نمیدانم روزهای با شکوه زاینده رود را دیده اید یا نه، سال ۷۸ بود که همراه با خانواده از مشهد با قطار رفتیم اصفهان. از این سفر دو تصویر در ذهن من مانده، تصویر اول مربوط به لحظهای است که برای اولین بار سقف بلند و خوش رنگ ایستگاه راه آهن مشهد را دیدم و آن قدر محو تماشایش شدم که نزدیک بود با سر به زمین بخورم.
تصویر دوم مربوط به آب خروشانی بود که در زیر سی و سه پل جاری بود و من هنوز چنین حجم آبی را یکجا ندیده بودم.
حتی آن روز ما با یکی از این قایقهای قو که پدالی بودند درون زاینده رود چرخی زدیم. زاینده رود برای من همچنان باشکوه و پر آب است. حتی وقتی سال ۱۳۹۷ رفتم اصفهان و داشتم دنبال خاطراتم میگشتم، اما نه آبی بود، نه صدای خروشی و نه قایق پدالی.
دیدن زاینده رود خشک شده اصلا برایم جذابیتی نداشت و من نمیخواستم باور کنم که این زمین لم یزرع روزی رودخانهای زیبا و با شکوه بوده است.
هنوز هم وقتی برای مدتی کوتاه آب از بالا دست رها میشود تا مردم اصفهان برای چند روز از دیدن شکوه شریان زندگی در شهرشان لذت ببرند همه رسانهها از همان چند روز عکاسی میکنند و برایش گزارش مینویسند.
امروز ۱۸ مهر روز ملی زاینده رود است. کاش نام گذاری این روز به نام زاینده رود بهانهای بود تا قدر این فرصت را که طبیعت به اصفهان داده بیشتر بدانیم و با برنامه ریزی دقیق تری برای استفاده و مدیریت آبها امروز هم شاهد خروش زاینده رود میبودیم.
راستش را بخواهید هنوز هم وقتی راه آهن میروم، سر به هوا هستم، دیدن سقف کالباسی رنگ سالن راه آهن مشهد هنوز من را خوشحال میکند و پرت میشوم در آخرین روزهای اسفند سال ۷۸.