سخنگوی وزارت خارجه: برنامه‌ای برای سفر رئیس‌جمهور به افغانستان ابلاغ نشده است سردار نقدی در تایباد: ایران و افغانستان یک ملت هستند افشاگری دیلی تلگراف: شبه نظامیان طالبان پناهندگی گرفته و به انگلیس آمده‌اند طالبان از عبور بیش از ۹۶ هزار پرواز بین‌المللی از آسمان افغانستان در سال جاری خبردادند دست یاری مشهد برای تحول در ساختار مدیریت شهری هرات سفیر ایران در کابل درباره اشتغال اتباع ۲ کشور با طالبان رایزنی کرد شگفتی نماینده هرات در لیگ برتر فوتسال افغانستان | کامبک جواب داد پاکستان به رسمیت شناسی طالبان را در حد گمانه‌زنی دانست حامد کرزی: احترام به حق تعیین سرنوشت فلسطینی‌ها، راه‌حل بحران خاورمیانه است معاون سخنگوی حکومت طالبان: فرمان عفو عمومی شامل همه مهاجران بازگشتی است احتمال وقوع سیل در ۹ ولایت افغانستان (اول مردادماه ۱۴۰۴) توزیع ۱۰۰ تن کالای اساسی در بین اتباع غیرمجاز افغانستانی در مرز دوغارون اینفوگرافی| نگاهی به سفر رسمی والی هرات به خراسان رضوی قدردانی سرپرست کنسولگری افغانستان در زاهدان از تسهیل خروج مهاجران افغانستانی تأکید دوباره کرزی بر اهمیت آموزش زنان و دختران | نبودن دختران در کنکور افغانستان مایه تأسف است اولین سفر فرستاده ویژه بریتانیا برای افغانستان به کابل مدیرکل امور اتباع خراسان رضوی: ۴۰ درصد اتباع غیرمجاز افغانستانی استان به کشورشان بازگشته‌اند ششمین نشست کمیته مشترک اقتصادی خراسان رضوی و هرات | از امضای تفاهم‌نامه جامع تا توافقات اجرایی در حوزه‌های راهبردی قیمت افغانی به تومان و دلار، امروز (سه‌شنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴) خاطره‌سازی برای اتباع با بدرقه ایرانی کاهش صف‌های مرزی و تسهیل خروج مهاجران افغانستانی از طریق دوغارون
سرخط خبرها

شعری از محمدکاظم کاظمی برای کارگران افغانستان + ویدئو

  • کد خبر: ۱۶۱۸۱۱
  • ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۳:۰۹
شعری از محمدکاظم کاظمی برای کارگران افغانستان + ویدئو
محمدکاظم کاظمی سال ۱۳۷۷ شعری را برای کارگران افغانستانی سروده است که تاکنون هم به خوبی شرایط آن‌ها را بیان می‌کند.

به گزارش شهرآرانیوز؛ محمدکاظم کاظمی در غزلی شرایط کارگران هم وطنش را اینگونه شرح می‌دهد:

دیدمت صبحدم در آخر صف‌، کولۀ سرنوشت در دستت‌
کوله‌باری که بود از آن پدر، و پدر رفت و هِشت‌، در دستت‌

گرچه با آسمان در افتادی تا که طرحی دگر دراندازی‌
باز این فالگیر آبله‌رو طالعت را نوشت در دستت‌

بس که با سنگ و گچ عجین گشته‌، تکه‌چوبی در آستین گشته‌
بس که با خاک و گِل به‌سر برده‌، می‌توان سبزه کشت در دستت‌

شب می‌افتد و می‌رسی از راه با غروری نگفتنی در چشم‌
یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت‌

کاش می‌شد ببینمت روزی پشتِ میزی که از پدر نرسید
و کتابی که کس نگفته در آن قصّۀ سنگ و خشت‌، در دستت‌

بازی‌ات را کسی به‌هم نزند، دفترت را کسی قلم نزند
و تو با اختیار خط بکشی‌، خطّ یک سرنوشت‌، در دستت‌

اینجا ببینید:

منبع ویدئو: آرامدیا
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->