علی صمدی جوان _ این اثرگذاری فرهنگی، گاه خود را در تاریخ نشان داده است و گاه اسطوره. نزدیکترین و غنیترین ریشههای تاریخِ فرهنگی ایران و جهان را میتوان در دو آیین مهم، شب یلدا و جشن کریسمس جستجو کرد؛ جایی که بررسی ریشههای آن، ما را تا عهد اشکانیان و اولین ورود کیش مهری به سرزمین نرون توسط مهرداد یکم اشکانی میبرد. مدعای این نوشته آن است که یلدا با ریشهای ایرانی و نامی سریانی، اثرگذاری تاریخی خود را در آیین میلاد مسیح (ع) و ساختار و محتوای جشن کریسمس به یادگار گذاشته است. البته باید دانست در شرایط کنونی، شباهتهای این دو آیین بسیار کم است و مراد ما، معرفی و بررسی ریشههای غنیای است که در خاک زرخیز جهانِ فرهنگی وجود دارد.
میلاد مهرِ مسیح
مطابق آنچه مطرح شد، کیش مهر تاثیرگذارترین رخداد فرهنگیای بود که با مهاجرت آریاییان در زمان فریدون به اروپای کنونی رفت و زمینههای هم زیستی تمدنی را پایه گذاشت. از جمله این موارد، تقارن یلدا و کریسمسی است که در ادامه و با پذیرش آیین عیسوی، از یک ریشه برخاستن گرفت. اما تا پیش از آنکه ژانویه مطرح باشد، مبنا تقویم سیستانی بوده اس که ابوریحان بیرونی در مورد آن میگوید: «مبدا سالشماری تقویم کهن سیستانی آغاز زمستان است و نخستین ماه سال در این تقویم کریست نام دارد».
با نفوذ آیین مهر در اروپا، بسیاری از افکار و اندیشههای مردم بر اساس باور مهری محوریت یافت و از آن زمان به بعد بخش عمده اندیشه آنان منبعث از این آیین بود. مطابق گاهشماری مهری، نخستین روز زمستان، خوره روز شهرت داشت. خوره روز یا خورشید روز که اصطلاحا به مناسبت میلاد خورشید در این روز است، در تقویم میلادی به عنوان نخستین روز سال نو مطرح شده است.
به بیانی پس از قرن چهارم میلادی و با فراگیر شدن مسیحیت در غرب، در بسیاری از کشورهای اروپایی روز ۲۱ دسامبر به عنوان تولد میترا جشن گرفته میشد و کلیسا از آنجایی که در تعیین زمان دقیق میلاد مسیح به نتیجه روشنی نرسید، این روز را که مصادف با آغاز زمستان در تقویم سیستانی و برابر با زادروز مهر در آیین مهر بود، به عنوان میلاد مسیح پذیرفت و اعلام کرد که مسیح در پایان انقلاب زمستانی، زمانی که خورشید به نقطه اعتدال در مدار خویش رسید متولد گردیده است؛ بنابراین ۲۱ دسامبر که بعدها در نتیجه اشتباهات محاسباتی گاهشماری به ۲۵ دسامبر انتقال یافت، به عنوان میلاد مهر و مسیح و آغاز حضور طولانیترین خورشید در آسمان جشن گرفته میشد.
این جشن از آنجا که در آغاز ماه کریست رخ میداد با نام کریسمس نامگذاری شد که بسیاری از باورهای مهری را در وجود خود حفظ نمود. اگر چه بسیاری از آیینهای اجرایی این مراسم به افسانههای کهن غربی باز میگردد، اما اساس و باورهای این روز را میتوان در اندیشه مهری جستجو کرد؛ چنانکه درخت سرو و صنوبر که با یک ستاره در بالاترین نقطه آن به عنوان زینت بخش آیین یلدا در گذشتههای دور مورد تجلیل بوده است، اینک درخت کریسمس است و یادگاری از کیش مهر و فرهنگ ایرانی است؛ بنابراین میتوان گفت مفهوم درخت سرو به همراه ستاره بالای آن، نمادی از طلب زندگانی آزاد با طالعی نیکو و تقدیر مبارک در شب میلاد مهر بوده است. اکنون این آیین مانند سایر آیینمها در گذر تاریخ دستخوش تحول شده و به نمادهای آن افزوده شده است.
تحولات دورههای تاریخی بر این سنتها آنقدر موثر واقع شد که آرام آرام ریشه آسیایی و به بیانی، صورت مهری آن رنگ باخت و شکلی کاملاً غربی به خود گرفت؛ به گونهای که دیگر در کمتر مقالهای این سنت را به ایران یا آیین مهر نسبت میدهند. اما به هر جهت افسانههای اروپایی این آیین نیز شنیدنی و زیبا است؛ اگرچه این افسانهها متاثر از فرهنگ کهن مهر هستند، اما در تامین معانی و فرافکنی مضامین اخلاقی به شیوه نیکی عمل میکنند.
درخت کریسمس یا درخت یلدا؟
سنت درخت کریسمس به آلمان قرن شانزدهم میلادی و زمانی که مسیحیان درختان تزئین شده را به خانههای خود آوردند برمی گردد. همچنین در آن زمان عدهای اهرمهای میساختند و آن را با شاخههای درختان همیشه سبز و شمع تزیین میکردند.
به تدریج رسم استفاده از درخت کریسمس در بخشهای دیگر اروپا نیز طرفدارانی پیدا کرد در سال ۱۸۴۱ در انگلستان، پرنس آلبرت شوهر ملکه ویکتوریا با آوردن درخت کریسمس به کاخ سلطنتی و تزیین آن با شمع و شیرینی و میوه و انواع آبنبات، درخت را به چیزی مد روز مبدل کرد که خانوادههای ثروتمند انگلیسی از آن پیروی و با ولخرجی تمام به تزیین درخت میپرداختند. در سالهای ۱۹۵۰ این تزیینات شامل عروسک، لوازم خانه مینیاتوری، سازهای کوچک، جواهرات بدلی، شمشیر و تفنگ اسباببازی، میوه و خوراکی شد. اما چیزی که مورد اهمیت و ستایش است، ریشه این باور است که پس از دگردیسیهای بسیار، نمادی ایرانی دارد.
بابانوئل، تجلی مغان مهری
یکی دیگر از شاخصهای کریسمس، شخصیت بابانوئل است. اگر به ریشه مهری چنین شخصیتی توجه داشته باشیم، درمییابیم که بابانوئل با پوششی شبیه به پوشش مغان ایرانی تجلی یافته و جبّه ارغوانی رنگ او یادآور پوشش ارغوانی پادشاهان ایرانی در جشنهای مقدس است. اما در فرهنگ عامه کشورهای غربی و مسیحی، او یک شخصیت تاریخی و داستانی است که با جشن کریسمس در آمیخته است و عمدتاً در افکار مردم یک پیرمرد چاق با ریش بلند سفید و لباس قرمز است که در روز کریسمس و قبل از آن برای بچهها هدیه میآورد.
شخصیت بابانوئل اشاره به نام یکی از کشیشان مسیحی به نام سن نیکولاس دارد که در قرن چهارم میزیسته و از اهالی بیزانس و منطقه آناتولی در ترکیه فعلی بوده است. وی به خاطر کمک و هدیه دادن به فقرا شهرت داشت و وجودی مقدس پنداشته میشد. اواکنون در کشور ترکیه در منطقه دلمو در سواحل دریای مدیترانه مدفون است و به علت مومیایی شدن طبیعی به علت سرما هنوز قسمتهایی از صورتش پس از سالها سالم مانده است. دانشمندان در سال ۲۰۰۳ موفق بازسازی صورت وی از روی استخوانها شدند و با کمال تعجب دریافتند که بابانوئل واقعی رنگین پوست بوده است و در کشورهای آمریکایی آن را با نام سانتاکلاوز میشناسند که برگرفته از نام سن نیکلاس است. مسیحیان اروپایی، آمریکایی و برخی مسیحیان ارمنی و قسمتی از مسیحیان فارسی زبان در شب کریسمس کودکانشان را برای آمدن بابانوئل آماده میکنند.
آنچه مورد بررسی واقع شد، شباهتهای ظاهری و البته ریشهای میان تمدن ایران و آیین مسیحیت بود که رشد و اساس کنونی گرامیداشتهای سال نو میلادی و میلاد مسیح (ع) را با خود بهمراه آورد. مناسبات تمدنی ایران با دستگاه دینی مسیح شکل نگرفت؛ بلکه با سرزمین روم شکل گرفت که در آن روزگار تحت تاثیر عقاید مسیح قرار گرفته بود و به تدریج یک در هم آمیختگی فرهنگی از خود بروز داد. اگر امروزه برخی مسیحیان بر این باورند که ششم ژانویه باید مورد تجلیل ایشان قرار گیرد، اشتباهات محاسباتی در تقویمهای آنان و عدم انسجام در روایتهای گوناگون تاریخی-دینی در غرب است؛ بنابراین میتوان اطمینان داشت که صرف نظر از روز یا روزهای مهم برای غربیان و مسیحیان، ریشههای این پاسداشتهای هرساله، قطعا ایرانی و براساس متون کهن مهری میباشد.