کارگردان آپارتچی: ما انتظار حضور پرشور مردم برای دیدن فیلم آپاراتچی را داریم  اکران مردمی فیلم سینمایی آپاراتچی در سینما هویزه مشهد+ فیلم واکنش «احسان علیخانی» به انتشار عکس جنجالی‌اش + تصاویر اکران مردمی فیلم آپاراتچی در مشهد با حضور بازیگران و عوامل فیلم (جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳) تئاتر "un۱۲"، با داستان رنج کردها از رژیم بعث در مشهد به روی صحنه رفت آغاز پخش بین‌المللی «اَبله» | روایتی از زندگی یک دختر کوتاه قامت در خوابگاه! معرفی اعضای جدید هیئت‌مدیره انجمن صنفی تهیه‌کنندگان فیلم بلند مشهد فصل جدید «زخم کاری» چه زمانی پخش می‌شود؟ سرمایه ادبی ایران | درباره سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر، نویسنده و محقق به بهانه زادروزش فصل ایران باستان سریال «سلمان فارسی» کلید خورد لئوناردو دی‌کاپریو و جنیفر لارنس در فیلم جدید اسکورسیزی هم‌بازی می‌شوند نقدی به رئالیتی شو «اسکار» مهران مدیری آیا عکس جدید احسان علیخانی در فضای مجازی، واقعی است؟ + عکس برنامه‌های بزرگداشت سعدی اعلام شد | گردهمایی سعدی‌پژوهان در شیراز انتقاد کمدین کهنه کار به نسل کشی رژیم صهیونیستی نخل طلای افتخاری کن به استودیو جیبلی ژاپن اعطا می‌شود
سرخط خبرها

نان و آبی در شعر نبود آقای محبت!

  • کد خبر: ۱۵۵۱۲۸
  • ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۵:۱۷
نان و آبی در شعر نبود آقای محبت!
بازنشر گفت وگویی با شاعر فقید محمدجواد محبت که ۱۱ سال پیش در شهرآرا منتشر شده بود.

به گزارش شهرآرانیوز، مقدمه اول|جایی در آبان ماه سال ۹۰، محمدجواد محبت آمده بود مشهد. من او را از همان شعر چاپ شده در کتاب فارسی کلاس چهارم دبستان: «در کنار خطوط سیم پیام/ خارج از ده دو کاج روئیدند / سالیان دراز رهگذران/ آن دو را، چون دو دوست می‌دیدند...» می‌شناختمش. اما یازده سال پیش فرصتی پیش آمد تا در مهمان سرای حرم امام رضا (ع) که پنجره اش به سمت یکی از صحن‌ها باز می‌شد، گفت وگویی مفصل با پیرمرد سپیدموی کرمانشاهی داشته باشم، که آن روز‌ها شصت و هشت سالش بود و آرام از روز‌های رفته صحبت می‌کرد.

بعد از آن روز چندباری پیرمرد را در جلسات شعر دیدم که همان خلق و خوی مهربان را داشت، هرچند که خمیده‌تر و خسته‌تر شده بود. امروز که خبر درگذشت استاد منتشر شد، از شتاب روز‌هایی که از آن گفتگو تا امروز گذشته است، حیرت کردم، از جوان بیست و سه ساله‌ای که من بودم تا پیرمرد هفتاد ونه ساله‌ای که امروز چشم هایش را بست.

مقدمه دوم|محمد جواد محبت، سال ۱۳۲۲ در کرمانشاه به دنیا آمد. در قصرشیرین قدری معلم بود و پس از آن برای معلمی به کرمانشاه بازمی گردد. وی آخرین کار معلمی اش، معلمی قرآن بوده است. سرایش بخشی از منظومه «فصلی از یادها» پیش از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۲، جایزه شعر فروغ را نصیب او می‌کند و پس از انقلاب در گروه شاعران بلند آوازه نوپرداز برنده جایزه شعر جنگ شد. وی سال ۶۲ برای ویرایش کتاب‌های درسی به سازمان برنامه ریزی و تألیف کتب درسی وزارت آموزش و پرورش دعوت می‌شود و از سال ۱۳۶۳ شعر‌های فصل ها، نماز و دو کاج و آشنای همیشه خوب او در کتاب‌های فارسی دوم و سوم و چهارم و پنجم ابتدایی به چاپ رسید.

محبت از جمله شاعران پیشکسوت است که در زمینه شعر‌های آئینی آثار موفقی را خلق کرده است. وی چندی پیش هم زمان با میلاد امام رضا (ع) میهمان شاعران مشهدی بود. همین حضور استاد بهانه‌ای شد تا در ظهری پاییزی در کنار حرم مطهر حضرت رضا (ع) فصل یاد‌ها را ورق بزنیم. آنچه می‌خوانید گفت وگوی صفحه ادب و هنر شهرآراست که در آبان ماه ۱۳۹۰ با تیتر «نان و آبی در شعر نیست» منتشر شده است.

استاد محبت، شعر و شاعری را از کجا آغاز کردید؟

من از همان دوره دبستان با شعر و شاعری آشنا شدم، این آشنایی از روی اجبار بود. در آن دبستان عده‌ای زورگو بودند و، چون زورم به آن‌ها نمی‌رسید، هجوشان می‌کردم. بعد‌ها فهمیدم آن هجویه مستزاد بوده است. در مدرسه هم سال اول دبیرستان معلم زبان انگلیسی ما وقت امتحان چند سؤال پرسید، من سکوت کردم. بالاخره گفت: حداقل شعری بخوان اینکه زبان خارجه نیست. من در آن روزگار شعری گفته بودم خیلی مطنطن که.
هشدار جوان دشمن قرآن نکنندت
بی مسلک و بی مذهب و ایمان نکنندت
به هر صورت نمره قبولی درس زبان را گرفتم، هرچند که در شعر نان و آبی نیست یا اگر برای دیگران داشته من نمی‌دانم.

کم کم در دوران دبیرستان با روزنامه توفیق آشنا شدم. مطلب فرستادم و چاپ کرد و در شماره مخصوص عید سال ۴۴ جزو هیئت مؤلفینش معرفی شدم. این همکاری چند سالی ادامه یافت تا من از شعر فکاهی زده شدم. اولین شعر جدی من در مجلات روشنفکر و تهران مصور منتشر شد. سال ۴۶ با مجله خوشه که سردبیرش شاملو بود، همکاری کردم. چند شعر فرستادم که شعر‌ها رنگ و بوی سیاسی داشت. آن مجله از نظر صفحه آرایی بسیار زیبا بود.

پیش از آن جزو رنگین نامه‌های آن موقع محسوب می‌شد، اما وقتی شاملو سردبیرش شد طرح و فرم آن را عوض کرد. به جای عکس از نقاشی سیاه قلم اهل هنر آن روزگار مثل برشت و بکت و حتی تختی و سهراب سپهری استفاده می‌کرد. گرچه روال کارش با سهراب نمی‌خواند، اما این سعه صدر را داشت که مخالفان را هم تحمل کند.

استاد؛ سرنوشت شعر‌هایی که در نشریات چاپ شد، به کجا رسید. از آن‌ها نمونه‌ای دارید؟

شعر‌های آن روزگار من در بایگانی‌های کتابخانه ملی است. روزی برای دسترسی به شعر‌هایی که نداشتم آنجا رفتم، دوره‌های مجله را سه ماهه جلد کرده بودند. بعضی از شعر‌ها را فتوکپی کردم و تعدادی از شعر‌های اعتراضی بعد‌ها در کتابی که انتشارات «تکا» به نام «از سال‌های دور و نزدیک» منتشر کرد به چاپ رسید، البته چاپ شعر‌ها هم هرکدام با ذکر مأخذ است، که این گمان پیش نیاید شاعر شعر را امروز گفته و تاریخ دیروز زده است.

من درمجموع ۲۵ جلد کتاب دارم. چهار کتاب را برای آموزش و پرورش چاپ کردم. یک کتاب را توسط سید مهدی شجاعی در انتشارات نیستان شماره ۶۸ منتشر کردم که تا چاپ دوم از آن اطلاع دارم. شعر‌های نبوی ام را با نام «با موج عطر‌های بهشتی»، شعر‌های علوی را با نام «خانه هل اتی»، شعر‌های زهرایی «روایح گل یاس»، شعر عاشورایی «کجایی گریه دل ناصبوران»، «صحایف گل سرخ» شعر با موضوع انتظار و «اشک لطف می‌کند» شعر رضوی است.

کتاب «رگبار کلمات» شعر‌های من با موضوع شهید و شهادت است که به توصیه دوستم مرحوم نصرا... مردانی به نشر «شاهد» سپردم. از میان شعر‌های منتشر نشده و شعر‌هایی که در مجلات چاپ شده بود کتابی با عنوان «از سال‌های دور و نزدیک» را انتشارات تکا منتشر کرد که تا امروز به چاپ چهارم رسیده است. مجله کیهان فرهنگی، سال ۱۳۸۴ شماره ۲۲۳ مصاحبه مفصلی با من در بیش از چهل صفحه داشت که آنجا به خوبی هفده کتاب از کتاب‌های من را معرفی کرده بودند.

استاد از همکاری با نشریه خوشه، خاطرات دیگری در ذهنتان مانده است؟

در آن روزگار «انستیتوی گوته» شب‌های شعری راه انداخت و دکتر موسوی گرمارودی شعر «غار حرا»‌ی خودش را آنجا خواند. بعد از آن سال ۴۷ مجله خوشه شب‌های شعری را در شش شب با نام «هفته شعر خوشه» در باشگاه شهرداری راه انداخت. معروف‌ترین شاعران آن روزگار شرکت کردند که البته کل این داستان را آقای شمس لنگرودی در کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو چاپ کرده است. شعر‌هایی را که شاعران در آنجا خواندند در کتابی با نام «شب‌های شعر خوشه» چاپ شد.

شما هم در آن شب شعر شرکت داشتید و شعر هم خواندید؟

از من در کتاب خوشه تعدادی شعر منتشر شده است. در آن شب‌های شعر هم شرکت کردم و شعر خواندم. منظومه‌ای دارم با عنوان «فصلی از یادها» که قسمت‌هایی از آن در خوشه چاپ شد و قسمت‌های بعدی آن در مجله روشنفکر، جوانان، تهران مصور، جنبش و پس از آن تکه‌هایی از آن هم در مجله آرش منتشر شد.

شما قبل از انقلاب درگیر مسائل سیاسی هم بودید؟

شعر‌های من در آن روزگار باعث شد دو بار از سوی تشکیلات سانسور به دردسر بیفتم، یک بار در قصر شیرین چند روزی در ساواک مهمان شدم و یک بار هم در همین مشهد مقدس شما در حرم امام رضا (ع) چند آژان ریختند سرم و بلایی به سرم آوردند که وقتی رها شدم تنها از من سایه‌ای مانده بود و از حلقم به کلی صدا رفته بود.

برای شعر اعتراض چه ویژگی‌هایی می‌توان برشمرد و آن زمان به چه دلیل شکل گرفت؟

حکومت آن روزگار شاهی بود و شاه هم همه چیز داشت، حتی شاعر هم داشت. یکی از شاعران خوب آن روزگار که اسمش را نمی‌آورم و حتی شعرش هم در حرم امام رضا (ع) هست به نوعی شاعر دربار بود.

آقای دیگری که بعد‌ها ابراهیم گلستان سر به سرش گذاشت و فیلمی ساخت و یک صحنه شعرخوانی او را هم در آن گنجاند و او را به اسم الف. ص بخوانیم، به مناسبت‌های مختلف برای خوشامد حکومت چیز‌هایی می‌گفت. تعدادی دیگر روشنفکر بودند، اغلب شاعر و اهل قلم کسانی مثل؛ اخوان ثالث، جلال آل احمد و برادر بزرگ دکتر علی اکبر ساعدی یعنی غلامحسین ساعدی. این‌ها هم هر کاری که می‌کردند به نوعی نیشی به حکومت می‌زدند. آن روزگار شاعران حرف آشکار نمی‌زدند و شعرهایشان را با سمبل بیان می‌کردند. اغلب شعر شاعران را شاعران می‌فهمیدند نه مردم عادی. کاری که محبت انجام داد این بود که مردم عادی را با شعر آشتی بدهد.

جریان‌های شعری آن دوره چگونه بود؟

شاعر خوبی داشتیم در آن روزگار با نام هوشنگ ایرانی، ابتکاری کرده بود و شعری گفته بود برای قطار در حالی که سوت می‌کشد؛ «غار کبود می‌دود، جیغ بنفش می‌کشد.» قائل شدن رنگ برای صدا بسیار کار هنری و والایی بود. منتها شاعران انجمن‌های ادبی آن روزگار این را در بوق کردند و افتادند به جان شعر نیمایی و نو که البته کاری از پیش نبردند و شعر نو مسیر خودش را رفت.

از یک جا سپهری را داشت از یک جا شاملو، اخوان. بازی‌های آن روزگار به گونه‌ای بود که گروهی طرف دار این و گروهی طرف دار آن بودند. یک عده شاملویی بودند، یک عده اخوانی، اما آن شب‌های شعر خوشه که ما رفتیم بار‌ها مرحوم اخوان را با خانواده در حال بگو و بخند با شاملو دیدیم. معلوم بود این‌ها در خفا با هم دوست هستند و این جنگی که راه انداخته بودند نوعی جنگ زرگری بود برای ادامه شهرت، که موفق هم بودند.

استاد منظور از ساعدی، همان غلامحسین ساعدی داستان نویس مشهور است؟

بله، برادر ساعدی در قصر شیرین طبیب بود. در همان سال ها، آل احمد با غلامحسین ساعدی آمدند قصر شیرین تا به دکتر اکبر ساعدی سری بزنند و، چون پاتوق من مطب دکتر بود با آن‌ها آشنا شدم و این آشنایی کمی بعد به دوستی بدل شد. در شب‌هایی که با هم بودیم کار‌های من را شنیدند و حتی جلال گفت کارت را بده به من برایت چاپ کنم و حق التألیف هم برایت می‌گیرم. خوب در آن روزگار این حرف مژده بود، اما، چون فکر می‌کردم آقایان فقط کار سیاسی می‌کنند و من تعدادی شعر عاطفی داشتم عیبم می‌آمد که بدهم چاپ کنند. حتی گفتند کسی در خارج از ایران حاضر است ۵۰۰۰ هزارتومان سرمایه بدهد و کار من را چاپ کند.

پول خوبی بود، اما من سکوت کردم و کتاب در نیامد و اگر در آن روزگار منتشر شده بود کار خوبی بود. آل احمد از دنیا رفت و برادرش شمس آل احمد نشری با عنوان «رواق» راه انداخت، منتهی نشر رواق شکسته و خسته شده بود و از هم فروپاشید. سربرگ‌هایی که برای دوستان می‌فرستاد، آن بالا رواق را خط می‌زد و می‌نوشت رواق اوراق شد. در مقدمه‌ای که برای کتاب کسی نوشته بود از کسانی که کتاب هایشان پیش او مانده و نمی‌داند چه کار کند نام برده‌بود. از جمله کتاب شعری از من با نام «این به جان آمدگان» که اسم شعری بود که سال ۴۷ قسمتی از آن چاپ شده بود.

در آن دوره کدام شاعران مشهدی بیشتر در جریان‌های شعری حضور داشتند؟

در آن روزگار یادم نمی‌آید که امضا‌های شاعران مشهدی در خوشه باشد. مشهد شاعر سرشناسش مهدی اخوان ثالث بود. اخوان زبان فاخری داشت و شیوه تکلمش معروف بود. اخوان با دوست من آقای بهزاد، شاعر کرمانشاهی، مکاتبه داشت، البته انجمن فرخ مشهد در آن روزگار جزو معروف‌ترین و گسترده‌ترین انجمن‌های آن روزگار بود، که در همه جای کشور همیشه از آن انجمن یاد می‌کردند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->