ویدئو | درخواست مجید واشقانی از بهاره رهنما برای کمک به اتحاد ایران واکنش بازیگر معروف هالیوودی به جنایات رژیم صهیونیستی در غزه + عکس نمایشگاه آثار شهیده «منصوره عالیخانی» در بوسنی و هرزگوین + عکس جایگزین فیلم «پیرپسر» مشخص شد | «سینما متروپل» به زودی اکران می‌شود نگاهی به قسمت هفتم و هشتم سریال «اجل معلق» | بار سریال بر دوش «بهزاد خلج» برگزاری آیین اهدای جایزه «کتاب اربعین» | پویشی برای معرفی آثار مرتبط با اربعین حسینی تصویری جدید از تتوهای سر محسن چاوشی + عکس جایگزین سریال «مختارنامه» مشخص شد + زمان پخش رویداد ملی «ایران برنده بازی» به بیش از ۷ میلیون مخاطب رسید انتقاد تند بازیگر «بازی تاج‌وتخت» از سکوت هالیوود در برابر کشتار در غزه ابوالفضل پورعرب با فیلمی جدید به سینما می‌‎آید ششمین جلد «چهره‌های موسیقی ایران معاصر» منتشر شد | کتابی برای معرفی مفاخر موسیقی ایران «ثریا» از ایروان روی آنتن زنده شبکه یک می‌رود ساختار مدیریتی موسیقی کشور با حضور مسئولین بررسی شد نمایشگاه آثار چیدمان تجسمی و حجم «نویز سفید» در نگارخانه آسمان مشهد رشد خوش نویسی در توسعه و ترویج مهارت هاست آموزش داستان نویسی | نقطه چین های سرنوشت (بخش دوم) درباره «جستار سیاسی» با نگاهی به آثاری از جرج اورول و هرتا مولر | جمع بی طرفی و جامع نگری نمایشنامه «مولودی» تی‌. اس. الیوت منتشر شد
سرخط خبرها

حقیقتا ما هیچ، ما نگاه

  • کد خبر: ۱۳۴۴۱۸
  • ۲۲ آبان ۱۴۰۱ - ۱۶:۳۹
حقیقتا ما هیچ، ما نگاه
دیشب که این ماسماسک همراهمان را داشتیم تورق می‌کردیم، یک  آن فوتوی آسمانی فرشیدخان اولاد خلف میزیحیی را برایمان فرستاد با چند خطی زیرش.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

هوا بگویی نگویی رو به سرما گذاشته است. جوراب‌های پشمی را از گنجه درآورده ایم و شب‌ها می‌پوشیم. یادی از نقره خانم می‌کنیم که با دست‌های مهربانش آن را برایمان بافت. چیست این آدمیزاد؟ مثلا همین جوراب اگر گوشه گنجه بماند، هزارسال دیگر هم بید نزند، عمر می‌کند.

رسم روزگار همین است که نقره خانم ما  که قلب داشت و چشم داشت و مهربانی بلد بود و حرف که می‌زد از بین لب هایش یک فوج قناری هوریز می‌کرد توی اتاق پنج دری، حالا باید زیر خروار‌ها خاک باشد و این جوراب بماند و این خانه بماند و من بمانم و هزار آه دلتنگی. بگذریم ... دیشب که این ماسماسک همراهمان را داشتیم تورق می‌کردیم، یک  آن فوتوی آسمانی فرشیدخان اولاد خلف میزیحیی را برایمان فرستاد با چند خطی زیرش. حقیقتا خواب از سرمان پراند و تا خود اذان صبح، فکری بودیم که چه پیشرفت‌ها کرده است این علم فتوگرافی و ما بی اطلاع بوده ایم.

گویا طیاره‌ای از زمین مسکونی ما فاصله گرفته است، یک ونیم میلیارد کیلومتر آن طرف‌تر یک عکس انداخته است از زمین ما که بیا و تماشا کن! قدرتی خدا، انگار یک دانه کنجد را گذاشته‌ای بغل یک هندوانه، بلکم بزرگ تر.

با خود اندیشیدیم چه حکایت غریبی است حضور ما در این کائنات بی انتها! بعد یاد سخنان مرحوم اینشتین افتادیم که جایی گفته بودند در کائنات و میان این کروات متعدد شناس و ناشناس و دور و نزدیک فقط در زمین، موجود زنده وجود دارد و بقیه کرات، خالی از سکنه اند که ترسناک است یا نه، در کرات دیگر هم موجوداتی هستند که این موضوع بسیار ترسناک‌تر است.

به دانه کنجد نگاه کردیم و گفتیم‌ای دل غافل! هرچه جنگ و صلح و عشق و بعثت و تولد و مرگ و شادی و غم بوده، حی لایموت یکجا ریخته است توی همین یک کنجد جا؟ یعنی ۱۲۴ هزار پیامبر در همین نقطه مبعوث شده اند؟ یعنی هرچه دعا و ثنا و سلام و صلوات هست، فرشته‌ها از همین یک ذره جا می‌برند به عرش الهی؟

حقیقتا خواب از سرمان پرید و تا صبح سبحان ا... می‌گفتیم از عظمت خالقی که این گونه جهان را عمارت کرده است. بعد فکر کردیم گمانمان بر این است که هستیم. فکر می‌کنیم جاودانیم. از زمان آدم ابوالبشر هرکه را مرده است، در همین دانه کنجد دفن کرده اند و آن قدری بزرگ هست که برای ما هم جا داشته باشد. فردا صبحی بدهیم یحیی یک دانه بزرگش را روی کاغذ خوب چاپ کند، قاب کند یک جایی توی عمارت، پیش چشممان نصب کند. یک وقت دور ورمان داشت، نگاهی بیندازیم، یادآوری کند که ما هیچیم.

به قلم میرزاابراهیم خان شکسته نویس

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->