نرم‌افزار هوشمند «گفت‌و‌گو با احادیث» در قم رونمایی شد برای شهید داوود شیخیان، فرمانده پدافند هوایی نیروی هوافضای سپاه پاسداران | مدافع غیور آسمان چگونه گناه به‌واسطه توبه به حسنه تبدیل می‌شود؟ دشمنی در لباس اندیشه‌ورزی | مؤلفه‌شناسی پژوهش‌های شیعه‌شناسان یهودی روایت شهرآرانیوز از تجربه‌های شنیدنی خادمان شهر مشهد که به‌زودی رهسپار نجف می‌شوند | ساده، خالص، صادق مشهد میزبان برپایی سفره حضرت رقیه(س) برگزاری مراسم چهلم شهدای جنگ ۱۲ روزه با رویکردی جدید اگر گذرنامه زیارتی تا ۵ روز صادر نشد چه کار کنیم؟ ۸۵۰ نوع نیت واقف در کشور ثبت شده است تولیت آستان قدس رضوی: خون شهدا زمینه سقوط اسرائیل را فراهم می‌کند مهلت ارسال آثار به چهاردهمین سوگواره ملی «مَحرمِ مُحَرم» تمدید شد عبدالرضا هلالی: رسالت امروز هیئات، حمایت از مردم مظلوم غزه است روضه‌های خانگی تقویت می‌شود همایش جهانی سه ساله‌های حسینی برگزار می‌شود آمار ثبت نام اربعین ۱۴۰۴ میلیونی شد | کوچکترین زائر ۱۲ روزه است شهادت جواد کریم‌کُشته، فرمانده پایگاه مقاومت بسیج در زاهدان (۶ مرداد ۱۴۰۴) ظرفیت گسترده اسکان متعلق به امامزادگان در شهر کربلا در ایام اربعین ۱۴۰۴ ایجاد «شهر خدماتی» در کاظمین برای زائران اربعین خبرنگار افتخاری نماز باشید | آغاز پویش «نماز اول وقت در طریق‌الحسین» اعمال روز سوم ماه صفر چیست؟ + نماز و دعای مختص این روز
سرخط خبرها

شرم کودک زائری که تبدیل به شادی شد

  • کد خبر: ۱۳۲۵۶۷
  • ۱۱ آبان ۱۴۰۱ - ۱۷:۵۵
شرم کودک زائری که تبدیل به شادی شد
خادمان، دور پسرک حلقه زده بودند. یکی ظرف آب در دست داشت و دیگری پارچه‌ای برای تطهیر.
وحدت عماد
نویسنده وحدت عماد

از دور شاهد ماجرا بود. صدایشان را‌ نمی‌توانست از میان همهمه جمعیت بشنود، اما از صورت سرخ و حرکات دست مادر، معلوم بود که بدجوری از دست فرزندش عصبانی است. پسرک لبانش را‌ می‌گزید و زیرچشمی به زائرانی می‌نگریست که از کنارش عبور می‌کردند و سرشان را تکان می‌دادند.

خادمان، دور پسرک حلقه زده بودند. یکی ظرف آب در دست داشت و دیگری پارچه‌ای برای تطهیر.

نزدیک‌تر شد تا یاری شان کند. حالا پسرک را خوب می‌دید؛ با چشمانی خجالت زده و قطره اشکی درمیان. یکی از خدام، پلاستیکی بزرگ آورد تا پسرک، پاهایش را داخل آن بگذارد و به گوشه‌ای خلوت منتقل شود و بتواند لباسش را عوض کند، اما او لبریز از ترس شده بود و آن پلاستیک سیاه بزرگ، ماجرا را در ذهن کودکانه اش، پیچیده‌تر از قبل هم کرده بود.

درنگ نکرد. نزدیک شد. لبخندش را ملیح کرد و یکی از آن شکلات‌های جادویی خادمان را از جیب پالتوی مشکی اش درآورد و تعارف کرد. درون بی قرار کودک، ناگهان آرام شد و اتصال چشم‌ها برقرار. نسیم محبت وزیدن گرفت؛ از چشمان خادم آقا به چشمان میهمان آقا.

پلاستیک بزرگ را از همکارش گرفت. تا کرد و در جیب گذاشت. پالتوی خدمت را درآورد و پیچید دور بدن پسرک. بغلش کرد و توی گوشش در مسیر، قصه‌ای را آغاز کرد که قهرمانش، کبوتر‌ها و آهو‌هایی بودند آشنا با طعم مهربانی‌های صاحب این صحن وسرا. مادر آرام شد. کودک خندید. همهمه‌ها در صدای اذان محو شد و  او برای مرتبه‌ای در بی نهایت، خدایش را شکر گفت؛ برای توفیق خدمتی بی منت به زائران این قطعه از بهشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->