شهرآرانیوز؛ در خانه که باز میشود، با صلابت دو دست را روی عصا گذاشته است و لبخندی به چهره دارد. او حالا شمع هشتادونهمین سال تولدش را فوت میکند و بهار نودمین سال زندگیاش را جشن میگیرد. مردی که تاریخساز کشتی یک شهر است و ورزشکارانش او را الگوی زندگی حرفهای ورزش خود میدانند. سالن خانه کشتی شهر بهنام استاد حمید توکل است؛ مردی که چند ساعتی، خانهاش میزبان گفتوگویی صمیمی با شهرآراورزشی بود و حرفهای زیادی برای گفتن داشت. از خاطرات کسب اولین مدال تاریخ کشتی خراسان در عرصه جهانی بگیرید تا درددلهایی که او را به این کلام انداخته است که اگر به گذشته برگردد، هرگز در مسیر ورزش پا نمیگذارد!
بیستوپنجمین روز از زمستان سرد سال ۱۳۱۲ خورشیدی بود که در کوچه پشتی حسینیه روستای لطفآباد درگز چشم به جهان گشود. سه خواهر و دو برادر داشت و پدرش، شیخ ابراهیم، امام جماعت مسجد روستا بود. آن روزها درگز هنوز بهنام محمدآباد شناخته میشد و لطفآباد هم یکی از روستاهای اطراف شهر بود. پدرش، شیخ ابراهیم توکل زنجانی، اصالتی زنجانی داشت و به همین واسطه خودش هم تا حدودی زبان آذری را بلد بود. هنوز کودکی بیش نبود که پدرش به دعوت درگز برای امام جماعتی به این شهر رفت و او و خانواده هم بههمراه پدر به شهر کوچ کردند. حمید توکل دوره دبستان و سه سال اول دبیرستان را در درگز سپری کرد، اما بهگفته خودش بعد از آن بهواسطه اینکه مدرسه دوره دوم دبیرستان در درگز نبود، مجبور شد بهتنهایی راهی مشهد شود تا در این شهر ادامه تحصیل بدهد.
استاد توکل دراینباره میگوید: «در مشهد به دبیرستان فردوسی رفتم، اما همه فکر و ذکرم ورزش بود. این بود که از دانشسرای مقدماتی تربیتبدنی سر در آوردم و دو سال آنجا درس خواندم. دو سال شبانهروزی آنجا بودم که همان ایام به باشگاه خیام رفتم و در این باشگاه که تنها باشگاه کشتی مشهد بود، تمرین کردم.» او از علاقهاش به ورزش پیش از اینها اظهار میکند: «البته از همان نوجوانی به ورزش علاقهمند بودم و ورزش باستانی و کشتی چوخه کار میکردم.» وی اضافه میکند: «در باشگاه خیام مشهد زیر نظر حاجکریم محمدیان تمرین کردم و پهلوان وفادار، پهلوان عباس گلمکانی، محمد خادم، احدیان، ثباتی و... نیز همدورهایهایم در تیم کشتی بودند.» حمید توکل در وزن ۶۲ کیلو کشتی میگرفت.
از او میپرسیم چه شد که در میان پهلوانها و ستارههایی که با آنها همدوره بودید، شما اولین مدال تاریخ خراسان را در رقابتهای جهانی بهدست آوردید و او قصه یک مدال تاریخی را میگوید: «در مسابقات انتخابی ۱۳۴۱ در تهران همه حریفان را بردم و در فینال هم توانستم عبدا... موحد را شکست دهم. عبدا... موحد در آن سالها رقیب جدی من بود. سال ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰ هم ایشان را بردم و آمده بود تا در انتخابی سال ۱۳۴۱ انتقام بگیرد و من را ببرد. اما این اتفاق نیفتاد و من همراه با تیمملی راهی رقابتهای جهانی ژاپن شدم.
در مسابقات ژاپن هم مبارزه جانانهای با روویاشویلی از روسیه داشتم که مساوی شدیم و بعد با یک هلدادن مرا از تشک خارج کرد و این حریف نامدار روسی که قهرمان جهان و المپیک بود، توانست من را شکست بدهد. در مبارزه بعدی با یک فتح پا، حریف ژاپنی را روی پل بردم، اما داور با وجود اینکه پشت ژاپنی به زمین خورد، سوت نزد! اگر سوت را میزد، من امتیازاتم طوری بود که طلا را میگرفتم، اما به هر تقدیر ژاپنی چهارم، حریف ترکی دوم، حریف روس اول و من هم سوم شدم.» او اضافه میکند: «اولین مدال جهانی با مشقت بهدست آمد.»
پیشکسوت کشتی خراسان بعد از بیان خاطره برنز جهانیاش روی تشک دایره طلایی، لبخندی میزند و از استقبال بعد از مسابقات میگوید. حمید توکل اظهار میکند: «در بازگشتم به کشور مراسم پیشواز برای ما گرفتند، اما تقدیر خاصی صورت نگرفت و به ما فقط دو پتو دادند! آنموقع از این خبرها نبود که مثل الان سکه و جایزه ویژه بدهند.» او اضافه کرد: «آنموقع جعفریان رئیس تربیتبدنی بود و با بالابالاها ارتباط داشت، اما قدردانی ویژهای از ما نکرد و فقط دوستان در بازگشت برای ما گوسفند کشتند.»
برنز جهانی حمید توکل، در تاریخ به کام خراسانیها شیرین آمد، اما او خیلی زود و سال بعد از دنیای کشتی خداحافظی کرد. توکل دراینباره توضیح میدهد: «سال ۱۳۴۲ قرار بود به مسابقات آسیایی جاکارتا اعزام شویم. دوباره من همه حریفان را در انتخابی بردم و قرار بود با تیمملی به مسابقات آسیایی اعزام شوم که دکتر امینی، نخستوزیر شاه، اعلام کرد بودجه نداریم و تیم را به مسابقات نفرستادند. راستش را بخواهید این مسئله کمی من را دلسرد کرد و بعد از دوازده سال کشتیگرفتن، تصمیم گرفتم کشتی را کنار بگذارم.»
توکل درباره شغلش در کنار کشتی میگوید: «بعد از دانشسرای مقدماتی تربیتبدنی رسما به استخدام آموزشوپرورش درآمدم. معلم ورزش در درگز بودم. در مشهد هم در دبیرستانهای مختلف از فیوضات گرفته تا فردوسی و... معلم بودم. در این دوران شاگردان زیادی هم پرورش دادم. تیم کشتی آموزشگاههای مشهد را تشکیل دادم که تیم بزرگسالان را میبرد. شاگردانی مثل چنگیز عامل، کاظم غلامی، محمود قشنگ، حسین و علی معرب، جواد هاشمزاده و... داشتم.» او درباره رابطهاش با شاگردانش بعد از این همه سال اظهار میکند: «هنوز هرازگاهی که دور هم جمع میشویم، شاگردانم را میبینم و احساس غرور میکنم. البته بعد از کرونا این دورهمی کمتر شده است.»
پیشکسوت کشتی خراسان در نودسالگی هم هنوز اخبار کشتی را بهشکل جدی دنبال میکند. او دراینباره خاطرنشان میکند: «اخبار کشتی را هنوز دنبال میکنم و خیلی مشتاقم کشتیگیرانی مانند احمد جوان بتوانند دوباره پرچم خراسان را در سطح ملی و بینالمللی بالا ببرند. درست است در سالهای اخیر کشتی خراسان افت چشمگیری داشته است، اما واقعیت آن است که ظاهرا در سطح جوانان کارهای خوبی شده است و امروز امثال احمد جوان هستند که میتوانند تنه به تنه بزرگان بزند. امیدوارم به این جوانها توجه شود تا کشتی خراسان دوباره بدرخشد و ما هم که از خانه نظارهگر هستیم، دلمان شاد شود.»
خیلیها میگویند حمید توکل متخصص فن «لنگ» بود. او در پاسخ به اینکه کدام فن را بهتر از سایر فنون اجرا میکرده است، میگوید: «فکر میکنم لنگ مغربی یا یامباش میزدم. این فن را فن بنداز میگویند، یعنی اگر کسی این فن را میخورد، دیگر میافتاد و کارش تمام بود. این فن را به عبدا... موحد یکیدو بار زدم.» استاد توکل از رقبای جدی خود هم یاد میکند. او میگوید: «همه رقبایم فنی و مدعی قهرمانی بودند، اما شاید جدیترین رقیبم محمد خادم بود. عبدا... موحدم برایم حریف سختی بود، چون همه تهرانیها هوایش را داشتند.»
پیرمرد عصابهدست بلند میشود و خودش را به ویترین افتخاراتش میرساند؛ ویترینی پر از مدالهای رنگارنگ و الواح افتخار. به آنها نگاهی حسرتبار میاندازد و آهی میکشد. زیر لب میگوید: «مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود/ نبود دندان، لا بل چراغ تابان بود.» شعری از رودکی که با تمام وجود به زبان میآورد. از حالوروز امروزش اینچنین میگوید: «چند صباحی قبل به زورخانه میرفتم و تماشا میکردم. برایم زنگ میزدند و از حضور در میان ورزشکاران لذت میبردم. اما این روزها دیگر نمیتوانم زیاد از خانه بیرون بروم و خانهنشین هستم. بیشتر مطالعه میکنم و خاطرات گذشته را با خودم مرور میکنم.»
حمید توکل به ویترین افتخاراتش نگاه میکند و برای یک عمر فعالیت ورزشی و زندگی حرفهایاش میگوید: «گاهی آهی میکشم و میگویم چه عمری تلف کردم! اما بعد باز فکر میکنم و با خودم میگویم همهاش کار عشق بوده و همین کمی تسکینم میدهد. خودم را دلگرم میکنم.» وقتی میگوییم اگر به گذشته برگردید، همین مسیر را انتخاب میکنید، قاطعانه میگوید: «هرگز. برای اینکه آدم از زندگی عقب میماند. ورزش حرفهای مرا از زندگی عقب انداخت و شاید اگر سراغ هر کار دیگری میرفتم، وضعیت مالی و زندگیام بهتر بود، اما امثال من کلی از زندگی عقب افتادیم.»