کشف سه کیلوگرم تریاک از معده سرنشینان یک خودرو در بجستان (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) تشدید نظارت بر اتاق‌های فرار تهران دستگیری متهم‌به‌جعل مهر‌های ادارات در مشهد شانه کردن مو چه تاثیری در سلامت و زیبایی آن دارد؟ رفع تندی غذا با چند راهکار ساده عوارض روانی سقط جنین روی مادر نقش موثر مامایی در کاهش آمار سزارین و افزایش زایمان طبیعی پوسیدگی‌های دندانی و افت عملکرد مغز و قلب | بیماری‌های دهان با بروز برخی سرطان‌ها ارتباط دارد هشدار! تزریق این دارو فقط باید در بیمارستان انجام شود آموزش عبور و مرور در خیابان را  از  خردسالی شروع کنیم آنچه باید درباره غذا‌های کنسروی بدانید دستگیری سارق حرفه‌ای موبایل با پوشش زنانه در مشهد + عکس تداوم توزیع شیر مدارس خراسان رضوی در سال آینده شکایت آموزش و پرورش علیه یک سریال نمایش خانگی چرا زوجین اغلب بعد از ۸ سال زندگی مشترک از هم جدا می‌شوند؟ سرگذشت تلخ زنی در مشهد که به تله مرد شیطان صفت افتاد بازسازی صحنه سقوط و مرگ مشکوک جوان ۱۷ ساله در مشهد جوان مرگ مغزی در مشهد به چهار بیمار زندگی دوباره بخشید (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) لغو ۲ پرواز ایلام - تهران به علت شرایط نامساعد جوی (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳)
سرخط خبرها
روزنوشت‌های شهری (۴۵)

استاد زرنگ‌تر از خودشان دارند!

  • کد خبر: ۱۶۲۶۶
  • ۱۰ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۰
استاد زرنگ‌تر از خودشان دارند!
حجت الاسلام محمدرضا زائری کارشناس مسائل فرهنگی
شنبه: تازه روی صندلی اتوبوس نشسته‌ام که به ایستگاه می‌رسیم و مردی پیر سوار می‌شود و جایم را به او می‌دهم. هنوز ننشسته است که مردی پیرتر از او می‌رسد، او هم بلند می‌شود تا پیرمرد بنشیند. کنارشان ایستاده‌ام و حرف‌هایشان را می‌شنوم که از درد زانو می‌گویند: «همه وقتی می‌خواهند برای کسی دعا کنند، می‌گویند الهی پیر شوی، حالا که پیر شده‌ایم، حسرت جوانی داریم!»
یکشنبه: مرد جوان از دور سری تکان می‌دهد و درحالی‌که با محبت پیش می‌آید، دستش را دراز می‌کند. معلم فیزیک کنکور است و دانشجوی دکتری. می‌گوید: آن‌قدر از این و آن دروغ شنیده‌ایم که دیگر نمی‌توانیم راحت به کسی اعتماد کنیم، از کجا صداقتت را باور کنیم؟
دوشنبه: در بی‌آرتی یک صندلی خالی می‌شود، به مردی میان‌سال که سر و ظاهر مرتب و آراسته‌ای دارد، تعارف می‌کنم که بفرمایید بنشینید.
دوروبرش را نگاه می‌کند و در همان حال آهسته می‌پرسد: مسن‌تر از من کسی نیست؟ می‌گویم: مسن‌تر را نمی‌دانم، ولی خوش‌تیپ‌تر از شما کسی نیست، بفرمایید! می‌خندد و همین خنده باعث می‌شود که وقتی کنار پیرمردی مرتب و شیک‌پوش مثل خودش می‌نشیند، سر صحبت را باز کند. از من که کنارشان ایستاده‌ام می‌پرسد: شما که نباید اتوبوس سوار شوید، بنزتان کجاست؟ با خنده می‌گویم: دیر رسیدم، بنز گیرم نیامد! هر ۲ که غافل‌گیر شده‌اند، می‌خندند و پیرمرد به او می‌گوید: ببین، این آقایان هیچ‌وقت در پاسخ نمی‌مانند! بعد درحالی‌که دست راستش را مشت کرده است، ادامه می‌دهد: همیشه جواب در مشتشان آماده است! مرد می‌پرسد: این حاضرجوابی را چطور یاد می‌گیرند؟ پیرمرد با شیطنتی کودکانه لبخند می‌زند و سری تکان می‌دهد، زرنگ‌تر از خودشان استاد دارند!
سه‌شنبه: قدوقواره سید روحانی که از پله‌برقی قطارشهری بالا می‌آید، آشناست. درست نگاه می‌کنم، بله خود اوست، امام‌جماعت قدیم مسجدی که ده‌ها سال قبل می‌رفتم. باورم نمی‌شود، فکر می‌کردم فوت کرده باشد، چون بعد‌ها دیگر در آن مسجد ندیده بودمش. با دیدن او در یک لحظه خاطرات نوجوانی‌ام زنده می‌شود. با محبت و مهربانی بچه‌ها را تحویل می‌گرفت و متواضعانه و مردم‌دارانه می‌آمد و می‌رفت. با شتاب از کنار هم می‌گذریم، ولی اکنون من هم عمامه بر سر دارم. سهم ما بعد از سال‌ها سر تکان دادنی است و سلامی و نگاهی.
چهارشنبه: ظهر روز شهادت حضرت‌زهرا (س) در هیئت امام‌رضا (ع) منبر داشتم. قبل از آغاز سخنرانی یکی از دوستان پیرمردی را نشان می‌دهد و می‌گوید ایشان نوه مرحوم میرزا رحیم ارباب است، من که از ارادتمندان آن بزرگوار هستم و همیشه در تخت فولاد به زیارت قبر شریفش می‌روم، با اشتیاق به سوی پیرمرد می‌روم و عرض ادب می‌کنم و می‌گویم: «بوی گل را از که جوییم؟ از گلاب». با خودم فکر می‌کنم که من آن‌چنان شیفته آن دانشمند بزرگ و مرد خدا هستم که دلم می‌خواهد این مرد را که با ۲ واسطه به او می‌رسد، غرق بوسه کنم، آن هم اکنون که حدود چهل، پنجاه سال از وفات او می‌گذرد! چگونه کسانی توانستند به خانه پیامبر (ص) هجوم آورند و به دختر جوان او که هنوز عزادار بود و از مرگ پدرش چند روز بیشتر نمی‌گذشت، آن‌طور ستم کنند؟ دختری که پیامبر (ص) گفته بود هر که آزارش دهد و ناراحتش کند، من را به خشم آورده و آزرده است!
پنجشنبه: برگه‌های امتحانی پایان‌ترم را تصحیح می‌کنم. آن‌قدر خط‌ها بد و ناخواناست که گاهی مجبورم چندبار جواب‌ها را بخوانم. بعضی از دانشجویان کارشناسی‌ارشد مثل کودکان دبستانی نوشته‌اند. نه‌تن‌ها برگه‌ها بدخط و ناخواناست -که مجبورم به حساب اشتغال دائمی با رایانه و تلفن‌همراه بگذارم- بلکه بعضی از برگه‌ها پر از خط‌خوردگی و کثیف و نامنظم و آشفته است. یعنی واقعا بعضی از این‌ها قرار است در دوره دکتری شرکت کنند؟
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->