در خاطرات ما دهه شصتی ها، گرفتن یک کارت «صدآفرین» در مدرسه، معادل تقدیر از فرد در مراسم بزرگداشت بود و موجی از احساس غرور در مدرسه و تشویق در خانه را در پی داشت. بماند که اگر این کارت از نوع «هزارآفرین» بود، میشد به اندازه عضویت در بنیاد ملی نخبگان با آن پز داد.
شاید آن روزها این عادت فرهنگی که درس خواندن و نمره گرفتن همیشه مورد ستایش و تقدیر قرار میگرفت و با انواع جایزهها تشویق میشد، پسندیده به نظر میرسید.
اما عوارض این نوع نگاه در دهه گذشته خودش را نمایان کرده است؛ معضل بیکاری بدیهیترین پیامد برای جوانانی است که تحت تأثیر فضای فکری حاکم بر جامعه، این تصور را دارند که مانند دوران تحصیل، درس خواندن به خودی خود مورد توجه و تقدیر قرار میگیرد و این امر پس از دوران تحصیل هم ادامه خواهد داشت.
طبق اطلاعات مرکز آمار ایران در سال ۱۴۰۱، حدود ۹ درصد جمعیت فعال کشور بیکار بوده اند. در تعریف جمعیت فعال و نحوه محاسبه نرخ بیکاری اختلاف نظر وجود دارد و برخی کارشناسان میزان واقعی آن را بیشتر میدانند، اما چنانچه همین عدد را هم ملاک قرار دهیم، نکته قابل توجه این است که آمار یادشده در میان قشر ۱۸ تا ۳۵ سال، بیش از ۱۶ درصد و در میان جوانان ۱۵ تا ۲۴ سال ۲۳ درصد است که نشان دهنده ایجاد شکاف بیشتر میان تقاضای کار و فرصتهای کاری در سالهای گذشته است.
چیزی مثل کارت صدآفرین امروز وجود خارجی ندارد، اما فضای فکری و فرهنگی رایج دراین باره تغییری بنیادین نکرده و دیدگاه حاکم مانند گذشته است. شکاف اصلی زمانی نمایان میشود که افراد پس از طی دوران تحصیل، قصد ورود به بازار کار را دارند؛ جایی که این توقع وجود دارد که به دلیل دارابودن مدرک تحصیلی، کاری مناسب نصیب آنها شود.
اما گویا در دنیای واقعی معادلات تفاوت دارد. اینجا چیزی بیشتر از مدرک تحصیلی نیاز است؛ فراموش شدهای به نام «مهارت» که نه در سیستم آموزشی ما توجه چندانی به آن شده و نه در برنامه زندگی فرد جایی داشته است. اینجاست که به نظر میرسد باید کارتهای صدآفرین را فراموش کرد و به دنبال چیزی دیگر بود.
حقیقت آن است که ارتقای سطح تحصیلی، ارزشمند است و در میان اقشار جامعه نیز یک ارزش به شمار میآید؛ بااین حال بازار کار، اقتضائات خاص خودش را دارد که در آن، مهارت و توانایی عملی بیش از عناوین و مدرکها به کار میآید.
میتوانید یک کارشناس، گزارشگر یا مفسر ورزشی خبره باشید، اما به محض اینکه بخواهید در میدان مسابقه پا بگذارید، قوانین فرق میکند. در نتیجه به مهارتهای عملی متفاوتی برای ورود به زمین نیاز دارید. اینجاست که نباید فراموش کنید وقتی زمین بازی عوض میشود، قاعده بازی نیز تغییر میکند. میتوانیم سالها بنشینیم و در باب ناکارآمدی نظام آموزشی و نبود برنامه ریزی کلان برای اشتغال جوانان صحبت کنیم، اما درنهایت زمانی که کار به تصمیم شخصی دراین باره برسد، به راهکاری عملی برای ترسیم جاده پیش روی خود نیاز داریم.
آمار زیاد دانش آموختگان دانشگاهی بیکار نشان دهنده غفلت دراین زمینه است. نتیجه انتخاب مسیر تحصیلی صرفا برمبنای کلیشههای سنتی رایج دراین زمینه، ما را با انبوهی از دانش آموختگان با عناوین پرطمطراق روبه رو کرده است که در پلههای نخست جست وجوی کار باقی مانده اند.
در همین احوال، بسیاری از مشاغل که نه در چارچوب کارمندی، بلکه در حوزه کار آزاد و فضای شغلی خصوصی یا تخصصی طبقه بندی میشوند، در حال فعالیت اند که علاوه بر درآمد خوب، چشم انداز کاری روشنی نیز در پیش دارند؛ مشاغلی که نه بر اساس اسم و رسم، بلکه بر اساس نیازهای روز جامعه انتخاب شده اند.
میتوان با کمی آینده نگری، به جای تمرکز مطلق بر مسیر تحصیلی، رشد مهارتی و هدفمند و ارتقای توانمندیهای کاربردی را سرمایه ورود به بازار کار کرد؛ اینجاست که هم گرایی تحصیل و مهارت میتواند تضمینی برای موفقیت در مسیر شغلی باشد.
در چنین وضعی، شناخت واقع گرایانه نیازهای تخصصی بازار کار و مهندسی معکوس فرایند ترسیم آینده، پیش از رودرروشدن با چالش اشتغال میتواند کلید عبور از این بحران باشد. نباید از نظر دور داشت که این امر به عنوان یک رویه کلی، نه تنها در جامعه ما بلکه در عموم جوامع رایج است.
چنان که اگر به آگهیهای کاری شرکتهای مطرح بین المللی نیز سر بزنید، میبینید که بیش از آنکه بر مدرک تحصیلی فرد تمرکز کنند، به دنبال افرادی با مهارتهای تخصصی و عملی موردنیاز در زمینه شغلی مدنظر هستند.
ازاین رو، به نظر میرسد نیازمند بازنگری اساسی در نگرش عمومی به این موضوع هستیم؛ جایی که جست وجوی کار نه پس از فارغ التحصیلی، بلکه زمانی بسیار زودتر از آن آغاز میشود. به عبارتی دیگر این شغل نیست که در پی تحصیل انتخاب میشود، بلکه مسیر تحصیلی و مهارت ورزی است که بر اساس زمینه کاری آینده برنامه ریزی میشود.