اقدام متفاوت شبکه سه؛ نمایش توییت زندانی سیاسی و منتقد جمهوری اسلامی در حمایت از نیرو‌های مسلح + فیلم واکنش نوید محمدزاده، بهرام افشاری و بهنام بانی به حملات رژیم صهیونیستی علیه ایران + تصاویر واکنش کارگردان سریال «پایتخت» به تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران توصیه وزیر فرهنگ به صداوسیمایی‌ها: فضای متفاوت و متکثری ایجاد کنید نویسنده اسرائیلی اعتراف کرد | ایران دقیق می‌زند، اما اسرائیل کودک می‌کشد بازتاب پاسخ موشکی ایران به حملات رژیم صهیونیستی در رسانه‌های بین‌المللی واکنش رضا کیانیان به حمله رژیم صهیونیستی + عکس با زبانِ هنر دادخواه مظلومین جهانیم | بیانیه انجمن هنر‌های نمایشی خراسان رضوی در محکومیت حمله رژیم صهیونیستی واکنش جالب رضا صادقی به جریان‌های گمراه: آنفالو آزاد + عکس واکنش محسن تنابنده به حمله رژیم صهیونیستی: الان وقت عمله ادبیات به جهانیان می‌آموزد که هیچ مشکلی با جنایت و خونریزی حل نمی‌شود ادای دین داوود میرباقری به سرداران شهید: سریال سلمان فارسی تقدیم به این مردان بزرگ خواهد شد هنرمندان با هر عقیده سیاسی آماده دفاع از کشور هستند جهانگیر الماسی: آدمکشان رژیم صهیونیستی شایسته نفرین الهی هستند واکنش محسن چاوشی به حمله رژیم صهیونیستی: لگد کردی، لگد می‌شی بیانیه هنرمندان درباره حمله رژیم صهیونی به ایران بیانیهٔ جمعی از هنرمندان تئاتر مشهد در محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی توقف اکران فیلم‌های کمدی تا اطلاع ثانوی (۲۳ خرداد ۱۴۰۴) وزیر فرهنگ: جنایت رژیم صهیونیستی بی‌پاسخ نخواهد ماند تمامی اجرا‌های صحنه‌ای تا اطلاع ثانوی تعطیل خواهد بود (۲۳ خرداد ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

حکایت پیرمرد و پسرش و کلاغ

  • کد خبر: ۱۲۹۹۶۸
  • ۲۵ مهر ۱۴۰۱ - ۱۵:۴۳
حکایت پیرمرد و پسرش و کلاغ
چندی پیش در حیاط خانه‌ای در خیابان سی وهشتم شرقی در یکی از شهر‌های یکی از ایالت‌های ایالات متحده آمریکای جهان خوار، پیرمردی هشتادساله و پسر چهل وپنج ساله اش روی نیمکتی نشسته بودند.

چندی پیش در حیاط خانه‌ای در خیابان سی وهشتم شرقی در یکی از شهر‌های یکی از ایالت‌های ایالات متحده آمریکای جهان خوار، پیرمردی هشتادساله و پسر چهل وپنج ساله اش روی نیمکتی نشسته بودند. پیرمرد به گوشه وکنار حیاط نگاه می‌کرد و پسر درحالی که مشغول مطالعه کتابی علمی فلسفی تحلیلی بود، سوپ آماده‌ای را که برای پدرش درست کرده بود، قاشق قاشق در دهان وی می‌گذاشت. در این لحظه کلاغی در حیاط فرود آمد و کنار باغچه نشست.

پیرمرد نگاهی به کلاغ کرد و از پسرش پرسید: این چیه؟ پسر سرش را از روی کتاب بلند کرد و کلاغ را دید و گفت: کلاغ. چند لحظه بعد پیرمرد دوباره از پسرش پرسید: این چیه؟ پسر بار دیگر سرش را از روی کتاب بلند کرد و جواب داد: گفتم که، کلاغ. چند لحظه بعد پیرمرد دوباره از پسرش پرسید: این چیه؟ پسر که مشغول مطالعه فصل مهمی از کتاب بود، بار دیگر سرش را از روی کتاب بلند کرد و گفت: پدرجان، الان بهت گفتم. کلاغه. کلاغ.

چند لحظه بعد پیرمرد دوباره از پسرش پرسید: این چیه؟ پسر که تمرکزش به هم ریخته و اعصابش سابیده شده و کنترل خود را از دست داده بود، فریاد زد: کلاغه، کلاغه، کلاغ. در این لحظه، پیرمرد با دشواری فراوان از روی نیمکت بلند شد و عصازنان به داخل خانه رفت و دقایقی بعد با یک دفترچه کهنه به حیاط بازگشت و روی نیمکت نشست و دفتر را گشود و صفحه‌ای از آن را پیدا کرد و به دست پسر داد.

پسر شروع به خواندن آن صفحه کرد. پیرمرد گفت: بلند بخوان. پسر خواند: پسر کوچکم سه سال دارد. امروز روی مبل نشسته بود که کلاغی لب پنجره نشست. پسرم بیست و سه بار نام آن را از من پرسید و من بیست و سه بار به او گفتم کلاغ.

من هربار او را بغل می‌کردم و ماچ می‌کردم و نه تنها عصبانی نمی‌شدم، بلکه هربار به او علاقه بیشتری پیدا می‌کردم، اما او چی؟ پسر که با خواندن این جملات غرق در خجالت و شرمندگی شده بود، گفت: واقعا؟ پیرمرد گفت: بلی. کلاغ گفت: من هم شاهدم. پسر رو به کلاغ کرد و گفت: تو مگر چند سالت است؟ کلاغ گفت: ۵۶ سال. پسر رو به پدر کرد و گفت:‌ای پدر، من از صمیم قلب از شما عذر می‌خواهم. وی افزود: آن وقت شما ۴۲ سال پیش و این دفتر را به یاد دارید، اما اسم این پرنده را فراموش کرده اید و هربار از من می‌پرسید؟ پیرمرد گفت: بلی. پسر گفت: ایرادی ندارد و خاموش شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->