ویدئو | منصور ضابطیان در «آپارات» میزبان ستارگان دوران مدرن می‌شود ویدئو | بخش هایی از گفتگوی جنجالی محمدحسین مهدویان با هوشنگ گلمکانی حادثه در تنکابن | یادی از مرحوم منوچهر حامدی خراسانی، بازیگر سینما و تلویزیون تمدید مهلت ارسال اثر به نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر به نام مادر | مروری بر مشهورترین مادر‌های سینمای پس از انقلاب اسلامی بومیان جزیره سی پی یو آموزش داستان نویسی | شکل مولکول‌های جهان (بخش اول) همه چیز درباره فیلم گلادیاتور ۲ + بازیگران و خلاصه داستان نقش‌آفرینی کیانو ریوز و جیم کری در یک فیلم کارگردان فیلم ۱۰۰ ثانیه‌ای ردپا: پیام انسانی، رمز موفقیت در جشنواره‌های جهانی است اسکار سینمای اسپانیا نامزدهای خود را معرفی کرد برج میلاد، کاخ چهل و سومین جشنواره فیلم فجر شد آمار فروش سینمای ایران در هفته گذشته (٢ دی ١۴٠٣) استوری رضا کیانیان در واکنش به بستری‌شدن محمدعلی موحد و آلودگی هوا + عکس صوت | دانلود آهنگ جدید بهرام پاییز با نام مادر + متن صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳
سرخط خبرها

بازنشر مصاحبه «غلامرضا بروسان» درباره زیست شاعر، زیبایی‌های بی دلیل و روح شعر معاصر

  • کد خبر: ۱۳۸۴۱۲
  • ۱۴ آذر ۱۴۰۱ - ۱۷:۱۱
بازنشر مصاحبه «غلامرضا بروسان» درباره زیست شاعر، زیبایی‌های بی دلیل و روح شعر معاصر
چه کسی گفته تکرار و تقلید تجربه‌های شاعران آمریکایی و اروپایی در شعر فارسی به معنی تجربه گرایی و نوآوری است، راستش من همواره به شکل بی‌رحمانه‌ای به بعضی دو بیتی‌های محلی، لیکوها، و بیاتی ها حسادت می‌برم. آن‌ها بی دلیل زیبایند و خود این یعنی فرمی منحصر به فرد .

به گزارش شهرآرانیوز، «غلامرضا بروسان» شاعر نام‌آشنا برای مخاطب جدی شعر است؛ شاعری مشهدی که به پشتوانه دو مجموعه شعر «احتمال پرنده را گیج می‌کند» (۱۳۷۸) و «یک بسته سیگار در تبعید» (۱۳۸۴) به‌عنوان شاعری که در فضای شعر حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارد، شناخته شد. 
غلامرضا بروسان، ۲۲ آذرماه ۱۳۵۲ به‌دنیا آمد و ۳۸ سال شاعرانه زیست. تنها پنج سال از انتشار خبر «بروسان جایزه شعر خبرنگاران را به خراسان برد» گذشته بود که خبر نیمه آذرماه و آن تصادف ناگوار، فضای رسانه‌ای کشور را پر کرد. عمر کوتاه بروسان و سنگینی سانحه‌ای که چراغ عمر او و همسرش الهام اسلامی را برای همیشه خاموش کرد، داغ سنگینی را بر دل اهالی شعر و ادبیات گذاشت.

۸ خرداد ۹۰ رونامه شرق مصاحبه‌ای را با این شاعر اهل خراسان درباره شعر خراسان منتشر کرد که به مناسبت سالروز درگذشت این شاعر بازنشر می‌شود.

 

بازنشر مصاحبه غلامرضا بروسان درباره زیست شاعر، زیبایی‌های بی دلیل و روح شعر معاصر

آقای بروسان به نظر شما شعر چیست؟

به گمان من شعر درگیر شدن با زندگی است.

عده ای از منقدان شعر امروز اعتقاد دارند مکانیزم بیانی آثاری مانند آثار شما که میان شهودی‌گری و کلی‌بافی در سیلان است و کمتر تن به تجربه‌گرایی می‌دهد و این موضوع موجب شده نوآوری در شعرهایشان به مثابه ایده‌ای وابسته به عنصر احساس و طبیعت باشد و نهایتا منجر به شعری سهل و ممتنع و سانتی‌مانتال شود که در آن نمی‌توان ساختار منحصر به فرد و جسورانه‌ای را جستجو کرد . علاقه دارم نظر شما را در این خصوص بدانم.

از شما می‌پرسم: نوآوری چیست؟ ایده‌های فوق‌العاده کدامند؟ و تجربه‌های جسورانه و فضاهای خاص و منحصر به فرد یعنی چه؟ اگر منظور شما از این همه همان چیزهایی است که در این دو دهه با هنوان ساختار شکنی  شالوده شکنی و گریز از روایت و پست‌مدرنیسم در شعر بعضی شاعران دیده شده که این‌ها جوابش را پس داده و باید اعتراف کنیم شعر ما از این همه کاملا عاری است.

نوآوری و ایده‌های مثلا فوق‌العاده از این دست برای ما همیشه در حاشیه شعر و دغدغه‌های شاعرانه بوده است. این خود شعر است که در مرکز توجه شاعرانی مثل ما قرار دارد. از طرف دیگر با چنین تصوری از نوآوری در آثار شعران برجسته  مدنظرشان کدام است؟ در آثار شاعران سورئالیست، فرمالیست، نسل بیت، شاعرانی چون بوکفسکی، یا پست مدرن‌هایی مانند پل هور؟ خب این ها که تجربه‌های خودشان را در شعرشان داشته‌اند و اتفاقا من نه خوانده‌ام و نه شنیده‌ام ادعاهایی از آن نوع که مدعیان ایرانی مطرح می‌کنند( در جایگاه فیلسوف‌ها و نظریه سازان مقلد) مطرح کرده باشند.

ضمن آنکه چه کسی گفته تکرار و تقلید تجربه‌های شاعران آمریکایی و اروپایی در شعر فارسی به معنی تجربه گرایی و نوآوری است، راستش من همواره به شکل بیرحمانه‌ای به بعضی دو بیتی‌های محلی، لیکوها، و بیاتی‌ها حسادت می برم. آن ها بی‌دلیل زیبایند و خود این یعنی فرمی منحصر به فرد. به نظرم بخش عنمده فرم و ساختار نوآورانه  و منحصر به فرد  از غریزی ترین و شهودی ترین بخش وجودی شاعر  برمی‌آید. و منجر به زبان و محتوای شعر او می شود، از جایی که طبیعت بی‌الایش  شاعر را در آن می‌توان جست، نه از نظریه‌ها و فلسفیدن‌ها یا تقلیدها برای دور نشدن و جانماندن از قطار مدهای معمول در شعر غرب ، ضمن آنکه شاعران بزرگ اروپایی و امریکایی تا آنجا که من آثارشان خوانده‌ام، همواره از این فضای حسی و غریزی شعر مشرق زمین تاثیر گرفته اند، پس  به چه دلیل شاعر ما به جای رجعت به درون خودش برای پیدا کردن تجربه‌های منحصر به فرد، باید راه نوآوری را با ملاک قرار دادن اثار دیگران بجوید.

البته من منکر تلاش بی وقفه در جستجوی فضاهای تازه نیستم و اینکه شاعر ناگزیر است در مالیخولیایی خوفناک که به عرق ریزی روح منجر می شود به تجربه های جسورانه دست بزند اما این‌ها باید در هاله شهود شخصی و زیستی شاعر انجام گیرد. باید در گذشته، حال و آینده شعر خود و در بستر طبیعی‌اش به پیشنهاد تازه‌ای دست پیدا کنیم، همه تجربه‌های تازه چه در فرم، چه در ساختار باید از درون شعر ما برخیزند.، تکنیک‌های شعر ما باید ناشی از شعر خودمان باشد نه اینکه به منزله الگویی وارداتی از بیرون به شعر ما تزریق شود.

تا آنجا که من از زمینه‌های شعر شما متوجه شدم، تاکیدتان بر این است که بدون پیدا کردن تاثیرهای زیستی در حیات عاطفی شاعر دریافتن ماهیت نوآورانه شعر او کاری ناممکن است، غلامرضا بروسان شاعری خراسانی است که در ادامه سنت شعر خراسان، لحن حماسی  و جنبه‌های اجتماعی آن که از دیرباز معمول بوده و در میان نوپردازان اخوان، شفیعی، خویی، سرآمدن آن هستند باید زمینه‌های شعر وی را جست اما آنطور که منتقدان شما ادعا کرده‌اند شعر شما به صورت مشخص در بیان و لحن خیال ، ادامه شعر تماشایی سهراب سپهری است ، البته به دلیل گرایش شما به شعر موج نو  در گذشتن از حدود وزن  و موسیقی درونی و کناری، شاید حد فاصلی بتوان قائل شد  بین شعر شما و سپهری  که در شعر معاصر از شعر بیژن جلالی شروع شده  و تا شمس لنگرودی  ادامه یافته است، چگونه می‌توان  این دوری از شعر خراسانی در آثار شما و تمایل‌تان به فضایی که اشاره شد را توضیح دهید.

من فکر می کنم این یک ذهنیت پیشامدرن است که شاعر در یافتن زمینه‌های عاطفی زیست بوم و اقلیمش معطوف به یک سنت بیانی خاص باشد، بنظرم ما باید یک نگاه جهانشمول‌تری به موضوع اقلیم شاعر و زیست عاطفی  وی داشته باشیم. جغرافیایی که بنده در آن زیسته‌ام به دلیل توسعه ارتباط من شاعر با دیگر نقاط کشورم در حدود زبان فارسی دیگر صرفا خراسانی نیست و تاثیر زیست بوم‌اش نیز همین است که می‌بینید، ضمن آنکه سنت شعر خراسان نیز صرفا در حماسه خلاصه نمی‌شود، چه بسا شعر من بخشی مغفول در دامنه‌های شعر خراسان است.

 

بازنشر مصاحبه غلامرضا بروسان درباره زیست شاعر، زیبایی‌های بی دلیل و روح شعر معاصر

پس شما نشانه های زیستی شعرتان را چگونه تبیین می‌کنید؟

هویت شاعر تنها در نشانگان شخصی لحنی و بیانی خلاصه نمی‌شود بلکه تعامل این ها با هویت جهان وطن است که جایگاه عاطفه شاعرانه و اندیشه شعر را روشن می کند. ببینید درشعر امروز شاعران یا هویت شخصی خود را فراموش می کنند یا تعامل شان با هویت جهان وطن سلامت ندارد. نوآوری در شعر معاصر به نظر من در منظر تعامل شعر با هویت  جهان وطن حاصل می‌شود و یک موضوع ظاهری نیست که بتوانیم عنوان شعر فرم، زبان، پست مدرن و هر چیز دیگر را به آن بدهیم. ضمن آنکه روح شعر معاصر نیز متاثر از نمود یافتن هویت فردی شاعر در شعر است که در پاسخ به سوال نخس شما کم و بیش به مشخصه‌های آن اشاره کردم.

با این حساب تحلیل شعر خود را تابع شناختی می‌دانید که فراتر از آن چیزی است که منتقدان  شما در تحلیل شعرتان به آن‌ها اشاره دارند، مثلا فرم و ریتم بیانی شعرتان؟

البته اینجا بد نیست اشاره‌ای داشته باشم به این نکته که شاعر ناگزیر است هم پای روزگار خود متحول شود. تغییرها، سختی‌ها، و حوادث هر روزه برشناخت شاعر تاثیر می‌گذارد و همین باعث می‌شود ما به گذشته برنگردیم. اینجا می‌خواهم پاسخ  آن سوال شما را بدهم که گفته بودید عده‌ای شعر مرا در مکانیزم خیال سازی و شوهودی به سپهری شبیه می دانند، من در ادامه تمام  شاعران معاصرم اما مقلد هیچ کس نبوده و به هیچ کس شبیه نیستم. به این دلیل  که زمانه من شناخت من از جهان تابع تحولاتی است که نمی تواند به شناخت آن شاعر ان شباهت و نزدیکی داشته باشد، بعید می دانم هیچ منقد منصفی مرا مقلد کسی بداند و اگر هم شباهتی می بینند من آن را در نفس تداوم یافتن  نسل‌ها از پی هم می‌دانم، نه در هویت شناختی شعر، به تعبیری پرخاشگری، عبوس بودن، عاصی شدن و ملاسمت شعر من در شیوه شناخت من که شخصی است بروز می یابد.

به نظر شما شعر گفتن در روزگار ما با گذشته چه تفاوتی دارد؟

شعر گفتن در این روزگار سخت‌تر شده است و پیوندهای قوی‌تری با جهان و واقعیت‌های زندگی پیدا کرده، دیگر نمی‌توان مخاطب شعر را با همان شیوه‌های گذشته مجاب کرد، تردیدهای ما افزون شده‌اند و ما به جای مسئول شدن در قبال تعهدها در برابر این تردیدها و شک‌ها مسئول شده‌ایم. 

 

بازنشر مصاحبه غلامرضا بروسان درباره زیست شاعر، زیبایی‌های بی دلیل و روح شعر معاصر

در این بخش گفتگو علاقه دارم به نکته‌ای اشاره کنم که شاید پاسخ ضمنی در طول گفتگو به آن داده باشی اما نیاز است روشن‌تر به آن بپردازیم. ایا این درست است که شعر تو زیر تاثیر جریان شعر سهل و ممتنع به صورت خاص شعر کسانی چون شمس لنگرودی( ساده نویس) است؟ با این تفاوت که نوع فضاپردازی و موقعیت‌سازی در شعرت بیش از دیگران طبیعت را وجه‌المصالحه با جهان قرار داده است؟

باید عرض کنم خیر. سهل با آن تعریفی که بعضی‌ها به دست می‌دهند و شبیه آسان‌گویی و سطحی‌نگری است را من هم قبول ندارم اما اینکه شعر من سعی دارد سهل باشد، یعنی راحت در دسترس مخاطب قرار بگیرد و ممتنع باشد  یعنی مخاطب را با تجربه حسی که پیشتر برایش اتفاق نیفتاده( و دیگر تکرار نمی‌شود) روبرو می‌کند را قبول دارم و معتقدم هر شعر خوبی در ادبیات جهان باید از چنین خاصیتی بهره ببرد اما بعضی منتقدان متاسفانه یا این شعر را بد فهمیده‌اند یا به عمد تعریفی سرسری از ادبیات سهل و ممتنع ارائه داده‌اند و با معمول کردن اصطلاح ساده‌نویسی در شعر برای این‌گونه، سعی در پوشاندن نقصان آثار خود دارند، قطعا اگر ایشان هم با نگاهی منصف به نقد نمونه‌های عالی شعر نو  معاصر که همه بر سر آن توافق دارند،( مانند شعرهای خوب نیما، شامل، اخوان، نصرت، فروغ، سهراب، شفیعی، رویایی، جلالی و ...) بنشینند، می‌بینند که این شاعران نیز شعرشان سهل و ممتنع است. 

می‌شود مرز میان شعر سهل و ممتنع و شعرهای عاطفی رقیق که ساده و سطحی هستند را روشن کنید و بگویید چگونه می‌توانیم یک شعر سهل و ممتنع را متفاوت ببینیم؟

این سوال نیاز به پاسخ ندارد زیرا پاسخ آن در خود سوال نهفته است. شعر ساده و مبتذل ممتنع نیست، یعنی چیزی نداردکه آن را منحصر به فرد کند تا به عنوانتجربه‌ای عالی تکرار آن ممکن نشود، شعر سهل و ممتنع هزار لایه می‌گیرد و در هزارتوی ذهن می‌دود اما شعر ساده اینطور نیست. از سویی به گمان من ضعف شعر خیلی از جوانان هم نسل من این است که می‌خواهند هر طور که شده یک جور متفاوت شعر بگویند، سعی بیش از حد ایشان در این کار بدون شناخت ظرفیت‌های شعرشان نباشد و شعرشان خشک و شکننده باشد اما در مورد تاثیرپذیری من از دیگران، پیشتر گفتم که همه ما در ادامه هم هستیم اما اینکه شعر من چقدر در ادامه شعر شمس لنگرودی است باید دیگران قضاوت کنند. بنده بیخبرم، من دوستدار آثار ایشانم و البته خود را بیشتر وابسته به روش شعر بیژن جلالی می‌دانم اما به هر حال من شمس لنگرودی را دوست می‌دارم و برای زحمات ایشان احترام زیادی قایلم و دریغ می‌خورم که بعضی‌ها هنوز آن‌طور که باید قدر ارزش‌های وجودی کسانی چون او را نمی‌دانند.

آقای بروسان امکان دارد برای جمع‌بندی این گفتگو بفرمایید شما تبار شعر خود و دیگر شاعرانی شبیه به خود را چگونه تعریف می‌کنید؟ و شخصا شعرهایتان را چطور شناخته‌ای؟

من شعر را ادامه منطقی شعر دهه هفتاد می‌دانم و شعر دهه هفتاد را هم ادامه شعر موج نو و پیش از آن شعر هوشنگ ایرانی، اگر ادعای آقای نوری‌علا را در سال‌های دهه چهل درست بدانند که پدر معنوی موج نو سپهری بوده، بنا براین نه تنها من  که  تمام شاعرانی که در ادامه موج نو و زیر تاثیر جریان‌های  از  آن مختلف منشعب شده  از آن آمده‌اند به طور مستقیم یا غیرمستقیم زیر تاثیر سپهری هستند، وجه دیگر شعر من نیز ادامه سنت شعری شاعران حماسی- جامعه‌گرای دهه چهل است که طبیعت‌گرایی در کنار زندگی شهری ایشان را با پیرامونشان پیوند می‌داد و این تداوم بخشی از شعرهای مهم دهه هفتاد به خوبی قابل بررسی است. 

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->