در یادداشت چند روز پیش (بیست و چهارم بهمن) چند پرسش مطرح کردم؛ نخستین و مهمترین پرسش این بود که اساساً از چه زمانی و چگونه ویرایش شکل گرفت. به نظر باید برای ویرایش تاریخی طولانی در نظر بگیریم. نوشته اند طبق گفتۀ کنفوسیوس، حدود پانصد سال پیش از میلاد، ویراستاری در کشور چین مرسوم بوده است.
حتی میگویند که گویا در کتیبۀ بیستون که به سه زبان پارسی باستان، ایلامی و بابلی نوشته شده است، شخصی آن را ویرایش کرده است. در اوستا و ترجمۀ کلیله و دمنه و ترجمۀ هزار و یک شب هم نمونههایی از تغییرات و آرایش را یاد میکنند که میتوان نوعی از کوشش ویرایشی را برای آنها به شمار آورد.
تلخیص را هم باید نوعی از ویرایش دانست. به گفتۀ فرهاد قربان زاده (زبان شناس) کتاب هشتم «دینکَرد» از نمونههای بسیار کهن تلخیص است که خلاصۀ اوستای دورۀ ساسانی را در بر دارد و آذَرفَرنبَغ فرخ زادان و آذرباد امیدان در قرن سوم هجری آن را گرد آورده اند. بازنویسیِ متنی دشوار به زبان ساده به منظور استفادۀ عموم مردم یا کودکان نیز نوعی ویرایش است. برای نمونه، حسین بن علی واعظ کاشفی سبزواری (قرن ۹) «کلیله و دمنۀ» نصرا... منشی را بازنویسی و ساده نویسی کرد و نام آن را «انوار سهیلی» گذاشت.
تصحیح متن هم صورتی از ویرایش است که ویراستار میکوشد اشکالات مؤلف را اصلاح کند و از طریق مقابلۀ نسخهها الحاقیات را جدا کند و آنچه را به متن اصلی نزدیک است بیابد. تصحیح متن از قدیمترین دورهها تا امروز رواج داشته و دارد. حمدا... مستوفی (قرن ۷ و ۸)، شاهنامه را تصحیح کرد. او در مقدمۀ ظفرنامه دربارۀ نسخههای شاهنامه و سهوهای کاتبان آورده است: «ز سهو نویسندگان سربه سر / شده کار آن نامه زیر و زبر»؛ و نمونۀ درخشان روزگار ما از تصحیح شاهنامه، کوشش سترگ استاد خالقی مطلق است.
اما گویا نوشتهای که از دوران صفویه به نام «مُنشآت سلیمانی» وجود دارد نشان دهندۀ کوششهای جدی تری از ویرایش است که از جمله در حوزۀ رسم الخطی تغییراتی در آن دیده میشود.
دکتر عبدالحسین زرین کوب هم از زبان عماد کاتب نقل میکند: «چنان دیدم که هیچ کس کتابی نمینویسد الاّ که، چون روز دیگر به آن بنگرد، گوید که اگر فلان سخن چنان بودی یا اگر فلان کلمه به آن افزوده میشد، بهتر میبود.»
جالب است که بدانیم در مواردی از متون گذشته هم نکتههای ویرایشی یافت میشود که بی شباهت با روزگار ما نیست. دستور دبیری (متنی از قرن ششم هجری) نوشتۀ محمدبن عبدالخالق میهنی است که در این کتاب میخوانیم: «هرگاه که در پارسی دو نام را ترکیب کنند و یکی گردانند، شرط آن است که اگر بدان مرکّب بر دو معنی دلالت میکنند، جداگانه نویسند، چون «خوارزم شاه» و «کرمان شاه» و اگر بدان مرکّب بر یک معنی بیش دلالت نمیکنند، پیوسته نویسند، چون «ملکشاه» و «ایرانشاه» که مقصود از این آن است تا بر ذاتِ تنها دلالت کنند، نه بر آنکه او شاه ایران است، و، اما «خوارزم شاه» دلالت میکند بر آنکه او شاه خوارزم است»
این موارد نشانههایی به ما میدهد که ویرایش (البته نه کامل به معنای امروزی) پیشینهای تاریخی دارد و هرکدام از این کوششهای بزرگان، راهی را گشوده است که امروز به آن رسیده ایم، البته ویراستاری در دورههای معاصرتر و از قاجار به بعد تاریخی مخصوص به خود دارد که حوزۀ ویرایش را علمیتر و دقیقتر کرده است؛ به ویژه پس از صنعت چاپ و تولد مطبوعات، ویراستاری بیشتر به سمت قاعده و شیوه رفت که در یادداشت بعدی توضیح بیشتری خواهیم داد.