اساسنامه منطقه آزاد سرخس تصویب شد آغازبه‌کار دوازدهمین نمایشگاه مبلمان، لوستر و دکوراسیون در مشهد | کاهش قدرت خرید مردم به‌علت نبود ثبات قیمت؛ از مشکلات پیش روی تولیدکنندگان ادامه حراج سکه از هفته آینده (۲ مرداد ۱۴۰۳) آغاز فروش برخی محصولات سایپا از فردا چهارشنبه+ جدول (۳ مرداد ۱۴۰۳) قیمت امروز انواع گوشی‌های موبایل (۲ مرداد ۱۴۰۳) کدام استان‌های کشور بیشترین مصرف برق را دارند؟ | خراسان‌رضوی جزو پرمصرف‌ها تولید خودرو‌های دوگانه‌سوز در ایران متوقف شد ضرر بیشتر واحد‌های صنفی تلفن همراه مشهد به دلیل طولانی شدن و عدم تخصیص ارز ملانصرالدین و بوق اختلاس! افزایش قیمت سکه تمام در مشهد (۲ مرداد ۱۴۰۳) پایان سبز بورس پس از ۳ روز منفی | گزارش وضعیت بازار سرمایه (۲ مرداد ۱۴۰۳) جزئیات دریافت ارز اربعین اعلام شد (۲ مرداد ۱۴۰۳) ریزش تا ۹۵ میلیون تومان قیمت خودرو‌های خارجی امروز (۲ مرداد ۱۴۰۳) مدیران‌خودرو: با مجوز گران کردیم | مابه‌التفاوت را اقساطی بپردازید قیمت امروز خودرو‌های داخلی (۲ مرداد ۱۴۰۳) | افت ۱ تا ۹ میلیون تومانی قیمت خودرو‌های داخلی معاملات غیر ریالی در بازار مسکن جریمه در پی دارد ارزش روز سهام عدالت چقدر است؟ (۲ مرداد ۱۴۰۳) افت دلار بازار آزاد به ۵۷ هزار تومان | قیمت امروز طلا، سکه، دلار و ارز دیجیتال (۲ مرداد ۱۴۰۳) وظیفه مهم هواداری از زائران و مجاوران صفر تا صد دهک‌بندی | دهک بندی خانوار‌ها براساس داده‌های ثبتی آن‌ها تا شهریور به روزرسانی می‌شود تعرفه جدید واردات موبایل اعلام شد | واردات آیفون ۱۴ ممنوع است گیلاس ۲۰ هزار تومان گرانتر شد | قیمت امروز میوه در مشهد (۲ مرداد ۱۴۰۳) گمرک: ۱۰ هزار خودرو طی ۴ ماه وارد کشور شد (یکم مرداد ۱۴۰۳) پیک‌سایی ۳۰۰ مگاواتی با همکاری مشترکین در شرکت توزیع برق خراسان رضوی اعلام نرخ‌نامه جدید خدمات دوخت اتحادیه خیاطان مردانه و تولیدکنندگان پوشاک مشهد (یکم مرداد ۱۴۰۳) پیش‌بینی افزایش پروازهای ایام اربعین در مشهد
سرخط خبرها

روزی که هندوانه خریدیم!

  • کد خبر: ۱۶۲۸۷۵
  • ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۵
روزی که هندوانه خریدیم!
میوه فروش گفت: این روز‌ها هندوانه ارزان‌ترین میوه است. الان مردم خیلی ریسک می‌کنند، زندگی شون رو می‌فروشند، میرن تو بورس سرمایه گذاری می‌کنن. بعد شما دو ساعته اومدی اینجا می‌ترسی یه هندوانه انتخاب کنی.

فروشنده به بابا گفت: چه خبره آقا! دو ساعته داری می‌زنی تو سر هندوانه.

بابا گفت: تو سر شما که نمی‌زنم. دارم می‌زنم تو سر هندوانه، می‌خوام ببینم خوبه یا نه؟ مجانی که نمی‌خوام ببرم، بابتش می‌خوام پول بدم. می‌فهمی؟ پول.

میوه فروش گفت: این روز‌ها هندوانه ارزان‌ترین میوه است. الان مردم خیلی ریسک می‌کنند، زندگی شون رو می‌فروشند، میرن تو بورس سرمایه گذاری می‌کنن. بعد شما دو ساعته اومدی اینجا می‌ترسی یه هندوانه انتخاب کنی.

گفتم: اتفاقا بابای من هم خیلی ریسک پذیره، ۵۰۰ هزار تومان توی بورس سهام خریده.

بابا لبخند غرورآمیزی زد و گفت: البته این چیز‌ها گفتن نداره پسرم. ولی حالا که بحثش پیش اومد من نه ۵۰۰ هزار تومان که ۵۲۶ هزار تومان توی بورس سرمایه گذاری کردم.

میوه فروش گفت: واقعا؟! من یک توصیه اقتصادی بهت دارم. مواظب باش سهامت رو از بورس نکشی بیرون، بورس به اندازه کافی خودش بالا و پایین داره، شما این حجم هنگفت سرمایه رو بکشی بیرون، شوک بی سابقه به اقتصاد وارد میشه.

بابا که تمام تمرکزش روی هندوانه بود، دوباره زد تو سر هندوانه و به یک مشتری دیگر که کنارش ایستاده بود گفت: به نظر شما آقا این صدای طبل می‌ده.

او هم گفت: صدای پیانو و ویولن سل که نمی‌ده، احتمالا صدای طبل می‌ده.

یک مشتری دیگر هم به بابا گفت: کاش آدم‌ها موقع انتخاب همسر، همین دقتی رو داشتند که شما هنگام انتخاب هندوانه داشتید.

بعد از اینکه ده دوازده تا مشتری دیگر آمدند و چند قلم میوه خریدند و رفتند، بابا هم با خودش سر انتخاب یک هندوانه به توافق رسیــد و به خانـــه آمدیم.

وقتی هندوانه را به خانه بردیم به بابا گفتم: کارد بزنیم بخوریمش.

بابا گفـــت: کارد بخوره به شکمت. بگذار توی یخچال سرد بشه، بعد بخوریم.

یک دقیقه بعد از اینکه هندوانه را گذاشتم توی یخچال، داداش کوچکم گفت: فکر کنم الان دیگه کامل سرد شده باشه.

بابا گفت: حداقل سه ساعت باید توی یخچال باشه.

گفتم: تا الان ۲ ساعت و ۵۹ دقیقه اش گذشت.

رفتم ساعت را کوک کردم تا بعد از سه ساعت زنگ بزند.

مامان گفت: خوبه کسی نیست این صحنه‌ها رو ببینه وگرنه می‌گفتند این‌ها چه گرسنه‌هایی هستند دیگه.

گفتم: بابا! مگه هندوانه گرسنه رو هم سیر می‌کنه؟

بابا گفت: امشب آزمایش عملی انجام می‌دیم، به جای شام هندوانه می‌خوریم ببینیم سیر می‌شیم یا نه!

خلاصه بعد از گذشت سه ساعت، هندوانه شکافته شد.

هندوانه را که خوشبختانه قرمز درآمده بود، خوردیم و من و داداش کوچکم شروع کردیم به تراشیدن پوست هندوانه.

همان طور که داشتم می‌تراشیدم، گفتم: اگر گوسفند داشتیم، می‌شد با پوست هندوانه تغذیه اش کنیم.

مامان گفت: کدوم پوست؟ الان اگه گوسفندی هم می‌داشتیم شما پوستی نگذاشتید بدیم بدبخت بخوره! از بس تراشیدید از پوست هلو هم نازک‌تر شد.

بابا گفت: عیب نداره پوستش خاصیت داره.

مامان نفس عمیقی کشید و آمد پیش من و گفت: پسرم اگه دیگه با این پوست هندوانه کاری نداری بده ببرمش!

و بعد بدون اینکه منتظر جوابم بماند پوست را برداشت و انداخت توی سطل آشغال آشپزخانه.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->