در گذشتههای نزدیک، روزی یک مرد عرب نزد قاضی رفت و گفت از یک مرد فارس شکایت دارد. قاضی لباس پوشید و بر مسند قضا نشست و رو به مرد عرب کرد و گفت:ای مرد عرب! شکایتت چیست؟ مرد عرب گفت: کفش مرا دزدیده اند.
قاضی گفت: کی و کجا؟ مرد عرب گفت: ظهر در مسجد. قاضی گفت: چه کسی دزدیده است؟ مرد عرب گفت: این مرد فارس و با دست یک مرد فارس را به قاضی نشان داد. قاضی بدون آنکه سخنان مرد فارس را بشنود، از جا بلند شد و از محکمه بیرون رفت.
حاضران دنبالش راه افتادند و گفتند: حکم نمیکنید آقای قاضی؟ قاضی گفت: حکم معلوم است. نه فارس به مسجد میرود و نه عرب کفش میپوشد.
حاضران گفتند: قاضی آریایی، دمت گرم! دمت گرم! یکی از حاضران که مشغول تصویربرداری از جلسه دادگاه بود، ویدئوی این صحنهها را برای شخصی در خارج از کشور ارسال کرد و شخص خارج از کشور ویدئو را در شبکههای اجتماعی منتشر کرد و ویدیو در عرض یک شبانه روز، یک میلیون لایک و ۳ هزارو ۲۰۰ کامنت و ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار ویو گرفت. پلیس فتا که حواسش به همه جا بود و شبکههای اجتماعی را نیز رصد میکرد، پس از مشاهده ویدئوی دادگاه، دستور پیگیری داد و مأموران فتا که آنها هم حواسشان به همه چیز بود، به تحقیق و تفحص پرداختند و موفق شدند در عرض دو شبانه روز مرد عرب، مرد فارس، قاضی و حاضران را دستگیر کنند.
مرد عرب و مرد فارس اعتراف کردند که عرب و فارس نیستند، بلکه فارس و عرب هستند و هر دو کفش میپوشند و کسی کفش کسی را ندزدیده است و هر دو گاهی به مسجد رفته اند و به پیشنهاد قاضی برای تفریح، این نمایش را اجرا کرده اند.
قاضی نیز اعتراف کرد که قاضی نیست و فروشنده یک بوتیک است و به پیشنهاد یک شخص ناشناس که خودش هم در میان حضار بود و فیلم میگرفت و بعد از اجرای نمایش دیگر او را ندیدند، این نمایش را اجرا کرده است.
مأموران که پس از انجام بازجوییهای فنی و طی تحقیقات کامل متوجه صداقت و بلاهت دستگیرشدگان شده بودند، به آنها توضیح دادند که در برهه حساس کنونی که از کنونیترین برهههای حساس اخیر است و بدخواهان مشغول اقدامات ناجور و تفرقه افکنانه هستند، هر پیشنهاد مشکوکی را اجرا نکنند و پیش از هرکار مقداری فکر کنند و کلا برای مدتی خاموش شوند.
آنها نیز سر به زیر افکندند و خاموش شدند و تا مدتی روشن نمیشدند و همواره یکی، آنها را هل میداد تا راه بیفتند.