«در حالی که ۷۰ درصد پول دولت برای حقوق کارکنان پرداخت میشود، ساعت مفید کاری در ایران ۴۰ دقیقه است.»، «در حالی این روزها برخی اصناف در مقابل افزایش مالیات مقاومت میکنند که کارگران و کارمندان دوبرابر صنوف مالیات میدهند.» «وقتی کالایی گران میشود، شهروندان برای خرید هجوم میآورند.»
اینها بخشی از تیترهای رسانهها در سالهای اخیر است. تیتر گزارشهایی که در متن آنها رفتارهای بخشی از شهروندان به نقد کشیده شده است. گزارشهایی که به بهانه نقد، بخشی از گروههای اجتماعی را هدف رگباری از کلماتی تند قرارداده است، کلماتی که معانی آن این است، «آهای مردم، کارمندی که امروز برای حقوقش گله دارد، باری بر دوش کشور است که اگر نبود، میشد بودجهها را جای بهتری خرج کرد.»
یا به عنوان مثال در گزارش دیگری آمده است که؛ «مردم دقت کنید، بازاریانی که امروز برای مالیات چانه میزنند از بقیه اقشار جامعه کمتر مالیات میدهند و باری بر دوش بقیه هستند.» متنهای این گونه گزارشها را که میخوانی متوجه انبوه واژههای تحقیرآمیز برای گروه اجتماعی هدف میشوی. گویی نویسنده به جنگ خصمی آمده و وظیفه دارد که او را با سلاح قلم نابود کند، اما این سبک روزنامه نگاری چه تأثیری بر جامعه دارد؟
واقعیت این است که همه گروههای اجتماعی از نظر روانی نیاز دارند به اینکه احساس کنند بود و نبودشان تفاوت دارد. این حس برای همه مانند هوا ست که اگر از دستش بدهند، از نظر روحی احساس خفگی میکنند. بدیهی است که وقتی فردی چنین احساسی به او دست دهد، به هر کنشی برای بقا دست میزند. در واقع وقتی زبان رسانهای برای گروهی از اجتماع که عملکردش مورد نقد است به سوی تحقیر میرود، این کار سبب میشود تا هم به آن گروه اجتماعی احساس بی اهمیت بودن دست دهد و هم آنها شأن و منزلتشان در نزد سایر گروههای اجتماعی بریزد. این گونه زبان رسانهای به مثابه انفجار بمبی در درون جامعه است.
بمبی که سبب ایجاد خشم در بین اقشاری میشود که به جای نقد، اهمیت وجودی شان مورد سؤال قرار گرفته است. وقتی رسانهها بخشی از اقشار جامعه را به چنین سمتی سوق میدهند، نه تنها مواردی را که مورد نقد است، اصلاح نمیکند، بلکه با کاهش انسجام اجتماعی، زمینههای بروز احساس کرختی و بی اهمیتی را در بین مردم به وجود میآورند.
از این رو بهتر است که رسانهها به جای اینکه با چنین ادبیاتی که پر از واژههای خوار کننده برای بخشی از جامعه است، زبان به سخن بگشایند، تلاش کنند که ریشه ایتر و عمیقتر به مسائلی که سبب مالیات گریزی بخشی از جامعه شده یا بهره وری کاری را کاهش داده بنگرند. متأسفانه برخی رسانهها به جای اینکه سعی کنند تا مسائل و دغدغههای اقتصادی را به صورت ریشهای تری ببینند، ترجیح میدهند که به سراغ دم دستترین نکات برای نقد رفتارهای اجتماعی مردم بروند، کاری که جز ایجاد حس سرخوردگی در بین اقشار مختلف نتیجهای ندارد.