ربودن همسر سابق برای ازدواج دوباره ! قتل مالک ساختمان درحال احداث با شلیک گلوله شاسی سواران در بلوار جانباز مشهد قتل زن مشهدی با نمکدان و چاقو؛ اعترافات هولناک جنایتکار ۱۹ ساله + تصویر قاتل تخریب بیش از ۱۲ ساختمان در ترکیه در پی زلزله قوی ۶.۱ ریشتری دستگیری ۷ تروریست در عراق (۱۹ مرداد ۱۴۰۴) مرگ سریالی جویندگان گنج در غار ایوانکی | عشق به زیرخاکی بازهم قر بانی گرفت انتقال ۳۰ مصدوم و بیمار توسط اورژانس تهران از مرز مهران (۱۹ مرداد ۱۴۰۴) یک کشته و ۳ مصدوم در واژگونی خودروی زائران اربعین در محور امیدیه - ماهشهر (۱۹ مرداد ۱۴۰۴) زلزله ۶.۱ ریشتری ترکیه را به لرزه درآورد (۱۹ مرداد ۱۴۰۴) کشف جسد پسربچه گمشده در رشت | مظنون پرونده دستگیر شد (۱۹ مرداد ۱۴۰۴) مصدومیت ۱۳ نفر بر اثر واژگونی ون زائران اربعین (۱۹ مرداد ۱۴۰۴) زلزله ایذه خوزستان را لرزاند + جزئیات (۱۹ مرداد ۱۴۰۴) نرخ جدید سرویس مدارس در سایت سازمان تاکسیرانی و شورای شهر مشهد موجود است | سامانه سپند شهریورماه ۱۴۰۴ فعال می‌شود تحصیل ۲۵۰۰ دانشجوی خارجی در دانشگاه آزاد اسلامی خراسان رضوی + فیلم زائران اربعین مراقب باشید دچار افت قند نشوید! مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری خراسان رضوی: مراتع و جنگل‌های استان در حال تبدیل‌شدن به بیابان هستند + فیلم کاهش ۴۲ درصدی ورودی سد‌های کشور | زنگ هشدار برای مدیریت منابع آب با مهار کردن این پروتئین در بدن هرگز پیر نمی‌شوید کشف ۴۰ میلیارد تومانی کالای قاچاق در تهران؛ از تجهیزات پزشکی تا نوشابه‌های انرژی‌زا ۶ خوراکی طبیعی برای بهبود مشکلات گوارشی در پیاده روی اربعین واژگونی خودرو، بیشترین عامل تصادفات زائران اربعین حسینی | سهم ثبت نام خراسان رضوی در سامانه سماح تا صبح امروز ۹ درصد است شناسایی ۲۷ مجرم و بررسی بیش از ۳۰۰۰ خودرو مشکوک در مرز شلمچه آسوده: ۶۰ درصد کمک مردم به کمیته امداد مربوط به ایتام و محسنین است وزیر بهداشت: در صورت جنگ، آماده‌ایم | حقوق دستیاران پزشکی ۳۰ درصد افزایش یافت قتل شوهر صیغه‌ای هنگام تهیه سالاد! کسب ۹ مدال جهانی توسط دانش‌آموزان مخترع ایرانی قائم‌مقام وزیر و معاون میراث فرهنگی کشور: مرمت آثار تاریخی نیاز به حمایت بخش خصوصی و خیرین دارد جان باختن ۳ سرنشین خودروی ۲۰۷ در تصادف رخ به رخ با کامیون در سمنان (۱۹ مرداد ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

کویر ابری نسرین

  • کد خبر: ۱۵۰۹۰۷
  • ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۸:۵۵
کویر ابری نسرین
نسرین داشت یکی یکی دردهایش را از سینه اش بیرون می‌کشید و من گوش می‌دادم. قصه زندگی او روشن بود.

گاهی امید، همان چند لکه ابری است که روی کویر پهناور تفت خورده پیدایش می‌شود. حتی اگر نبارد، دست و پای ناامیدی را جمع می‌کند تا مبادا رگ و ریشه تک درخت کویر را بخشکاند.

گل‌های صورتی رنگ آستین‌های نسرین به من می‌گفت در زندگی پردرد او هنوز رگه‎هایی از امید هست؛ گرچه خودش این اعتقاد را ندارد.

ما تکیه زده بودیم به نیمکت باغ ملی و داشتیم حرف می‌زدیم. یعنی نسرین داشت یکی یکی دردهایش را از سینه اش بیرون می‌کشید و من گوش می‌دادم. قصه زندگی او روشن بود. همسرش همین دو سال پیش سکته کرد و تمام شد.

نسرین می‌گوید تمام شدن حسین، نقطه پایان زندگی او هم بوده. حالا نسرین مانده و سه بچه قد و نیم قد که مادرشان را بابا هم می‌بینند. وقتی داشت توی باغ ملی از روزگار سخت و سرد بی سرپناه بودنش می‌گفت، دستش را بالا و پایین می‌کرد. مانتو مشکی بلند و نسبتا براقی پوشیده بود که روی آستین هایش شکوفه‌های ظریف صورتی رنگی گلدوزی شده بود، شکوفه‌هایی که من می‌توانستم عطر ملایم و گرمشان را حس کنم. آن شکوفه‌ها در زمینه براق مشکی، خودنمایی می‌کرد و وسط زمستان، بهار را تداعی می‌کرد.

نسرین گفت برای بیوه شدنش هنوز خیلی زود بود و بعد بغض کرد. حسین برای او، خانه‌ای کوچک به جا گذاشته و آب باریکه‌ای که اداره بیمه آخر هر ماه به حسابش می‌ریزد. همه این‌ها شکر خدا دارد، اما نسرین بی کس و کارتر از این شده که این نعمت‌ها را ببیند. او تنهایی عذاب آورش را‌ می‌بیند و مادرشوهری را که پیر و فرسوده و زمین گیر شده و وبال گردن عروسش. نسرین دربه در دنبال کاری است که بتواند برایش درآمد اضافه‌ای داشته باشد. از آن طرف، پسرش توی خانه بند نمی‌شود، دنبال رفیق بازی است و بعضی مواقع تا نیمه شب برنمی گردد.
گفت: خیلی کم آورده ام. بابا که بالا سر بچه نباشد، سخت می‌شود.

آستینش را با آن شکوفه‌های صورتی بالا آورد و اشکش را پاک کرد. دست گذاشتم روی بازویش و دلداری اش دادم. آن گل‌ها زیر انگشتان دست من پنهان مانده بود، اما عطرشان را توی شامه ام حس می‌کردم؛ بویی سرخوش.

گفت: دیروز رفتم همان چهار تکه طلایم را بفروشم که این پسر، گوشی سامسونگ بخرد. ازبس بهانه می‌گیرد که به او توجه نمی‌کنم. گاهی دلم می‌خواهد خودم را از یک بلندی پرت کنم و خلاص شوم.

بعد دوباره دستش را بالا آورد و اشکش را پاک کرد و آن شکوفه‌ها به تکان افتاد. از روی نیمکت به پشت سرمان اشاره کرد و گفت: همین مغازه‌های پشت، طلا‌ها را فروختم. پول را ریختم به کارتش.
بعد گفت: سرراه رفتم جنت، از غصه دلم این مانتو را خریدم. قشنگه؟

لبخند زد و حس کردم چشمانش برقی می‌زند. گفتم: شکوفه هایش محشرن.

خنده اش عمیق‌تر شد و گفت: تا دیدمش گفتم باید بخرم. حیفم می‌آید تنم کنم. نگهش می‌دارم برای عروسی خواهرزاده ام.

گفتم: همیشه به شادی.

وقت خداحافظی که سوار اتوبوس می‌شد، روی پله برایم دست تکان داد و همه آن شکوفه‌ها پخش شد توی خیابان. من نگرانش نبودم. ابر‌هایی روی کویر زندگی اش در حرکت بودند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->