تکتم جاوید | شهرآرانیوز؛ مردم هرگاه احساس کردهاند که برای نجات جان همنوعشان میتوانند قدمی بردارند، کم نگذاشتهاند. نمونه حی و حاضرش همین حادثه تروریستی شاهچراغ شیراز که در پی آن جمعی از عزیزانمان به شهادت رسیدند و جمعی هم مجروح شدند. درست همان دقایق اول حادثه خبر کمبود ذخایر خونی برای درمان حادثهدیدگان منتشر شد و بلافاصله مردم بهخط شدند و صف عریضوطویلی را شکل دادند تا خونشان را برای نجات جان هموطنشان بدهند.
روز گذشته سازمان انتقال خون پیامکی به تحریریه شهرآرانیوز ارسال کرد که نشان میداد ذخایر خونی خراسان رضوی در وضعیت هشدار است. پای جان مردم در میان است و از طرفی هم شهروندان بیاطلاع هستند. برای تهیه گزارش میدانی راهی یکی از پایگاههای انتقال خون شدیم و خردهروایتهایی از همشهریهایمان که پای کار ثابت اهدای خون هستند، نوشتیم. سازمان انتقال خون استان پویش «نذر خون فاطمی» برای دعوت از خانمها و پویش «اهدای خون به نیت یک شهید» را ایجاد کردهاند تا بهزودی با همت مردم خونگرممان مشکل را حل کنند.
آمارهای سازمان انتقال خون استان عدد حضور زنان برای اهدای خون را ۴/۵ درصد اعلام میکند، درحالی که با وجود بالاتربودن نسبت به میانگین کشوری باز هم بسیار ناچیز است. نیازی هم به اثبات گزارشها نیست، زیرا در همان یک ساعت حضورمان در پایگاه اهدای خون تقی آباد به ازای تختهای مردان که پشت سرهم پُر و خالی میشد، فقط یک بانو برای اهدای خون آمده بود و پس از رفتن او هم اتاق خالی ماند. نرگسِ آذرهوش، شصت ساله. با آن چشمان رنگی و صورت مهربان درست شبیه مادربزرگها دوست داشتنی است. همین هم باعث شده صبح به آن زودی برای اهدا بیاید: «هرروز نوه ام را نگه میدارم. امروز قبل از اینکه دخترم بیاید، آمدم خون بدهم که زود هم برگردم.»
نه تاریخ اولین بار اهدای خونش را یادش هست، نه تعداد دفعات رفتن و آمدن را. سالی یک دوبار. میگوید: «خیلی سال، از سی بار بیشتر شده است.»
کارت قرمز اهدای خونش را که نشانه اهداکننده مستمر است روی میز گذاشته. درهمان حال که انگشتانش را باز و بسته میکند، ادامه میدهد: یک بار تصمیم گرفتم خون بدهم. بعد از آن مزه کار خیر و حال خوبش رفت زیر دندانم. نیت کردم برای مریضهایی که نیاز به خون دارند، هرچقدر میتوانم خون بدهم. فکر میکنم بدنم عادت کرده، چون بعدش حالم خوب است.
اظهارنظر دیگران درباره اهدای خون به ویژه برای خانمها را میداند، اما به خون دادن اعتقاد پیداکرده و کسی مانع آمدن نیست: «اگر شوهرم همراهم شود با او میآیم اگر هم نباشد باز خودم هستم. در ایام کرونا بچه هایم مرا از خون دادن میترساندند، اما من به دور از چشم آنها میآمدم. پای نیتم ایستادم. شکر خدا کرونا هم نگرفتم.»
نه اینکه خانه شان نزدیک پایگاه باشد بلکه از طلاب میآید و میرود. دخترهایش که بچه کوچک دارند، اما برادرها و دامادهایش گاهی خون میدهند. دلش برای بیمارانی که هرازگاهی در تلویزیون میبیند، میسوزد. برای همین دیگر به خودش فکر نمیکند. راضی به عکس گرفتن نمیشود. بعد از ۱۰ دقیقه استراحت، چادرش را سرش میاندازد و راهی خانه اش میشود.
«خیلی وقت بود دلم میخواست خون بدهم. امروز صبح داشتم از این خیابان رد میشدم که بروم بیمارستان ملاقات برادرم. انگار یک نفر در گوشم گفت خون بده بعد برو. همین شد که آمدم داخل.» ابراهیم هم مانند دیگران روی تختی درازکشیده و منتظر پایان خون گیری است. کارگر سادهای که عمری زندگی اش را با همین شغل اداره کرده است. سختیهای زندگی اش با همسر بیمار و خانه مستأجری، کم نیستند؛ اما در میان همه دغدغه هایش بازهم به اهدای خون فکر میکند و میگوید: یادم نیست چندبار، اما قبل از کرونا هرازگاهی خون میدادم. دوسه سالی به خاطر این بیماری و اینکه خودم هم دوبار کرونای سخت گرفتم، اهدای خون را فراموش کردم.
برادرش در بیمارستان بستری است و اتفاقا کمبود خون دارد، شاید برای همین هم به یاد بیماران دیگر افتاده است: «من خون اهدا میکنم برای بیماران دیگر، شاید برادرم هم شفا پیدا کرد و به زودی از بیمارستان مرخص شد.»
ابراهیم پنجاه سه ساله است. در دورهای که خادم افتخاری حرم بوده هم در پایگاههای مختلف سیار، خون اهداکرده و با افتخار میگوید که نوع خونش به درد همه میخورد: «من آدم ثروتمندی نیستم که کارهای خیر بزرگ بکنم، اما از وقتی دکترهای اینجا گفتند نوع خونم که اوی مثبت (O مثبت) است به درد همه بیماران میخورد، هروقت توانستم دریغ نکردم.»
همسرش ۹ بار بچه سقط کرده و حالا به گفته خودش به برکت امام زمان (عج) یک پسر دارد. آرزوی بزرگش شفایافتن همسری است که پس از سه بار سکته، دیگر نه توان راه رفتن دارد نه درست حرف زدن و میداند که دعای خیر بیمارانی که خون میگیرند، گیراست.
راه و چاه را بلد است. در همه سالهای عمرش بیماری خاصی نداشته و اکنون هم صحیح و سالم است. طوری که اگر صبحانه نخورده هم بیاید برای خون دادن برایش فرقی ندارد. روایت آشناشدن مهدی گنجعلی با اهدای خون به دوران سربازی اش برمی گردد که چندنفری جمع شدند در بیمارستان بیرجند تا به هم خدمتی شان خون اهدا کنند.
خودش شرح میدهد: «بیست سالم بود تقریبا سی و چندسال پیش. یکی از بچهها عمل جراحی داشت. چندنفری داوطلب شدیم که برایش خون بدهیم. بعد از خدمت سه، چهار سالی اهدای خون را فراموش کردم، اما بعد دوباره پی ماجرا را گرفتم. بعد از آن در مشهد زندگی میکردم و هرسال یکی دوبار میآمدم.»
از پزشکان شنیده که این خون دادن مداوم سبب میشود که خون سازی در بدن بالا برود و از گرفتگی عروق پیشگیری کند و همین حُسن از نگاه او برای اهدای خون کافی است. وی ادامه میدهد: چندنفر از دوستانم را هم تشویق کردم که خون بدهند. چندسالی با هم میآمدیم خون اهدا میکردیم. خیلیها را تشویق کردم به ویژه آنها که میگفتند غلظت خون دارم. الان برادر بزرگم هم پای ثابت اهدای خون است.
مهم این است که بعد از اهدای خون حالش خوب است و این را باتمام وجودش درک میکند: «این قدر خون داده ام که برایم عادی شده است. وقتی بدون خوردن صبحانه میآیم هم برایم مشکلی نیست. مدتی که یادم میرود بیایم، احساس سنگینی و خواب آلودگی میکنم. خودم که با خون دادن حس شادابی دارم اگر مشکلی از بیماری حل کند که چه بهتر.»
تمایلی به گرفتن عکس ندارد و این را چندبار تکرار می کند. شاید فکر میکند تصویرش نباید دیده شود تا به نیت خیرش آسیبی نرسد.
همه آنها که خون اهدا میکنند این قدر پای ثابت کار نیستند. بخش زیادی جسته و گریخته میآیند، اما تعدادی از آنها انگار یک قرار جدی دارند. یک جور عهد و پیمان تنهایی، بدون هیچ چشمداشت مالی و مادی. یکی از این افراد، محمد آرمان فر است، کارمند بازنشسته و متولد سال ۴۶ در مشهد. عدد اهدای خون و پلاکت هایش تا دیروز به ۱۳۱ بار رسیده است. میگوییم تا دیروز، چون تا پایان سال هر دوهفته یک بار وقت گرفته برای اهدای پلاکت. او یکی از پنج نفر اهداکننده مستمر استان است.
از سال ۹۷ به بعد برنامه اهدایش را تخصصیتر کرده است. فقط پلاکت. شرح داستانش این گونه است: «تا سال ۹۷ تعداد دفعات اهدای خونم سی بار بود، اما بعد تصمیم گرفتم فقط پلاکت اهدا کنم. پلاکت را میشود هردوهفته یک بار اهدا کرد. تا انتهای سال هم هفت مرتبه دیگر باید مراجعه کنم.»
او هم مانند بسیاری دیگر هنگام نیاز با اهدای خون آشنا شده است. سال ۶۴ در بحبوحه جنگ وقتی که هجده سالش بود و پدرش در بیمارستان: «آبان ماه آن سال پدرم بستری شد و نیاز به خون داشت. آن موقع بستگان فرد بیمار در بیمارستان جمع میشدند و خون میدادند. شروع اهدای خون من همان شد. هر سال میآمدم برای اهدای خون، اما از دهه ۸۰ به بعد چهار نوبت در سال آمدم. تا آن زمان تعداد دفعات اهدای من سی مرتبه بود.»
بخش اهدای پلاکت و پلاسما شبیه اهدای خون چهار بار در سال نیست. میشود در سال ۲۴ نوبت پلاکت اهدا کرد. از آن زمان به بعد تعداد اهدای پلاکت اقای آرمان فر ۱۰۱ بارشده است. خودش دراین باره ادامه میدهد: از هر پنج تا هشت نفری که خون اهدا میکنند یک واحد پلاکت گرفته میشود که به درد بیماری میخورد، اما وقتی یک نفر فقط پلاکت اهدا میکند برای یک نفر مفید است.
همه اینها را توفیقی میداند که خداوند در اختیارش گذاشته حتی فرصتی که برای زنده ماندن به او داده شده است. خاطره اش را این گونه تعریف میکند: مدتی پیش در زمان استراحت کشیک حرم احساس کردم نیمی از صورتم دچار سوزش و بی حس شد. ناگهان از خواب بیدارشدم و حس کردم فشارخونم بالارفته است. نمیدانستم چه کنم. در آن لحظات تنها چیزی که آرزو کردم این بود که به امام رضا (ع) گفتم یا امام هشتم (ع) ۱۰ سال دیگر به من فرصت بده من یک مأموریت نیمه تمام دارم. بعد از آن برای رفتن آمده ام.
میان خنده اش دلیل آن ۱۰ سال را این گونه توضیح میدهد: افراد عادی میتوانند تا شصت سالگی خون اهداکنند، اما اهداکننده مستمر تا شصت وپنج سالگی فرصت دارد. منظورم همان سن ۶۵ سال بود که دلم میخواهد تا همان موقع زنده بمانم و خون بدهم. دعا کنید خدا این توفیق را از من نگیرد.
آمدن و رفتن هایش به پایگاه انتقال خون در زمانی که کارمند بود هم یک بار برایش دردسر درست کرد: «من در همه دوران خدمتم ابتدای صبح برای اهدای خون میآمدم و مرخصی ساعتی میگرفتم، چون زمان زیادی نیاز نداشت، اما از وقتی پلاکت اهدا میکنم کمی بیشتر طول میکشید. سال ۹۸ رئیسم که اطلاعی از کارم نداشت مرا برای این مرخصی ساعتی ابتدای صبح توبیخ کرد. این خاطره هم برایم باقی مانده است.»
شاید به عنوان کسی که اهداکننده مستمر بوده است بیش از هرکسی بتواند مردم را به این امر خیر توصیه کند: «از مردم میخواهم که از اهدای خون نترسند. هیچ مشکلی برایشان پیش نمیآید. به علاوه آزمایشهایی گرفته میشود که وجود مشکل را برایشان مشخص میکند.»
اوضاعشان چندان خوب نیست. کم مانده که ذخیره استان به مرز هشدار برسد. یعنی خونهای اهدایی از حد استاندارد پایین آمده و رفته اند سراغ ذخیره. همانی که باید بماند برای شرایط اضطرار. دکتر محمد شریف الحسینی، سرپرست واحد جذب و نگهداری اهداکنندگان انتقال خون استان از دلیل کاهش مراجعان و همچنین پویشهای حضور مردمی «نذر فاطمی» و «به نیت یک شهید» میگوید: از شنبه هفته گذشته که بارش برف داشتیم و موج سرما وارد شهر شد میزان مراجعه اهداکنندگان به شدت کاهش یافت. درحالت عادی باید روزی ۶۵۰ تا ۷۰۰ مراجع در استان داشته باشیم که از این تعداد بیش از ۵۰۰ واحد خون بگیریم، چون ۲۵ درصد مراجعان برگشت داده میشوند. اما اگر روزی ۵۰۰ واحد خون بگیریم نمیتوانیم پاسخگوی ۶۲ مرکز درمانی تحت پوششمان در استان باشیم.
وی ادامه میدهد: وقتی اهدای خون کمتر از ۳۶۰ به جای ۵۵۰ واحد باشد، باعث میشود به سراغ ذخایر برویم درحالی که ذخیره استراتژیک هر استانی باید در حالت ایده آل بین ۸ تا ۱۲ روز و میانگین ۱۰ روز ذخیره داشته باشد. استان پهناور ما نیاز به ذخیره ۱۰ روزه دارد، ولی اکنون به هشت روز رسیده ایم.
سرپرست واحد جذب و نگهداری اهداکنندگان انتقال خون استان با اشاره به حضور اندک بانوان برای اهدای خون یادآور میشود: در کشور ما متوسط حضور بانوان به دلیل تصورات منفی ۵/۴ و در استان ۴/۵ درصد است و سهم بقیه اهدای خون به عهده مردان است. درحالی که زنان بیشترین مصرف کننده ذخایر خونی هستند. از بانوان خواستیم در پویش نذر فاطمی که از هفده آذر آغاز شده و تا شش دی ماه و شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) ادامه دارد، شرکت کرده و خون خود را به هم وطنانشان اهدا کنند.
دکتر محمد شریف الحسینی درباره تصور اشتباه کم خون بودن در نگاه بانوان، میگوید: درصورتی که خانمی برای اهدای خون مراجعه کند و به کم خونی مبتلا باشد خونی از وی گرفته نشده و درعین حال تحت درمان دارویی رایگان سازمان قرار خواهدگرفت پس نشستن در خانه و ادامه بیماری مؤثر نخواه دبود.
وی همچنین اشاره دیگری به پویش به نیت شهید کرده و ادامه میدهد: در روزهای سرد افراد عادی کمتر از خانه خارج میشوند، ولی مصرف خون در بیمارستانها همانند روزهای قبل است. پویش دیگر اهدای خون به نیت یک شهید است. قرار است برای همانها که روزی جان خود را برای کشور گذاشتند ۱۰ دقیقه وقت بگذاریم و ۴۵۰ سی سی خون اهدا کنیم. این کمترین کمک ما برای نجات جان دیگری است. آن هم خونی که چه اهدا کنیم چه نکنیم پس از مدت مشخصی همچون سه ماه از بین رفته و بدن خون جدید را خواهدساخت.