پخش سریال علمی‌تخیلی «آغاز» از شبکه تماشا + زمان پخش آغاز دوبله کارتون آن‌شرلی با صدای نصرالله مدقالچی و مریم شیرزاد بزرگمهر حسین‌پور: عامدانه از کارتون مطبوعاتی فاصله گرفتم کنسرت تلفیقی کیاوه در فیلم نت | صدایی الهام‌گرفته از فرهنگ و طبیعت لرستان «شفرونی» یک رئالیتی‌شوی جدید برای نمایش خانگی بن افلک و مت دیمون با فیلم جنایی «ریپ» در نتفلیکس اکران عمومی مستند «موتورسواران» در سالن همایش‌های آستان قدس رضوی روایت نقاشی‌ها | نگاهی به نمایش «گالری نقاشی» که روی صحنه پردیس تئاتر مستقل مشهد رفته است استاد ارشد انجمن | درباره سیدحسین میرخانی که امروز ۴۳ سال از درگذشت او می‌گذرد فیلم «تلماسه ۳» ساخته می‌شود مخاطرات یک عاشق بی ترمز | درباره سریال «تاسیان»، ساخته تینا پاکروان آموزش داستان نویسی | سه گام اژد‌ها (بخش چهارم) دروازه توسعه | درباره مفاهیم و ابعاد مختلف توسعه و نقش انکارناپذیر رسانه در آن شهرام حقیقت‌دوست، بازیگر سینما و تلویزیون، عزادار شد + عکس
سرخط خبرها

خوشایند بودن در عین هولناک بودن!

  • کد خبر: ۱۳۱۱۸۷
  • ۰۳ آبان ۱۴۰۱ - ۱۹:۲۹
خوشایند بودن در عین هولناک بودن!
محمدرضا امانی - داستان نویس

دنده عقب گرفتم و کف پا را بر پدال گاز فشردم و پیش از آنکه از آیینه نگاهی به پشت سرم بیندازم، صدای خرد شدن دو جسم سخت به گوش رسید و ماشین تکان سختی خورد. در همین لحظه بود که من وارد آن حالت مرموز شدم، بنابراین برای لحظاتی از برگرداندن سر و تماشای منظره‌ای که خلق کرده بودم، عاجز بودم.

در این حالت، انگار که ناگهان میان استخر آب سرد شیرجه زده باشی، برای لحظات بسیار کوتاهی، درکت از جهان اطراف را از دست می‌دهی و تبدیل به یک تکه سنگ می‌شوی؛ حالتی بسیار کوتاه که درعین خوشایند بودن، هولناک هم هست.

چشم‌ها مناظر و اتفاق‌ها را رویت می‌کند، اما هیچ نظر و ایده‌ای درباره شان ندارد. همان طور که برگشت خوردن چک برای یک کاسب و واریز نشدن اضافه کاری برای یک کارمند جزو اصول تغییرناپذیر آن شغل است، تصادف‌های جزئی نیز رکن جدایی ناپذیر شغل یک راننده تاکسی محسوب می‌شود، حتی فراموش کارترین رانندگان تاکسی دنیا نیز قیمت روز سپر عقب و جلوی خودرو خودشان را می‌دانند؛ ازبس که هرازگاهی ناچار به تعویض یا پرداخت خسارت شده اند.

آخرین دفعه‌ای را که دچار این حالت سنگ شدگی شدم، خوب به خاطر دارم. بخار ملایمی از روی کاپوت به آسمان می‌رفت و کیک تولد بزرگی کف ماشین افتاده بود و ژله هایش هنوز درحال لرزیدن بود و زن جوانی از صندلی عقب از شدت عصبانیت، دندان هایش را به هم می‌سایید و احتمالا فریاد می‌کشید که در آن وقت من چیزینمی شنیدم.

خب، تقصیر من چه بود وقتی همان وقت زنگ آخر دبستان خورد و ده‌ها پسر بچه یک باره وسط خیابان ظاهر شدند؟ یک راننده باتجربه بسیاری اوقات ناچار به انتخاب میان بد و بدتر است؛ مثلا زمانی که مطمئن می‌شوی ناگزیر از تصادف هستی، باید در کسری از ثانیه فرمان را به طرفی که احتمال حداقل خسارت را دارد، بپیچانی؛ بنابراین واژگون شدن یک کیک تولد و بر باد رفتن یک هفته برنامه ریزی برای غافلگیر کردن کسی که دوستش داری و دو ساعت تمام چرخیدن میان کیک فروشی‌های شهر، بسیار بهتر از آن است که ترسی به دل یک پسربچه دبستانی بیفتد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->