با دستپاچگی نامهها را انداختم توی دست دختر و گاز را گرفتم و به حال فرار از معرکه گریختم.
کد خبر : ۱۶۱۳۷۰
۱۴۰۲/۰۲/۱۰ - ۱۲:۰۲
برای اولین بار توی عمرم مِهر یک دست به دلم نشست و احساس کردم، یک دل نه صد دل، عاشق دست و صدا شده ام.
کد خبر : ۱۶۰۸۵۱
۱۴۰۲/۰۲/۰۷ - ۱۴:۵۰
من از آن دست آدمها – اوه ببخشید! – از آن دست شاعرها بوده ام که هرجا رفته ام قلم همراهم بوده...
کد خبر : ۱۵۵۳۰۴
۱۴۰۱/۱۲/۲۵ - ۱۴:۵۶
اگر رمان چند جلدی «کوههای سفید»، «شهر طلا و سرب»، «تنورهی آتش» و.. را خوانده باشید میدانید چند نوجوان برای فرار از دست سه پایهها که به آنها حکومت میکنند به سوی کوههای سفید که قرارگاه تعدادی آزادی خواه جوان مثل خودشان است فرار میکنند و در تمام این رمان، کوههای سفید نماد آزادی است.
کد خبر : ۱۵۴۹۲۴
۱۴۰۱/۱۲/۲۳ - ۱۹:۴۷
یک فیلم تلویزیون نشان میداد از آقایی که میرفت توی روستاها و بین بچههای روستا کتاب تقسیم میکرد.
کد خبر : ۱۵۴۵۲۵
۱۴۰۱/۱۲/۲۱ - ۱۸:۵۹
من پنج سال نامه رسان بودم و سه بار گذارم افتاد به بیمارستان امدادی.
کد خبر : ۱۵۳۲۳۰
۱۴۰۱/۱۲/۱۳ - ۱۴:۱۹
شکسته بند، فک آقای شاه نظری راجا انداخت. ولی مگه میشد جلو آقای شاه نظری رو گرفت؟
کد خبر : ۱۵۱۹۴۷
۱۴۰۱/۱۲/۰۶ - ۱۶:۴۰
اینکه چطور شد من نامه رسان طرقبه شدم و حدود پنج سال نامههای مردم طرقبه را رساندم خودش حکایت متفاوت و جالبی است.
کد خبر : ۱۵۰۶۴۷
۱۴۰۱/۱۱/۲۷ - ۱۹:۲۰
وقتی حتی از جنازه بی جان آدمها هم میترسیدیم چطور میخواستیم جوانی را که گلوله خورده بود به تماشا بنشینیم.
کد خبر : ۱۴۹۳۷۹
۱۴۰۱/۱۱/۱۹ - ۱۶:۴۰
از دوردست صدای شلیک گلوله به گوش میرسد و فریادهای نامفهوم مرگ برشاه و صدای رسای ا... اکبر.
کد خبر : ۱۴۸۵۳۵
۱۴۰۱/۱۱/۱۳ - ۱۷:۱۶
قاسم رفیعا - شاعر و طنزپرداز
کد خبر : ۱۴۷۹۹۲
۱۴۰۱/۱۱/۱۰ - ۱۹:۵۵
برف که میآمد، کوچه آسیا منع عبورومرور میشد. چون برف پشت بامها را هم میریختند توی کوچه و تونل میزدیم برای گرفتن نان.
کد خبر : ۱۴۷۶۳۱
۱۴۰۱/۱۱/۰۸ - ۱۵:۵۵
نزدیک پاییز بود. از آن سالهای خشک طرقبه که درختان تشنه بودند. من حدود ۱۰ سال سن داشتم. از همان سالهایی بود که میرفتیم باغ و نمیآمدیم.
کد خبر : ۱۴۶۴۲۹
۱۴۰۱/۱۱/۰۱ - ۱۷:۵۵
حسینیه سفلی جامخوانیهای بزرگی داشت که توی اینها لباس سیاه میریختند. همه لباسها هم سایز بزرگ بود. یعنی من که تنم میکردم تا قوزک پایم میآمد.
کد خبر : ۱۴۴۱۴۸
۱۴۰۱/۱۰/۱۸ - ۱۵:۱۱
کلا آدم یا درس خوان است یا هنرمند!
کد خبر : ۱۴۳۴۲۰
۱۴۰۱/۱۰/۱۴ - ۱۷:۱۰
آن چیزی که باعث شد به شعر تمایل پیدا کنم اتفاقی بود که در زندگی جشنوارهای من افتاد.
کد خبر : ۱۴۲۶۱۵
۱۴۰۱/۱۰/۱۰ - ۲۰:۵۴
ما به مدرسه میرفتیم که برویم دنبال هنر. حالا چندتا تجدید هم که در هر سال لقمه مرد بود.
کد خبر : ۱۴۲۰۹۱
۱۴۰۱/۱۰/۰۷ - ۱۶:۵۳
قصه مادرم از روز مرگ مادرش بی بی زهرا.
کد خبر : ۱۴۱۸۹۸
۱۴۰۱/۱۰/۰۵ - ۱۳:۲۵
این اواخر آقای محمد نجفی مرا برای بازی در یک کار کلاسیک به نام «پزشک اجباری» اثر مولیر دعوت کرد.
کد خبر : ۱۴۱۴۷۶
۱۴۰۱/۱۰/۰۳ - ۱۱:۳۲
میخواستم نمایش را ادامه ندهم، ولی حیفم آمد از اتفاقات متفاوت نمایش خاطراتی نگویم.
کد خبر : ۱۴۱۱۰۲
۱۴۰۱/۰۹/۳۰ - ۱۸:۴۴