوند. ولی شاهد هستیم که یک کارگردان، اثر مذهبی یا مثلا دفاع مقدسی را که ۲۰ سال پیش اجرا کرده است، با کمترین تغییرات دوباره اجرا میکند و نتیجه مطلوب نمیگیرد. آنچه مهم است، دریافت تفاوت دو پنداره اجرای دوباره و بازآفرینی در تئاتر است تا بتوان به فراخور نیاز و هدف، از هریک از آنها در جای خود بهره برد.