گروه فرهنگ| شهرآرانیوز؛ ۱۶ مهر ۱۳۰۴، نوزادی در این دنیا پا گذاشت که بعدها پدر کتابشناسی ایران نام گرفت؛ بزرگمردی که عمری سرش در کتاب بود و پایش در جادههای دورافتادهترین نقاط ایران تا بیند آنچه را که در کتابها ثبت شده است و گردآوری کند و مقاله بنویسد و اینگونه نقطه به نقطه ایران را ثبت کند.
ایرج افشار یزدی محقق شناخته شدهای است که پرکارترین نویسنده در زمینه فرهنگ و ایرانشناسی است. پدرش دکتر محمود افشار یزدی دولتمرد، فرهنگپژوه و روزنامهنگار سرشناس عصر خودش بود که به پژوهشهای مربوط به ایران شناسی ادبیات فارسی علاقه داشت؛ میراثی که از پدر به پسر رسید تا خیلی از ایدهها را که پدر آغاز کرده بود، ایرج افشار آنها را به ثمر برساند.
همانند این سخن که منشا آن را میتوان در دفترچههای مشق او دید که نمادی از تاثیر آموزشهای خانواده بر ایرج کودک است:
«شاهنامه در جهان ادب فارسی به کوهی عظیم میماند که سرش در آسمان ناپدید است و درست همین عظمت است که در کشوری که نقد ادبی از سطح انشاهای ادبی فراتر نمیرود برای شاهنامه شهرتی ناآشنا ایجاد کرده است. به سخنی دیگر شاهنامه مشهورترین اثر ادبی فارسی است و در عین حال ناشناختهترین آنها.»
ایرج افشار دیپلم ادبیات خود را از دبیرستان «فیروز بهرام» میگیرد. همان جا که معلم ادبیات سرشناسی به نام «پرویز ناتل خانلری» پای تخته سیاه میایستاد و از ادبیات میگفت.
شیوه نوین تدریس خانلری، وسعت دانش و شخصیت تاثیرگذارش که او را محبوب دانشآموزان کرده بود به میزان علاقه ایرج نوجوان به میراث ادبی و سخن فارسی بسیار میافزاید.
ایرج افشار بعد از فارغ التحصیلی در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران به استخدام کتابخانه همان دانشگاه درمیآید که از قضا گنجینه بزرگی از کتابهای ایرانشناسی را در خود داشت.
در عین حال پدرش علاقمند بود که ایرج کار دولتی را رها کرده و مسئولیت امور مستغلاتی که وقف بنیادهای مختلف نظیر لغتنامه دهخدا مدارس و مجموعههای عام المنفعه کرده بود برعهده گیرد.
در یکی از یادداشتهای روزانه ایرج افشار میبینیم:
«پدرم به من نوشت، املاکی را که شما بایست از آن منتفع شوید وقف کردم که مملکت بهره ببرد و حال وقت آن است که کارهای دولتی را رها کنید و این کار خیر را متصدی شوید.
به ایشان نوشتم من هم کار خیر میکنم، زیرا تمام وقتم را مصروف احیای آثار فرهنگی مملکت میکنم که کاری کم ارزش نیست.»
ایرج افشار میراثی از خود برجای گذاشت که از نظر وسعت موضوع و تنوع فعالیت و شمارگان انتشار در میان معاصران خود کم نظیر است؛ پایه گذاری کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، انتشار نشریه نسخههای خطی، مدیریت کتابخانه ملی فهرستنگاری کتابهای شرقی دانشگاه هاروارد آمریکا و فرهنگستان علوم اتریش، تالیف و تصحیح بیش از ۳۰۰ کتاب و رساله نگارش بیش از ۳ هزار مقاله کوتاه و بلند، مدیریت نشریه مرتبط با مطالعات ایرانی و بسیاری خدمات فرهنگی دیگر.
ایرج افشار پژوهشگری پشتمیز نشین نبود. او مرد سفر بود کمتر کسی را میتوان مانند او یافت که اینچنین به اکثر نقاط ایران سفر کرده و دورافتادهترین مناطق را وجب به وجب گشته باشد.
دکتر ایرج افشار ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ در سن ۸۵ سالگی در تهران درگذشت که از او به نام پدر کتابشناسی ایران یاد میشود.
سخنی دیگر از او را درباره فردوسی میبینیم:
در پایان فردوسی با آفرینش شاهنامه رشته از هم گسیخته ملیت ایرانی را به هم گره زده از آن پس صدها بد حادثه و آشوب زمانه برما گذشت، ولی هویت ایرانی را نگه داشتهایم و این را تاحدود زیادی مدیون شاهنامه هستیم.
شفیعی کدکنی در یادداشتی در سال ۱۳۹۰ برای ایرج افشار نوشته است:
«در مراکز علمی جهان و در حوزههای ایرانشناسی دانشگاههای کره زمین، هیچکس از معاصران ما، اعتبار و حرمت ایرج افشار را ندارد. البته، در کنارِ او، یارشاطر را هم به یاد میآورم. در غربالی که ذهنِ من از مردانِ بزرگ قرن بیستم ایران، در عرصه فرهنگ کرده است ایرج افشار یکی از دانههای دُرشتی است که در کنار علّامة قزوینی، سیّدحسنِ تقیزاده، محمدعلی فروغی، علیاصغرِ حکمت، ابراهیم پورداود، علّامه شیخ آقابزرگ تهرانی، بدیعالزمان فروزانفر، سیداحمد کسروی، اقبال آشتیانی، پرویز ناتلخانلری، غلامحسین مصاحب، علیاکبر دهخدا، صادق هدایت، ملکالشعراء بهار و نیما یوشیج قرار میگیرد، بیآنکه وَجهِ مشابهتِ خاصّی با هیچ کدام ایشان داشته باشد و یا تکرار یکی از آنها بشمار آید.» وی اضافه میکند: «او ایرج افشار است و بس، رها از هر عنوان و لقبی. پژوهشگرانِ عرصه ایرانشناسیِ جهان، در حوزههای تاریخ، مردمشناسی، ادبیّات فارسی، باستانشناسی، کتابشناسی و کتابداری و اطّلاعرسانی، همواره، در آثار خویش وامدار ایرج افشار بودهاند و خواهند بود. بزرگا مردا که او بود و دریغا و بسیار بار دریغا که به پنجاه چهره ممتاز هم نمیتوان جای خالیِ آن یگانه را پُر کرد.»