سریال لمندگان روی آنتن تلویزیون + زمان پخش سریال ناریا جای پایتخت ۷ را می‌گیرد + زمان پخش رقابت فیلم‌های «از یاد رفته» و «قوی طلایی» در روسیه راهیابی ۴ فیلم ایرانی به جشنواره آسیا- اقیانوسیه لس آنجلس ویدئو | پست عاشقانه غزل رجبیان، به مناسبت تولد مهران مدیری ورود به یک دنیای قضاوت شده | نگاهی به سریال رمضانی «مرهم»، ساخته محمدرضا آهنج مشهد؛ شهر اول کشور در فضاسازی هنری محله های شهرْ قصه می گویند مواجهه مسکوب با حماسه فردوسی | «شاهنامه در دو بازخوانی» پس از سال‌ها تجدیدچاپ شد آلبوم موسیقی در این شب‌ها منتشر شد ماجرای پخش غیرمجاز فیلم روایت ناتمام سیما صفحه نخست روزنامه‌های کشور - دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴ انیمیشن کوتاه وزن مقدس در راه آمریکا تذکر رسمی به روزنامه کیهان برای انتشار مطلب خلاف مصالح ملی درباره سردار سلیمانی و ترامپ ابوالقاسم خوشرو یکی از ۱۰ عکاس برتر جهان شد راز استقبال کم از سریال پایتخت ۷ فاش شد ماجرای تعطیلی خانه تئاتر کوهستان مشهد | پاتوق هنری از دست رفته فیلم ماینکرفت در افتتاحیه اکران رکورد زد
سرخط خبرها

ارثیه مادربزرگ که ارزشش را دیر فهمیدم

  • کد خبر: ۱۳۱۱۸۶
  • ۰۴ آبان ۱۴۰۱ - ۱۲:۵۰
ارثیه مادربزرگ که ارزشش را دیر فهمیدم
یک روز بالاخره دل به دریا زدم، دزدکی قرص‌های خوش رنگ و ریزودرشت را از بسته هایش درآوردم و ریختم توی قابلمه مسی اسباب بازی ام. خودم
ضحی زردکانلو
نویسنده ضحی زردکانلو

مادربزرگم یک ساک بزرگ داشت پر از دارو. بیشتر داروهایش، قرص‌های رنگارنگی بودند که من در عالم چهارپنج سالگی ولع داشتم برای خوردنشان؛ به خصوص آن قرص‌های صورتی شفاف که به تصورم از «اسمارتیز» هم خوشمزه‌تر می‌آمد و یک روز بالاخره دل به دریا زدم، دزدکی قرص‌های خوش رنگ و ریزودرشت را از بسته هایش درآوردم و ریختم توی قابلمه مسی اسباب بازی ام. خودم شدم مهمان خودم و با لذت شروع کردم به جویدن همان صورتی شفاف که ایبوپروفن بود. دنیا روی سرم خراب شد. مزه زهرمار می‌داد. از همان کودکی همیشه گول ظاهر را می‌خوردم و دیگر به بعدش فکر نمی‌کردم.

جالب اینجا بود که بازهم از رو نرفتم و شروع کردم به جویدن قرص قرمز زیرزبانی مادربزرگ به همراه قرص نارنجی اش که همیشه آب دهنم را راه می‌انداخت و نمی‌دانم برای کدام دردش مفید بود. هنوز مزه تلخی قرص‌ها را چشیده و نچشیده، مامان از راه رسید. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد، فقط انگشتان مامان را به خاطر دارم که به خاطر سراسیمگی، گوشه لپم را خراشیده بود و رنگارنگ‌های جذابی که روانه سطل زباله می‌شد.

آن روز‌ها مادربزرگ داروخانه‌ای بود برای خودش. امکان نداشت کسی در خانواده دارولازم باشد و داروخانه شخصی مادربزرگ، گره کارش را باز نکند. جزئیات این خاطره زمانی مثل برق از سرم گذشت که خبر آمد این روز‌ها مردم حتی برای پیدا کردن قرص استامینوفن ساده هم با مشکل روبه رو هستند.

همان جا رفتم سراغ کیف داروهایم. حداقل ۶ ورق استامینوفن داشتم و دو ورق با کدئین اضافه! ویتامین دی، آنتی بیوتیک، قرص زیرزبانی، همه مدل قرص گوارشی و تقویتی و تا دلتان بخواهد مسکن در انواع رنگ ها.

یک لحظه توهم محتکر دارو بودن برم داشته بود. همچنان با خودم می‌گفتم مگر می‌شود این دارو‌های ساده که مثل نقل ونبات توی بساط من پیدا می‌شود، در داروخانه‌ها کمیاب باشد و مردم لنگ یک قلم دارو بمانند و ازپا دربیایند؟

راستش را بخواهید، عایدی این خبر برایم این بود: مادربزرگ، عجب ارثیه کمیابی برایم به جا گذاشت!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->