کنعانی متهم ردیف اول از سوی گاریدو کدام بازیکنان پرسپولیس از جدایی گاریدو خوشحال شدند؟ باقری با چه شرطی پیشنهاد پرسپولیس را پذیرفت؟ چراغ سبز گل محمدی به بانک شهر| یحیی برای بازگشت شرط گذاشت؟ لابی غمخوار برای بازگشت به پرسپولیس افتتاح ورزشگاه آزادی با دیدار نمادین ستارگان ۹۸ و پیشکسوتان پرسپولیس- استقلال دلافوئنته بهترین مربی سال ۲۰۲۴ شد چالش جدید استقلال برای میزبانی از سپاهان شاهکار درویش؛ ۲ فصل با ۴ سرمربی حواشی جدایی گاریدو | یاسین سلمانی پیشتاز، کنعانی زادگان و آل کثیر در سکوت! کریم باقری در تمرین پرسپولیس: بیشتر تمرکز کنید قرعه کشی جام حذفی انجام شد | پرسپولیس بازهم به سپاهان رسید غیبت سیدجلال در مراسم معارفه کریم باقری گاریدو ‌برای خداحافظی، به محل تمرین پرسپولیس رفت + عکس کار سخت بسکتبالیست‌های آسمان ولایت مقابل شهرداری گرگان بازگشت امیری به تمرینات پرسپولیس نتیجه بازی سپهرصدرا و شهرداری ارومیه در لیگ برتر والیبال | سند شش دانگ قعر به نام سپهر صدرا+ویدئو
سرخط خبرها

برد ایران، مبارک ایران و ایرانی!

  • کد خبر: ۱۳۶۸۶۸
  • ۰۶ آذر ۱۴۰۱ - ۱۶:۴۱
برد ایران، مبارک ایران و ایرانی!
همه ایران خوشحال است. آن‌هایی هم که می‌گویند نه، ته ته قلبشان که چراغ قوه بیندازی، می‌بینی خوشحالند، شاید خیلی بیشتر از ما.

ساعت یک نیمه شب است. لپ تاپ را روشن کرده ام. باید برای ستون روزنامه مطلب بنویسم؛ همین ستونی که دارید می‌خوانید. بچه‌ها خواب هستند. چند دقیقه پیش که توی تراس بودم، چراغ‌های محل خاموش بودند و اهل محل هم همه خواب، ولی من بیدارم. با صدایی خروسکی و انگشتر‌هایی کج وکوله از تشویق و پا‌هایی دردناک از بالاوپایین پریدن، باید بپذیرم که چهل سالگی دیگر سن بعضی کار‌ها نیست. فضای مجازی را تورق می‌کنم. تبریک و خوشحالی و تک وتوکی هم ناله بعضی اهالی مجازستان، بلند است. خوشحالم؟ شوخی می‌کنید؟ پرسیدن دارد؟ معلوم است که خوشحالم. راستش از شما چه پنهان، برای برد ایران مقابل ولز یک گوسفند هم نذر کرده ام و به محض اینکه روزنامه حق التحریرمان را بدهد، باید نذرم را ادا کنم.

همه ایران خوشحال است. آن‌هایی هم که می‌گویند نه، ته ته قلبشان که چراغ قوه بیندازی، می‌بینی خوشحالند، شاید خیلی بیشتر از ما. ولی من امشب به یک نفر خیلی فکر می‌کنم؛ به یکی که رفت. به یکی که پشت به مردم و سرزمینش کرد و ناگهان چشم باز کردیم و دیدیم توی قاب تلویزیون سعودی، کراوات زده است و شق ورق رو به دوربین دارد حرف می‌زند. امشب به او فکر می‌کنم؛ به او که بعد از بازی توی هوای معمولا بارانی لندن به آپارتمانش می‌رسد. کلید می‌اندازد و در به تنهایی و تاریکی باز می‌کند. کفش هایش را توی جاکفشی می‌گذارد و گره کراواتش را شل و لباس، سبک می‌کند و احتمالا با تی شرت و شلوارک روی کاناپه دراز می‌کشد و می‌رود توی مجازی دنبال خبر‌های ایران.

مجازی را ورق می‌زند تا ببیند کف خیابان‌ها چه خبر است. شادی‌ها را می‌بیند. خنده هارا می‌بیند. رقص پیرمرد را می‌بیند و رقص پرچم‌ها را. آدمیزاد گوشت و پوست است، مگر می‌شود دلت برای خاک سرزمینت، برای کوچه کوچه وطنت تنگ نشود؟ هرقدر هم زبانت خوب باشد، باز نام خیابان‌ها، اسم کوچه ها، نام فروشگاه‌ها و منوی رستوران‌ها را باید توی کله ات دنبال معادل فارسی اش بگردی و بعد به معنایش برسی. شماتتش نمی‌کنم؛ چون حقیرترین بنده خدا خود منم؛ نویسنده این سطر‌ها و کلمه ها. هیچ کس هم نیست از یک دقیقه آینده خودش خبر داشته باشد. همه مان قیمتی داریم. قیمت هرکسی هم همان قدری است که حاضر است برایش جان بدهد.

او آزاد بود هرجا می‌خواهد برود زندگی کند. او آزاد بود هر شغلی دوست دارد، انتخاب کند، ولی پشت کردن به وطن و توی دوربین زل زدن و به هم بافتن راست و دروغ، چیزی بود که توی این مدت، بسیار دیدیم و شنیدیم و به گوشمان رسید. این برد مهیب و دلبر را او می‌توانست توی تهران، توی باکس گزارش بنشیند و گزارش کند و کیف کنیم؛ همان کاری که پیمان یوسفی کرد و الحق هم کیف داد.

می‌توانست بعدش به خیابان بیاید و بوق بوق کند و صفا کند. نکرد ... زندگی ما بسته به تصمیم هایمان است. برد ایران مقابل ولز، مبارک ایران و همه ایرانی ها، حتی شما آقای گزارشگر!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->