هفته پیش به نمونههایی از عملکرد نهادهای بین المللی اشاره کردیم که از تلاشهای دشمن برای تخریب مهمترین کانون انتقال فرهنگی یعنی خانواده حکایت داشت. به عرض رساندم که دشمنی با ستون خیمه خانواده (مادر) تا آنجا پیش رفته است که حتی درصدد حذف این واژه از دایره لغات پزشکی برآمده اند.
حال بیایید تعارف را کنار بگذاریم و در کنار همه زحمات دستگاهها و افراد دل سوز در موضوع خانواده، به قول آن ضرب المثل معروف، یک سوزن به خودمان بزنیم و ببینیم که ما برای حفظ مهمترین مرکز انتقال فرهنگی کشورمان (خانواده) چه کرده ایم.
میشود از اقتصاد شروع کرد و به چند جنبه تأثیرگذار اقتصادی بر کانون خانواده توجه کرد. تردیدی نیست در اینکه مسائل اقتصادی باعث کاهش زمان حضور پدر و مادر (به عنوان رکن اقتدار و کانون احساس) در خانواده شده است. ضمن اینکه در وضعیت سخت اقتصادی، معمولا نخستین چیزی که قربانی میشود، کالاهای فرهنگی مثل کتاب از سبد مخارج خانواده است. این در حالی است که طبق فرمایش حضرات معصومین (ع)، اقتصاد، آن هم از نوع سالمش، باید فقط یک بخش از چهار قسمت شبانه روز را به خود اختصاص دهد.
دشواریهای اقتصادی اثرات سوء بنیادی تری نیز بر نهاد خانواده میگذارد و با کاهش نرخ ازدواج، از تشکیل آن جلوگیری میکند. هرچه بیشتر تأمل کنیم، میتوانیم برای این دیو که هر لحظه با یک دست و سر تازه رخ نشان میدهد، مثالهای دیگری نیز بیان کنیم.
وظیفه فراموش شده دیگر در زمینه خانواده، آموزشهای پیش، حین و پس از ازدواج است. چه مقدار از محتوای کتابهای درسی و دانشگاهی به این قضیه اختصاص پیدا کرده است؟ واقعیت این است که امروز برای بسیاری از جوانان ما، آموزشهای پیش از ازدواج در دو واحد درس اجباری در دانشگاه با عنوان تنظیم خانواده خلاصه شده است. با این حساب، آموزش مهارتهای لازم برای درک طرف مقابل، ایجاد نسل جدید، انتقال فرهنگی، مسئولیت پذیری و... چه میشود؟ از آموزشهای مستقیم که بگذریم، تکلیف آموزشهای غیرمستقیم چه میشود؟
به طور مثال چقدر از سریالها و فیلمهای سینمایی ما برای شکل گیری و تحکیم بنیان خانواده طراحی شده اند؟ آیا این تولیدات به حفظ اقتدار پدر و جایگاه مادر کمک کرده اند، یا برعکس، ترویج سبک فرزندسالاری را به همراه داشته اند؟ جایگاه پدربزرگها و مادربزرگها در سریالهای ما کجاست؟
بخشی از پرسشهایی که اشاره شد و شما جواب هایشان را به خوبی میدانید، به عملکرد صداوسیما برمی گردد که در بسیاری از تولیداتش افراد باکلاس و متشخص مجرد یا کم فرزند هستند. برخی سلبریتی هایش یا اصلا ازدواج نکرده اند یا طلاق گرفته اند و صفحات مجازی شان پر است از تصاویری که به جای فرزند، حیوانات گوناگون را در آغوش گرفته اند.
صداوسیما سبک زندگی مصرف گرا را چنان با زرق وبرق به خورد خانواده ایرانی میدهد که آنها را برای تأمین کالاهای حتی غیرضروری وارد کارزار میکند. کافی است رادیو یا تلویزیون را چنددقیقه روشن کنید تا خود را در معرض این بمباران تبلیغاتی قرار دهید؛ تبلیغاتی که هر روز بیشتر از دیروز، باعث تغییر سبک زندگی ایرانی اسلامی میشود.
هدف از بیان این نکات، سیاه نمایی نیست، بلکه اشاره به این واقعیت دارد که در کنار همه اقدامات سازنده، نقاط ضعف بسیاری برای تحکیم خانواده وجود دارد. به فهرستی که اشاره شد، نبود بسترهای کافی برای تفریح سالم خانوادهها را هم اضافه کنید، با این تأکید که بی گمان خانواده شاداب در انتقال فرهنگی موفقتر است.
به این اوضاع پیچیده شامل دشواریهای اقتصادی و بمباران رسانهای برای ترویج تجمل گرایی، بُعد پزشکی و سلامت را هم بیفزایید. پژوهشگران آلودگی هوا را سبب افزایش پرخاشگری افراد میدانند. ترافیکهای طولانی و خسته کننده کلان شهرها را در نظر بگیرید و بگویید به نظرتان از پدر و مادر خسته مانده در این ترافیک ها، میشود توقع انتقال فرهنگی داشت؟
حتما شما هم نکات دیگری به ذهنتان میرسد. لطفا چنددقیقهای تأمل کنید.