توضیحات پلیس قشم در رابطه با مجروح شدن کودک ۸ ساله در تعقیب و گریز راهکاری خوراکی در درمان پرخاشگری آیا سما جهانباز به افغانستان منتقل شده است؟ + توضیحات خواهر سما زمان انتشار کارت ورود به جلسه نوبت دوم آزمون سراسری ۱۴۰۴ اعلام شد وزیر میراث فرهنگی: ظرفیت گردشگری استان‌های آسیب‌دیده در جنگ، احیا می‌شود صدور هشدار سطح نارنجی برای مشهد و ۱۹ مرکز استان در پی پیش‌بینی خیزش گرد و خاک (۱۶ تیر ۱۴۰۴) چند توصیه‌ از سوی وزارت بهداشت درمورد روزهای گرد و غبار زمان اجرای متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان صندوق نفت مشخص شد کشف ۱۱۰ کیلوگرم حشیش در مرز سراوان چگونه از گرمازدگی پیشگیری کنیم؟ پایان مرمت سرای گمرک در بازار وکیل شیراز (۱۶ تیر ۱۴۰۴) کاهش آمار گردشگری در خلیل‌آباد خراسان‌ رضوی به دلیل عدم روشنایی مناسب اژه‌ای: نظام جمهوری اسلامی ایران قدردان مردم سلحشور و متعهد کشور است مشاهده همزمان ۵ یوزپلنگ آسیایی در پارک ملی توران + فیلم (۱۶ تیر ۱۴۰۴) آغاز ابلاغ اینترنتی دعوتنامه هیئت تجدیدنظر تامین اجتماعی (۱۶ تیرماه ۱۴۰۴) استخدام ۸۵ هزار نفر در آموزش و پرورش از طریق آزمون استخدامی شهریه مدارس باید با توجه به وضعیت معیشت منطقه‌ای تعیین شود نرخ بلیت قطار از هواپیما سبقت گرفت! ۶ پرونده آثار تاریخی ایلام در مسیر ثبت در فهرست ملی کشور پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۱۶ تیر ۱۴۰۴) | از شدت گرمای هوا کاسته می‌شود جزئیات جدید درمورد نوبت دوم کنکور (۱۶ تیر ۱۴۰۴) معاون گردشگری: بحران‌های سیاسی و اجتماعی در حوزه مدیریت گردشگری فرصت است نه تهدید! تهیه شناسنامه جزایر خلیج فارس برای حفاظت زیست‌محیطی راهکار‌هایی عملی برای صرفه‌جویی آب در تابستان هنگام استفاده از کولر‌های آبی | هوشمندانه خنک شوید صدور هشدار سطح زرد هواشناسی در خراسان رضوی در پی پیش‌بینی افزایش وزش باد (۱۶ تیر ۱۴۰۴) بازنشستگان تأمین‌اجتماعی: زمان پرداخت معوقات فروردین‌ماه ۱۴۰۴ بازنشستگان را مشخص کنید جزئیات دریافت کارت ورود به جلسه آزمون ورودی مدارس سمپاد و نمونه‌دولتی (۱۶ تیر ۱۴۰۴) تسهیلات ویژه برای فرهنگیان آسیب دیده در جنگ ۱۲ روزه چند توصیه بهداشتی در پی خیزش گرد و خاک
سرخط خبرها
روزنوشت‌های شهری (۴۴)

شرمنده از قضاوت خودم!

  • کد خبر: ۱۵۶۵۲
  • ۰۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۸
شرمنده از قضاوت خودم!
حجت الاسلام محمدرضا زائری کارشناس مسائل فرهنگی
شنبه
صبح اولین روز هفته پیرمرد راننده‌تاکسی تا مرا می‌بیند از آن طرف خیابان دست تکان می‌دهد و دور می‌زند تا من را به ایستگاه مترو برساند.
خواهش می‌کنم که به مسیر خودش ادامه دهد. می‌گوید: برای من فرقی ندارد، و بعد سر صحبت باز می‌شود. چنان با محبت و شیرین هفته‌ام را آغاز می‌کند که گفتنی نیست!
یکشنبه
مرد جوان توی واگن مترو کنارم می‌نشیند. بوی سیگار می‌زند توی صورتم. از اوضاع روزگار می‌نالد. می‌گویم: باید تغییر را از خودمان شروع کنیم، چون اصلاح قدم‌به‌قدم اتفاق می‌افتد و یکباره هیچ چیزی عوض نمی‌شود. بعد ادامه می‌دهم: همه می‌نالند، ولی چند نفر هستند که زباله خودشان را کف زمین نریزند؟ چند نفر هستند که در اداره مردم را معطل نکنند یا جنس را گران نفروشند؟ کسانی که دنبال بهبود اوضاع‌اند بی‌آنکه خودشان قدمی بردارند آدم‌های تنبلی هستند! ناگهان حرفم را قطع می‌کند: تغییر باید از مسئولان اتفاق بیفتد! به او نگاه می‌کنم. انگار اصلا تا حالا حرف‌های من را نمی‌شنیده است!
دوشنبه
از ایستگاه مترو که بیرون می‌آیم، راننده اولین تاکسی مسیر را فریاد می‌زند و در را برایم باز می‌کند. مردی کنارم می‌نشیند و کتابی را که با روزنامه جلد شده از توی کیفش درمی‌آورد و در حالی که انگشتش را لای صفحات گذاشته است کتاب را به دستم می‌دهد: اینجا رو بخونید! نگاهش می‌کنم. می‌پرسم: ما توی مترو با هم نبودیم؟ سر تکان می‌دهد. چقدر دنیا عجیب است! چند دقیقه قبل توی مترو چشمم به مردی افتاده بود که قدری دورتر در حال مطالعه یک کتاب بود که جلدی از روزنامه داشت. وقتی که از دیدن کتاب در دست او خوشحال بودم فکرش را هم نمی‌کردم که بعد از چند دقیقه همان کتاب در دست خودم باشد. رمانی است از هاینریش بل و
داستان اعتراف ۲ نفر به گناهانشان در نزد کشیش کلیسا! موقع پیاده شدن تشکر می‌کنم و کرایه ۲ نفر را می‌دهم. ابتدا مرد نمی‌خواهد قبول کند، ولی راضی‌اش می‌کنم. می‌گویم: شما آغاز روز دوشنبه مرا با کتاب رقم زدید. می‌خواهم کرایه کتاب خواندنم را حساب کنم!
سه‌شنبه
می‌خواهم برای کرایه تاکسی پول خرد کنم. راننده منتظر ایستاده. با عجله وارد اولین مغازه می‌شوم که می‌بینم داخل مغازه چند مأمور پلیس ایستاده‌اند! همه ناگهان ساکت می‌شوند و با تعجب نگاهم می‌کنند! با تردید اسکناسی که در دست دارم نشان می‌دهم! فقط کم مانده است دستم را بالا بیاورم و بگویم: آقا، اجازه؟
چهارشنبه
پیرمرد موتوری وقتی پولش را می‌گیرد، ماسک را کنار می‌زند: حاجی، اربعین حسینیه ترک‌ها منبر نمی‌رفتی؟ ذوق‌زده لپ‌هایم را می‌کشد! ادامه می‌دهد: من پای منبرت بوده‌م! بعد سرش را جلو می‌آورد و می‌گوید: یک بوس بده! تا حالا کسی را با کلاه کاسکت نبوسیده بودم! بینی‌ام داغان می‌شود!
پنجشنبه
خانمی که کاپشن و چکمه چرم قهوه‌ای پوشیده و موهایش از زیر روسری پیداست وارد واگن می‌شود و کنار همسرش در قسمت مردانه می‌نشیند. چون دقیقا روبه‌روی در واگن نشسته‌ام توجه مرا جلب می‌کند. بلافاصله از کیفش قرآن جیبی را درمی‌آورد و مشغول خواندن می‌شود. او در حال تلاوت آیات خداست و من شرمنده از قضاوتی که اولین لحظه ورودش به واگن در دل خودم داشتم!
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->