ویدئویی از اولین حضور خانم‌های بازیگر در جوکر ۲ نتیجه جالب یک آزمایش علمی درباره تاثیر ارتعاش صدای علیرضا قربانی بر تخت جمشید + ویدئو انتشار تیزر یک فیلم سینمایی محرمی و آغاز اکران فیلمی با بازی آزاده صمدی و حامد کمیلی هنر انتخاب آگاهانه و پیشرفت ملی استالین بیشتر چه کتاب‌هایی می‌خواند؟ | معرفی کتاب «کتابخانه استالین» شعر‌های چندوجهی در توابع خطی | رونمایی از مجموعه شعر «زندگی در آمنیون» صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳ جدیدترین خبرها از سریال «سلمان فارسی» فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (۱۴ و ۱۵ تیر ماه ۱۴۰۳) + خلاصه داستان ویژه برنامه‌های تلویزیون در روز جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳ ۲۰ سینما تا پایان تابستان در خراسان رضوی افتتاح خواهد شد  ساخت ۱۰۰۰ سالن سینما در کشور تا شهریور ۱۴۰۴ | رشد ۱۱۳ درصدی سالن‌های سینما در خراسان رضوی ساخت پردیس سینمای «ملل» نماد وحدت فرهنگی ایران و افغانستان است پردیس سینمایی ملل در حاشیه شهر مشهد افتتاح شد | رشد ۱۱۳ درصدی ساخت سینما در خراسان رضوی + فیلم پخش ۶ سریال از شبکه آی‌فیلم + زمان پخش «سینما ملت»، برنامه سینمایی جدید تلویزیون
سرخط خبرها

آخرین اخبار چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

برای درس خواندن به مدرسه نمی‌رفتیم

  • کد خبر: ۱۴۲۰۹۱
  • ۰۷ دی ۱۴۰۱ - ۱۶:۵۳
برای درس خواندن به مدرسه نمی‌رفتیم
ما به مدرسه می‌رفتیم که برویم دنبال هنر. حالا چندتا تجدید هم که در هر سال لقمه مرد بود.

دبیرستان مدرس با معلمان خاطره انگیزش، ما را به خود فراخواند،  اما ما مدرسه را نه برای مدرسه که برای سرود و نمایش می‌رفتیم و البته شعر که کم کم به سراغ من آمد. ما به مدرسه می‌رفتیم که برویم دنبال هنر. حالا چندتا تجدید هم که در هر سال لقمه مرد بود.

تجدیدی آزارمان نمی‌داد و معلم‌ها که همه گل بودند. ما دیگر آدم‌های قبلی نبودیم. آن زمان ما با کوله باری از نادانی در زبان انگلیسی به دبیرستان آمده بودیم. در دبیرستان هم دبیر زبانمان بیشتر نگران آخرت ما بود تا یادگیری زبانمان. ما هم آدمی نبودیم که مزاحم نصایحش شویم. ما هر سال با مجموعه‌ای از داشته‌های دینی کلاس زبان را ترک می‌کردیم. همان‌ها هم به درد ما می‌خورد.

اما همه حواس من به آقای محمودی بود. آقای محمودی دبیر ادبیات ما بود و عاشق نوشته‌های من. ما در راهنمایی با ادبیات، میانه‌ای نداشتیم، چون بیشتر اوقات تک زنگ انشا را می‌دادند به دبیر علوم یا ریاضی و او تمام سال را علوم یا ریاضی کار می‌کرد. یک بار رفتم اعتراض کردم. آقای طالبیان با ناراحتی آمد سر کلاس گفت:
- کی انشا نوشته؟
(همین جور بی مقدمه نه موضوعی داده بود و نه ...)
من گفتم:
- آقا ما نوشتیم.

بلند شدم انشا خواندم. چنان با آب و تاب که فکر می‌کردم بیست را خواهم گرفت. آقای طالبیان بدون اینکه گوش کند گفت:
- اینم ۱۴ ... غلط کردند من رو گذاشتن معلم انشا. من معلم علوم هستم به انشا چه ربطی دارم؟
اما دبیرستان این جوری نبود. ما یک دبیر ادبیات و دستور داشتیم آقای ابوالفضل رنجبر و یک دبیر ادبیات و انشا آقای محمودی. شما نمی‌دانید چقدر خوشحال شدم وقتی یک روز دختر یکی از اقوام آمد به من گفت:دیروز آقای محمودی انشای تو را آورد مدرسه ما و برای ما خواند. چه انشا‌های خوبی می‌نویسی.
انگار دنیا را به من داده اند. خودم را محبوب قلب‌ها تصور می‌کردم.

دبیرستان خیلی خوب بود. با مدیر که آقای عظیمی بود و معاون که آقای زحمتکش بود حال می‌کردیم. یا ما بچه‌های خوبی بودیم یا این‌ها هوای ما را داشتند. کلا دبیرستان مدرس آن سال‌ها نمونه دبیران با مرام بود. مثلا استاد جعفرپناه، آقای شیروانی، آقای اسکندری، همه خوب بودند. آقای مسگرانی پسر عمه من دفتر دار بود، ولی از در مدرسه که وارد می‌شد قوم و خویشی تمام می‌شد. هر چند با خبر بودم که دورادور هوای من را دارد.
من بیشتر اوقات داخل کتابخانه بودم.
یک بار هم به علی آقای معافیان (دبیر ورزش) گفتم:
- می‌شه من بوکس کار کنم؟
- برو کار کن.

من دیگه شدم راکی! یک کیسه سربازی رو پر از شن کرده بودم. اول از کنار رودخانه تا نزدیکای بند گلستان می‌دویدم و دائم آهنگ راکی را زمزمه می‌کردم بعد می‌آمدم و تا جایی که می‌توانستم به کیسه شن بوکس می‌زدم.

یک استامبولی را پر از شن می‌کردم و می‌گذاشتم روی آتش و هی با انگشت هایم فرو می‌کردم توی شن‌های داغ و داد می‌زدم. احساس می‌کردم خیلی قوی شده ام.

یک روز اعلام کردند اولین دوره مسابقات بوکس در مشهد برگزار می‌شود از مدرسه معرفی نامه گرفتم و به مسابقات اعزام شدم. فکر می‌کردم رینگ دارند، ولی تاتمی داشتند. برای رقیب‌های خودم حسابی نقشه داشتم می‌خواستم لت و پارشان کنم، ولی همان اول گفتند:

- مسابقات امتیازی است و فقط باید اشاره کنید. من اهل اشاره مشاره نبودم. من می‌خواستم طرف را بزنم و جنازه اش از رینگ خارج شود. خلاصه با یک باخت سوم شدم و به مدال برنز اکتفا کردم. چون سه نفر بیشتر شرکت نکرده بودند. اگر چهار نفر بودند من حتما چهارم می‌شدم. چون دستم می‌خورد به طرف می‌گفتند خطاست. آخر بازی یک اپلکات زدم تو پوز پسره نقش زمین شد. خلاصه من خیلی به بوکس علاقه‌مند شده بودم، ولی چون دستکش‌های بوکسم پاره شد دیگر بوکس را کنار گذاشتم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
نظرسنجی
در دور دوم، شما به کدام نامزد انتخابات ریاست جمهوری رای می دهید؟
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->