رضاامیرخانی: فهم صنعت نشر شرط لازم برای موفقیت نویسنده است صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ نقش آفرینی حسین مهری در فیلم کال مارجین ماجرای دستمزدهای میلیاردی بازیگران برنامه مافیا سارا بهرامی با فیلم خاتی در راه جشنواره فیلم فجر + پوستر درگذشت برتران بلیه، کارگردان پیشروی سینمای فرانسه معرفی نامزد‌های تمشک طلایی + اسامی استقلالی‌ها در برنامه ۱۰۰۱ محسن کیایی (۳ بهمن ۱۴۰۳) آزادی ۳۰ زندانی در کرمانشاه با حمایت محسن چاوشی دلیل زخم‌های روی صورت پارسا پیروزفر چیست؟ + عکس رایان گاسلینگ بازیگر قسمت جدید جنگ ستارگان شد رونمایی از کتاب «بسازنفروش‌ها» محمد خسروی‌راد در مشهد + فیلم انتشار نماهنگی دوزبانه به یاد سید حسن نصرالله + فیلم آغاز چهل‌وسومین جشنواره تئاتر فجر با یادمان زنده‌یاد آتیلا پسیانی دبیرعلمی جایزه ادبی جلال آل‌احمد: تنوع آثار ادبی در این دوره نسبت به قبل بیشتر است فیلم کوتاه مورچه نامزد جشنواره پریدریشیا هندوستان شد سریال حضرت اجل، اثر جدید سعید سلطانی هدایت هاشمی با فصل دوم سریال فراری روی آنتن تلویزیون + زمان پخش
سرخط خبرها

شعری درباره برف از «شمس لنگرودی» | جز روزگار من همه چیز را سفید کرده برف...

  • کد خبر: ۱۴۴۹۸۹
  • ۲۲ دی ۱۴۰۱ - ۱۱:۴۳
شعری درباره برف  از «شمس لنگرودی» | جز روزگار من همه چیز را سفید کرده برف...
«شمس لنگرودی» شعری درباره برف سروده است که با حال و هوی این روزهای برفی تناسب دارد.

به گزارش شهرآرانیوز، «شمس لنگرودی»شعری درباره برف در میان سروده‌هایش دارد  که با حال و هوی این روز‌های متناسب است. 

 جز روزگار من همه چیز را سفید کرده برف...

تو مثل منی برف

راه می‌روی و آب می‌شوی.

تو مثل منی برف

آتش را روشن می‌کنی

تا در هرمش بمیری

یاس‌های تابستانی ادای تو را در می‌آورند

پروانه‌ها که تو را ندیدند

عاشق او می‌شوند

نکند سرنوشت مرا جائی دیده‌ئی برف

کاش می‌توانستی تابستان‌ها بباری

تا با تن‌پوشی از برف

برابر خورشید عشوه‌ها می‌کردیم

به شادی مردم اعتماد مکن برف
تا می‌باری نعمتی.
چون بنشینی به لعنت‌شان دچاری.
 
چیزی در سکوت می‌نویسی
همه‌مان را گرفتار حکمت خود می‌کنی
ما که سفید‌خوانی‌های تو را خوب می‌شناسیم.
 
تو چقدر ساده‌ئی که بر همه یکسان می‌باری
تو چقدر ساده‌ئی که سرنوشت بهار را روی درخت‌ها
 می‌نویسی
که شتک‌ها هم می‌خوانند.
 
آخر ببین چه جهان بدی شد
آفتاب را
داور تو قرار داده‌اند
و تو با پائی لرزان به زمین می‌نشینی
پیداست که می‌شکنی برف.
 
تا قَدرت را بدانند
با سنگریزه و خرده شیشه فرود آ
فکر می‌کنم سرنوشت مرا جائی دیده‌ئی برف.
آب شو
آب شو! موسیقی منجمد! 
و بیا و ببین
رنج را تو کشیدی
به نام بهار
تمام می‌شود

 

 

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->