در قسمت اول یادداشت به این پرداختیم که در ماههای پیش رو و در ایام برگزاری جشنوارههای فیلم، موسیقی، تئاتر و شعر فجر به کرات شاهد برخوردهای چند گانه هستیم. به جهت شناخت فضای گعدههای هنری و کاهش هزینههای اجتماعی رفتارهای مشابه، باید از چهار سو به این ماجرا نگریست و آن را شناخت که به صورت مفصل به نقش هنرمند اشاره کردیم. در ادامه به سه قسم دیگر «مردم»، «رسانه» و «حاکمیت» خواهیم پرداخت.
مردم: جملهای که در این مدت بسیار شنیده ایم، جمله «من در کنار مردم هستم» است؛ جملهای که اگر بخواهیم درست ترجمه اش کنیم، باید این گونه خوانده شود: «من همراه وزش باد هستم». این در کنار مردم بودن، یعنی همراه ترولهای مجازی بودن؛ یعنی در عطش جذب فالوور سوختن. رابطه سلبریتی و ترول مجازی، رابطهای دو سر برد است؛ رابطهای که هم شهوت شهرت و عطش چگوارا نمایی سلبریتی را سیراب میکند و هم موجبات به کرسی نشستن حرف ترول مجازی را فراهم میآورد. چرا که در این رابطه ترولهای مجازی از سلبریتی به عنوان بلندگوی سخن و اندیشه مد نظر کارفرمایشان استفاده میکنند. هدف این ترولها که بیشتر به وسیله صفحات مجازی چهرههای مشهور اعلان و اجرا میشود، ملتهب جلوه دادن جامعه و جلوگیری از روال عادی زندگی مردم است.
این در حالی است که مردم واقعی این سرزمین در کوچه وخیابان در حال زندگی عادی و روزمره خود هستند و عقاید و باورهایشان هیچ ربطی به جریان حاکم بر فضای مجازی ندارد. در همین چند ماه اغلب بازیگران سر کار میروند و دستمزدهای چند میلیاردی خود را میگیرند و به عقاید مردم واقعی ایران توهین میکنند؛ اما به فرمان بازیگر میلیاردر همین مردم نباید سر کار بروند! و باید از حقوق چند میلیونی شان چشم بپوشند. چهرههای مرفه ساکن لواسان و شمیران و لندن و لس آنجلس، فرمان میدهند تا تودههای حاشیه نشین و اقشار کم برخوردار جامعه از زندگی دست بشویند و به جان هم بیفتند.
رسانه: رسانههای غربی اعم از فارسی زبان و عربی و انگلیسی زبان، کاملا تحت اشراف اطلاعاتی دستگاههای امنیتی غرب کار میکنند. فقط کافی است هنرمند ایرانی یک موضع موافق ارزشها بگیرد یا یک اثر مخالف هنجارهای غربی خلق کند، طوری به هنرمند بینوا حمله میکنند و در بدنامی اش میکوشند تا وی را مجبور به بازگشت از موضع کنند. در این شرایط است که رسانهها و حتی جشنوارههای تحت اشراف دولتهای غربی، چهرههای هنری ما را به بمب ساعتی بدل کرده اند که در خانه خودمان تعبیه شده است؛ بمب ساعتی که به جهت شهرت اجتماعی و تعدد دنبال کنندگان چهرههای هنری، هر لحظه ممکن است با یک موضع گیری غیر اصولی و احساسی جامعه را ملتهب کند و نیروهای فرهنگی ما را مشغول مقابله کند تا ما به جای مقابله فرهنگی و رسانهای با غرب، مشغول خنثی سازی این بمب ساعتی خانگی شویم.
حاکمیت: در طول دو دهه اخیر بیشتر دستگاههای فرهنگی هنری ما مانند صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد و... با دل بستن به رویکردی چهره محور و سلبریتی پرور، همه ظرفیتهای فرهنگی جامعه را صرف برجسته کردن چهرههای مشهور هنری کردند؛ تا جایی که جوان ایرانی بیش از آنکه با متفکرانی مانند شهید آوینی و شهید مطهری و دیگر متفکران بزرگ آشنا شود و از آنها الگو بگیرد، با سلبریتیها آشنا شد و آنها را به عنوان الگو و مرجع فکری پذیرفت. اکنون که بیشتر مشاهیر هنری در اوج شهرت و مقبولیت در این بزنگاه تاریخی از پشت به امنیت و آرامش و فرهنگ کشور خنجر زدند، دستگاههای فرهنگی ما به جای تغییرروش و ریل گذاری مجدد، باز هم روی همین جماعت سرمایه گذاری میکنند و آزموده را دوباره و چندباره میآزمایند. در واقع به جای مرهم نهادن، نمک بر زخم میپاشند و اشتباه اندر اشتباه را دوباره و دوباره تکرار میکنند.
القصه جشنوارههای هنری فجر امسال به هر شکلی و با هر کیفیتی که برگزار شود، جامعه فرهنگی و فرهنگ جامعه ما نیاز به یک معماری مجدد دارد. درمان دردهای فرهنگی ما همان چیزی است که اخیرا تحت عنوان جهاد تبیین مطرح میشود. جامعه ایران و انسان ایرانی همواره با تکیه به ناخودآگاه جمعی رفتار کرده است؛ حال آنکه جوامع معاصر بشری به خودآگاهی مدام نیازمندند. امروز وظیفه اصلی دستگاههای کلان فرهنگی و متفکران ما این است که خودآگاهی تاریخی انسان ایرانی را بیدار کرده و رابطه و مواجهه ما با جهان امروز را بازتعریف کنند.