توزیع روزانه ۲ هزار پرس افطاری متبرک در سطح شهر مشهد فلسفه باز بودن در‌های رحمت در رمضان‌المبارک بررسی آموزه‌های ولایتعهدی امام رضا (ع) | «رضا» به مصلحت باشیم ارائه‌ دستاوردهای بنیاد بین المللی امام رضا(ع) در نمایشگاه بین المللی قرآن گل‌آرایی ویژه در حرم مطهر امام رضا(ع) برای استقبال از بهار ۱۴۰۴ ماه رمضان، زمانی برای تعمیق روابط خانوادگی و مهار نفس بوسنی و هرزگوین میزبان نمایشگاه آثار خوشنویسی قرآنی شد تفسیر یک ماهه قرآن کریم در رادیو صدای صلح نیجریه شرایط خرید مجازی کتاب در نمایشگاه بین‌المللی قرآن فراهم شد لزوم استفاده از هنر برای نمایش اعجاز قرآن دومین کنفرانس بین‌المللی «ایجاد پل میان مذاهب اسلامی» در مکه برگزار می‌شود انفاق و ایثار، رمز زندگی جهادی است تولیت آستان قدس رضوی: انفاق یکی از جنبه‌های مهم سیره امام‌رضا(ع) بود روایتی از ضیافت‌های افطاری حرم مطهر امام‌رضا(ع) | مهمان سفره خورشید شباهت‌های روزه‌داری در ماه رمضان با روز قیامت رونمایی از قرآن شهید سیدحسن نصرالله در برنامه محفل + فیلم دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان و چگونگی استغفار از گناهان + فیلم و صوت تأکید بنیاد شهید بر افزایش دیدار با خانواده‌های شهدا و ایثارگران قرآن سوزن‌دوزی‌شده دانشجویان دانشگاه الزهرا(س)، در نمایشگاه قرآن مشهد پخش ۱۲۰ ساعت ترتیل خوانی قرآن از حرم امام رضا (ع) در ایام رمضان ۱۴۰۳
سرخط خبرها

شرم کودک زائری که تبدیل به شادی شد

  • کد خبر: ۱۳۲۵۶۷
  • ۱۱ آبان ۱۴۰۱ - ۱۷:۵۵
شرم کودک زائری که تبدیل به شادی شد
خادمان، دور پسرک حلقه زده بودند. یکی ظرف آب در دست داشت و دیگری پارچه‌ای برای تطهیر.
وحدت عماد
نویسنده وحدت عماد

از دور شاهد ماجرا بود. صدایشان را‌ نمی‌توانست از میان همهمه جمعیت بشنود، اما از صورت سرخ و حرکات دست مادر، معلوم بود که بدجوری از دست فرزندش عصبانی است. پسرک لبانش را‌ می‌گزید و زیرچشمی به زائرانی می‌نگریست که از کنارش عبور می‌کردند و سرشان را تکان می‌دادند.

خادمان، دور پسرک حلقه زده بودند. یکی ظرف آب در دست داشت و دیگری پارچه‌ای برای تطهیر.

نزدیک‌تر شد تا یاری شان کند. حالا پسرک را خوب می‌دید؛ با چشمانی خجالت زده و قطره اشکی درمیان. یکی از خدام، پلاستیکی بزرگ آورد تا پسرک، پاهایش را داخل آن بگذارد و به گوشه‌ای خلوت منتقل شود و بتواند لباسش را عوض کند، اما او لبریز از ترس شده بود و آن پلاستیک سیاه بزرگ، ماجرا را در ذهن کودکانه اش، پیچیده‌تر از قبل هم کرده بود.

درنگ نکرد. نزدیک شد. لبخندش را ملیح کرد و یکی از آن شکلات‌های جادویی خادمان را از جیب پالتوی مشکی اش درآورد و تعارف کرد. درون بی قرار کودک، ناگهان آرام شد و اتصال چشم‌ها برقرار. نسیم محبت وزیدن گرفت؛ از چشمان خادم آقا به چشمان میهمان آقا.

پلاستیک بزرگ را از همکارش گرفت. تا کرد و در جیب گذاشت. پالتوی خدمت را درآورد و پیچید دور بدن پسرک. بغلش کرد و توی گوشش در مسیر، قصه‌ای را آغاز کرد که قهرمانش، کبوتر‌ها و آهو‌هایی بودند آشنا با طعم مهربانی‌های صاحب این صحن وسرا. مادر آرام شد. کودک خندید. همهمه‌ها در صدای اذان محو شد و  او برای مرتبه‌ای در بی نهایت، خدایش را شکر گفت؛ برای توفیق خدمتی بی منت به زائران این قطعه از بهشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->