«حماسه اکبر» در عرصه میدان شهدای مشهد + فیلم انتظار بدون معرفت راه به کوفه می‌برد واکنش وزیر فرهنگ به بسته شدن مرکز اسلامی هامبورگ + عکس آغازبه‌کار پویش بزرگ مردمی «حرکت» با هدف ترویج سیره اهل‌بیت(ع) در جامعه (۴ مرداد ۱۴۰۳) آغاز مسابقات بین‌المللی «جایزه بریکس قرآن کریم» در کازان + فیلم و تصاویر یک صلوات، کرایه راننده تاکسی بود ز دریای کراماتت شده دامانِ صحرا‌ تر درباره محمدعلی الهامی نیا، قدیمی‌ترین استاد کاشی کاری حرم مطهر رضوی مبارک سفری از بخارا تا مشهدالرضا(ع) بررسی فلسفه و آثار زیارت در متون دینی جزئیاتی از ثبت‌نام زائران اربعین در خراسان‌رضوی (۳ مرداد ۱۴۰۳) | اعزام کاروان‌های عتبات پیش از اربعین متوقف می‌شود افتتاح دومین دوره مدرسه دارالعلم در دانشگاه علوم اسلامی رضوی (۳ مرداد ۱۴۰۳) ۱۴۰۰ مشهدی برای شرکت اردوی راهیان نور مناطق غرب ثبت نام کردند رونمایی از سه نسخه خطی نفیس «اللُهوف سید بن طاووس» در حرم رضوی ساختار‌های اجتماعی باید با فرهنگ رضوی همسو شوند تقدیر از برگزیدگان دومین دوره جایزه بین‌المللی خوش‌نویسی «یاس یاسین» احداث سایه‌بان‌های جدید در مسیر‌های پرتردد حرم‌ امام‌رضا(ع) چرا تولی و تبری شرط نجات است؟
سرخط خبرها

هدیه امام مهربانی به پیرزن

  • کد خبر: ۱۳۰۲۷۲
  • ۲۷ مهر ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۰
  • ۱
هدیه امام مهربانی به پیرزن
وحدت عماد - روزنامه نگار

پیرزن را در جاده ملایر به اسلام آباد دیدیم. ما کاروانی بودیم که خدام حضرت رضا (ع) را که پرچم متبرک حرم مطهر را حمل می‌کردند، در سفرشان به روستا‌ها و شهر‌های استان همدان همراهی می‌کردیم و او پیرزن تنهایی بود کنار جاده. هیچ کدام مان او را ندیدیم و از کنارش گذشتیم، اما «حاج آقا» متوجه حضورش شد و خواست که بایستیم و کمی عقب بازگردیم تا احوالش را در آن داغی هوای بیابان بپرسیم.

وقتی به او رسیدیم، با منظره عجیبی روبه رو شدیم؛ با چادری سفید و گلدار، خمیده و عصابه دست، کنار چهارپایه‌ای ایستاده بود با یک سینی روی آن؛ پارچ شربت، چند لیوان قدو نیم قد، یک بشقاب شیرینی، یک لیوان با دو شاخه گل و اسپند دودکنی که معلوم بود ساعت هاست خاموش شده است. یکی از خدام رفت سراغش و با چشمانی اشک بار بازگشت. پرچم متبرک را از همراهان گرفت تا برای پیرزن ببرد. می‌دانید راز اشک او چه بود؟

پیرزن از طلوع آفتاب تا آن موقع یعنی نماز ظهر که از کنارش گذشتیم، تک وتنها در میانه آن بیابان داغ و کنار خانه کوچک و گلی اش، به انتظار ایستاده بود تا خواب شب گذشته اش تعبیر شود؛ آقای مهربانی به او وعده داده بود آرزوی زیارتش که سال هاست دل سوخته آن است و کسی نیست تا برایش آن را برآورده کند، امروز محقق خواهد شد.

صدای هق هق گریه‌های پیرزن بر روی پرچم خوش بوی حرم مطهر را هرگز از یاد نخواهم برد. بسته نبات متبرک را که از دست خدام گرفت، انگار که شیرین‌ترین هدیه زندگی اش را به او داده اند، بوسید و به چشم هایش کشید. مدام می‌گفت: «رضاجان! زیارتم را قبول کن» و اشک می‌ریخت.

ما هم مات و سردرگم ایستاده بودیم و فقط می‌توانستیم با قطرات اشکمان، همراهی اش کنیم. موقع جدا شدن مدام عذر می‌خواست که دود اسپندهایش تمام شده است و نه پای رفتن به روستای آن نزدیکی را داشته است تا اسپند تازه‌ای تهیه کند و نه جرئت جدا شدن از جاده‌ای که قرار بود آرزویش را برآورده کند.

از پیرزن که دور می‌شدیم، بیش از خمیدگی پشت و تنهایی و خانه کوچکش، لبخند رضایت عمیق روی صورتش و دستانی که به نشانه احترام روی سینه گذاشته بود، به چشم مان می‌آمد و یک «زیارت از بعید» ناب که به آن غبطه می‌خوردیم.

به راستی چه کسی است که بتواند لحظه‌ای به عمق بی پایان محبت اهل بیت (ع) در دل مردمان این سرزمین شک کند؟ خاندان پاک و مطهری که لطف و عنایتشان، دور و نزدیک نمی‌شناسد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
جعفر
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۰ - ۱۴۰۱/۰۷/۲۸
0
0
با سلام و خسته نباشید
در صورت امکان،آدرس و مشخصات این خانم را برام ارسال کنید
با سپاس
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->