برخی مفاهیم برای عموم مردم بیگانه و ناآشنا هستند. حتی هرازگاهی با زاویه گرفتن و واکنشهای منفی عامه به این مفاهیم، روبه رو میشدیم. این درحالی است که همین مفاهیم در زیست هرروزه مردم اهمیتی بنیادین و اساسی دارد. فلسفه در زمره چنین مفاهیمی قرار میگیرد. گروههای گوناگون مردم حتی بخشهایی از نخبگان جامعه با شنیدن واژه فلسفه واکنش ناسازگار نشان میدهند.
این درحالی است که فلسفه یکی از بنیادهای کنش جامعه انسانی در عرصههای گوناگون به حساب آمده است. حتی کسانی که در ظاهر به فلسفه باور دارند نیز دیدگاهی روشن درباره کاربردی بودن و نقش آن در زیست جامعه امروزین ندارند و آن را یک جستار تخصصی صرف و متعلق به گروههای معدودی از اندیشمندان میدانند.
این درحالی است که اتفاقا فلسفه زمانی اهمیت دارد که در زیست روزمره مردم نقش داشته باشد و در کاربردی سازی پهنههای گوناگون در پیوند با زندگی کارآمد واقع شود.
بسیاری از مردم در ذهن خود با این پرسش رودررو میشوند که اصلا فلسفه در زندگی آنها چه کاربردی دارد و ایشان چه نیازی به فراگیری یا آشنایی با فلسفه دارند؟ در پاسخ به این پرسش نیازمند این هستیم که مفهوم عام فلسفه و کارکردهای آن را برای مردم بازنمایی کنیم. چنانچه جامعه با دستاوردهای فلسفه و نقش آن در بهبود نهایی کیفیت زندگی آشنا شود، گرایش ایشان به این گستره جلب و نوع تعامل ایشان دگرگون میشود.
فلسفه در معنای همه گیر که مدنظر این نوشتار است، به معنای بنیادهای فکری و تعقلی هر کنش و پیش درآمد جهت بخش آنها به سوی اهداف و آرمانهای پایانی است. انسان به طور فطری جویای رسیدن به پاسخ پرسشهای خود است. اساسا آدمی با حجم انبوهی از پرسشها درباره زندگی خویش روبه روست و کوشش میکند نادانسته هایش را درباره هستی خویش به حداقل برساند.
فلسفه به انسان کمک میکند پرسشهای خویش را نظاممند و دارای ساختار کند. اهمیتی ندارد که این پرسشها چه اندازه بنیادی یا جدی هستند، چراکه هر انسانی هماهنگ با گستردگی اندیشه و زندگی خویش با پرسشهایی روبه روست که پاسخ دادن به آنها او را به زیست فضیلتمند راهنمایی خواهد کرد.
رویارویی با این پرسش ها، سامان دادن و اصلاح این پرسشها و فرایند دست یافتن به پاسخهای احتمالی یا دست کم کوشش برای رسیدن به پاسخ بایسته، فقط در صورتی محقق خواهد شد که مسیر اندیشیدن انسان روشمند و در مدار درست باشد.
این مهم با یاری فلسفه محقق خواهد شد. به زبان ساده تر، میتوان گفت این معنای عمومی از فلسفه یعنی روشمندسازی برای چگونه اندیشیدن. جالب اینجاست که این سازوکار تفکر فلسفی را باید از سنین کودکی
آغاز کرد. چه بهتر آنکه بگوییم اتفاقا تفکر فلسفی بیشتر از بزرگ سالان به کار کودکان میآید. کودکان با جهانی پهناورتر از پرسشها روبه رو هستند و روحیه شورمندتری برای دست یافتن به پاسخها دارند. چنانچه تفکر فلسفی به درستی آموزش داده شود، مسیر جامعه در جهت نیل به آگاهی عمومی بسیار هموارتر خواهد شد. چنانچه فلسفه در سطح همگان توسعه یابد، عشق و علاقه به آموختن و یادگیری در جامعه توسعه مییابد.
همچنین، فلسفه کمک میکند مردم به مقولات و پدیدههای پیرامون خویش حساستر شوند و با آنها برخوردی آگاهانه داشته باشند. کنشهای فردی و اجتماعی در جامعهای که از تفکر فلسفی برخوردار باشد و روشهای برآمده از فلسفه در زیست روزمره شهروندان آن جاری باشد، بسیار باریک بینتر و در جهت خیر عمومی حرکت خواهد کرد. به عنوان مثال، در وضع کنونی که شاهد برخی کنشها و رفتارهای اجتماعی از برخی افراد، در ظاهر اعتراض هستیم، شتاب زدگی، نبود رویکرد عقلانی و درنظرنگرفتن خیر عمومی در ایشان بسیار روشن است.
شاید بسیاری از این افراد تحصیل کرده و برخوردار از سواد هم باشند، ولی مسئله این است که از ضعف در چگونگی منطقی اندیشیدن رنج میبرند. مخاطبی که در معرض صدها دروغ منتشرشده در رسانههای فارسی زبان بیگانه اقدام به برخی تحرکات میکند، آن هم اقداماتی که در نهایت به ضرر خود او و جامعه اش است، از تفکر فلسفی برخوردار نیست.
نیاز امروز جامعه ایرانی در همه ترازهای عمومی توجه به اهمیت فلسفه برای همه مردم است. فلسفی اندیشیدن در سایه معارف و آموزههای دینی، زمینه ساز پویایی و تحرک جامعه ایرانی است؛ موضوعی که نیازمند توجه نهادهای سیاست گذار فرهنگی و اصلاح در نظام آموزشی است.