انتظار برای «زن و بچه» و «مرد عینکی» در اکران پساجنگ «روال عادی» در پردیس تئاتر مستقل مشهد روی صحنه می‌رود نسخه سه‌بعدی سریال «ببعی» روی آنتن تلویزیون + زمان پخش عاشورا و هنر، آفرینش مقاومت در آیینه فرهنگ سوژه سترگ و روایت‌های نحیف | مروری بر دلایل بی رمق ماندن محرم ۱۴۰۴ در سینما و تلویزیون زمان اکران «تلماسه: بخش سوم» به کارگردانی دنی ویلنوو مشخص شد معرفی نامزدهای شورای کتاب کودک برای جایزه «لیندگرن» درگذشت «سورن والنته اوسن» بازیگر، نویسنده و کارگردان دانمارکی ازسرگیری فیلمبرداری «آتشبان»، پس از جنگ ۱۲روزه ظهر عاشورا، خیابان شیرازی و قرار بی قرار عکاسان مشهد صبر، خلاقیت، تداوم | چگونه کودکان و  نوجوانان جهان دیجیتال را کتاب خوان کنیم؟ لزوم جست‌وجوی راهی برای تربیت روایتگران فردا سارا بهرامی بازیگر سریال «کوری» شد واکنش رسانه‌های اسپانیایی به سریال «در انتهای شب» آیدا پناهنده آغاز فیلمبرداری «چشم‌هایش» بهمن فرمان‌آرا درباره هنر پرچم‌دوزی به مناسبت محرم ۱۴۰۴ | این پرچم همیشه بالاست مروری بر فروش سینما‌های کشور در روزهای اخیر (۱۸ تیر ۱۴۰۴) مسعود فراستی با «وطن و تن» در شبکه نمایش خانگی جزئیاتی از تولید آلبوم «مقتل خوانی» حسین علیشاپور
سرخط خبرها

حکایت راه پرپیچ وخم و صفحه کلاچ‌های ساییده

  • کد خبر: ۱۲۸۸۵۲
  • ۱۸ مهر ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۲
حکایت راه پرپیچ وخم و صفحه کلاچ‌های ساییده
امید مهدی نژاد - شاعر و نویسنده

سال‌ها پیش گوساله بازیگوشی به همراه پدر و مادر گاوش در دهکده‌ای واقع در بیشه‌ای دور زندگی می‌کردند.

پدر گوساله به کار باربری و مادرش به کار شیردهی اشتغال داشت و خودش از آنجا که هنوز به سن قانونی کار نرسیده بود روز‌ها به گشت و گذار در بیشه می‌پرداخت و شب‌ها هم مثل بقیه می‌خوابید.

گوساله بازیگوش یک روز تصمیم گرفت تا انتهای بیشه برود و از آن عبور کند و به آن طرفش برسد. پس با تلاش فراوان از میان بوته‌ها و درختچه‌ها راه پرپیچ وخمی باز کرد و به آن طرف بیشه رسید و متوجه این حقیقت شد که آن طرف بیشه هم مثل این طرف بیشه است. نزدیک غروب پدر و مادر گوساله و صاحبشان که متوجه جای خالی گوساله شده بودند دنبال او گشتند و از راه پرپیچ وخمی که گوساله باز کرده بود به آن طرف بیشه رسیدند و از همان راه گوساله را به دهکده برگرداندند.

فردای آن روز سگی که از آنجا می‌گذشت از همان راه عبور کرد. مدتی بعد چوپانی به همراه گله اش از طریق همان راه پرپیچ وخم از آن طرف بیشه به این طرف بیشه آمد. مدتی بعد رهگذرانی که قصد عبور از آن سوی بیشه به این سوی بیشه یا از این سوی بیشه به آن سوی بیشه را داشتند در حالی که به باعث و بانی آن راه پرپیچ وخم و غیراستاندارد فحش می‌دادند از همان راه استفاده کردند.

پس از مدتی آن راه به راه اصلی تبدیل شد مدتی بعد با طرح گسترش و نوسازی بافت روستایی به جاده اصلی روستا تبدیل شد و مدتی بعدتر با طرح تبدیل روستا به شهر به خیابان اصلی شهر مبدل شد.

سال‌ها اتومبیل‌ها با زحمت و نیم کلاچ بسیار سربالایی‌ها و سرپایینی‌ها و پیچ وخم‌های متعدد آن جاده را طی می‌کردند و دیسک و صفحه شان به خاک فنا می‌رفت و هیچ کس نمی‌توانست راه جدیدی طراحی کند، زیرا این کار نیازمند تملک بافت مسکونی اطراف و تغییر کاربری و تخریب آن‌ها بود و شهرداری توانایی تأمین هزینه این کار را نداشت و در تمام این مدت بیشه پیر و خردمند ـ که در ادامه به روستای پیر و خردمند و در ادامه به شهر پیر و خردمند تبدیل شده بود ـ به سختی‌هایی که انسان‌ها برای عبور از این راه پرپیچ وخم و غیراستاندارد تحمل می‌کردند نگاه می‌کرد و در دلش قارقار می‌خندید که این بیچاره‌ها دوست دارند راهی را با زحمت و دشواری و فحش بسیار طی کنند، اما یک بار از خودشان نپرسند آیا راه بهتری وجود دارد یا نه و اگر هم می‌پرسند دیر بپرسند. آری، بیشه پیر و خردمند واقعا مرض داشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->