پاسخ آیت‌الله سبحانی به شبهه‌ای درباره وجود نام پیامبر در تورات و انجیل آخرین آمار ثبت‌نام در سامانه سماح (یکم مرداد ۱۴۰۴) مدارک مفقودی زائران اربعین چگونه پیدا می‌شود؟ رونمایی از طرح جدید دیوارنگاره میدان انقلاب تهران وقتی آیین، هویت می‌شود | «محفل محترم» از کارکرد اجتماعی عزاداری در یزد می‌گوید آمادگی ۷۴۶ موکب از سوی کانون‌های مساجد کشور برای خدمت به زائران اربعین استان فارس محور جدید بین المللی حرکت زائران اربعین آغاز مستندنگاری زندگی شهدای جنگ ۱۲ روزه (۳۱ تیر ۱۴۰۴) بهترین زمان برای شروع پیاده‌روی اربعین چه روزی است؟ اعزام اولین گروه از خادمان موکب حرم بانوی کرامت به عراق (۳۱ تیر ۱۴۰۴) تجهیز مواکب حسینی با اقلام غذایی و خدماتی توسط آستان قدس علوی در آستانه اربعین ۱۴۰۴ تابستانی متفاوت برای کودکان مشهدی | از قصه و نمایش تا حرم‌گردی و مسابقه در حرم مطهر امام رضا(ع) احداث زائرسرای امام‌رضا(ع) در مرز ریمدان استان سیستان و بلوچستان برای خدمت به زائران پاکستانی درباره شهید سردار محمد کاظمی، رئیس سازمان اطلاعات سپاه | مبارز بی‌ادعا رعایت آداب میهمانی درکنار اجرای قانون تصمیم وزیر بهداشت برای وضعیت آزمون دستیارانی که به زیارت اربعین ۱۴۰۴ می‌روند، چیست؟ امام جمعه موقت تهران: ادغام مذاهب، اقدامی ضد وحدت است آموزه‌های سوره انفال در بیانات رهبر معظم انقلاب | ایران را قوی کنیم عاشورا در آیینه نسخ خطی و صنعت چاپ مرز چذابه از پنجم مرداد ۱۴۰۴ میزبان نخستین زائران اربعین خواهد بود
سرخط خبرها

امام رضا (ع) حرف دلت را می‌خواند

  • کد خبر: ۱۳۷۲۸۶
  • ۰۸ آذر ۱۴۰۱ - ۱۷:۵۵
امام رضا (ع) حرف دلت را می‌خواند
فاطمه صدر - فعال فرهنگی

هوای خوب بدجوری هوایی‌ام کرده بود. از باب‌الرضا وارد حرم شدم. انگار به چیزی احتیاج داشتم که خوشی‌ام را کامل کند. داشتم با خودم فکر می‌کردم چرا ما سنگ متبرک حرم امام‌رضا (ع) نداریم؟ رسیدم به باب‌الکاظم. متوجه شدم خدام مشغول تعمیرات در صحن هستند. چند خرده‌کاشی ریخته بود روی زمین. خم شدم یک دانه را برداشتم. کمی از لعاب‌های کاشی ریخته بود که آن‌ها را پاک کردم. یکی از خدام مشغول جارو بود. توی دلم گفتم: این هم سنگ حرم است. چه فرقی می‌کند؟ خیلی‌ها همین را هم آرزو دارند.

آن تکه کاشی را که به اندازه یک فندق بود به خانه بردم و گذاشتم در جعبه وسایل ارزشمندم. چند روزی گذشت و من این موضوع را کاملا فراموش کرده بودم. یک روز تلفن به صدا درآمد. یکی از دوستانم تماس گرفت که بیا کارت دارم. هیچ اهل این‌گونه تماس‌های عجله‌ای نبود. وقتی رسیدم، یک جعبه صدفی خیلی زیبا درآورد و روبه‌رویم گذاشت.
توی دلم گفتم: خدایا! این دیگر چیست؟

اول نمی‌خواستم قبول کنم. هنوز نمی‌دانستم در جعبه چیست. عجیب کنجکاو بودم و دلم می‌خواست هر لحظه درش را باز کنم. بازش کردم. دیدم یک نگین سنگ مرمر زیبا چشم‌هایم را لبریز کرد.

من که تا آن روز هیچ سنگی از هیچ حرمی نداشتم، با خوشحالی گفتم: وای! سنگ حرم آقا امام حسین (ع) است. پاسخ داد: نه، این نگین از این سنگ بالای سر قبر آقا امام رضا (ع) است که قسمت تو شد.

اشک‌هایم ریخت و همه آن چند روز پیش در ذهنم مرور شد. این‌طور بود که من از توی صحن یک تکه خاکه کاشی برداشتم، ولی آقا بخشندگی کرد و نگینی فرستاد.

گزارش خطا
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->