درخشش بورس در مهر ماه ۱۴۰۴ | بورس آخرین روز مهرماه را مثبت به پایان رساند راه‌های گذر از  تحریم‌ها و  حفظ بازار‌های هدف در میزگرد اقتصادی شهرآرا | ناکارآمدی علیه صادرات قیمت مرغ در مشهد ارزانتر شد | کاهش قیمت تخم مرغ و قطعات مرغ (۲۹ مهر ۱۴۰۴) طلا امروز در مشهد چقدر قیمت خورد؟ (۳۰ مهر ۱۴۰۴) ماندگاری دلار در کانال ۱۰۶ هزار تومان در مشهد (۳۰ مهر ۱۴۰۴) سایپا قیمت جدید محصولات خود را اعلام کرد (۳۰ مهر ۱۴۰۴) + جدول امید‌های تازه برای رونق اقتصاد محلی | روایت نشست بررسی مشکلات تولید و تجارت با حضور نخبگان اقتصادی ایران در مشهد جزئیات تعرفه‌های جدید برق اعلام شد ترانزیت و صادرات در خراسان؛ پلی بین ایران و آسیای میانه شاخص جدید حذف یارانه خانوارها چیست؟ | خرید خُرد، معیار عدالت اقتصادی؟ ۴ شهرک صنعتی در صدر کشفیات مزارع غیرمجاز رمزارز ۱۷۲ واحد فعال قارچ خوراکی در خراسان رضوی شاخص کل بورس تعدیل شده با تورم بررسی قیمت امروز دینار عراق و افغانی افغانستان در مشهد (۳۰ مهر ۱۴۰۴) ۶۰ لیتر سهمیه بنزین آبان‌ماه امشب شارژ می‌شود (۳۰ مهرماه ۱۴۰۴) قیمت طلای جهانی امروز (۳۰ مهرماه ۱۴۰۴) | اونس جهانی از عرش به فرش آمد بیشترین نیروی کار در کدام کشور‌ها قرار دارند؟ قیمت امروز میوه و تره‌بار در مشهد (۳۰ مهر ۱۴۰۴) | فلفل دلمه را چند بخریم؟ قیمت خرید تضمینی گندم اعلام شد چالش‌های صادرات در خراسان رضوی؛ از حمل‌ونقل تا ارز چندنرخی فرزین: شرکت‌های تحت تملک بانک‌ها اقساطی فروخته می‌شوند حقوق مهرماه ۱۴۰۴ بازنشستگان کشوری و فولاد پرداخت شد ریزش ۱۰۲ دلاری اونس جهانی در یک روز پیش‌بینی بورس چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴ پیش‌بینی قیمت دلار چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴ پیش‌‌بینی قیمت طلا و سکه چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴ اشتغال بیش از ۳۰ هزار نفر در صنعت چاپ خراسان رضوی | ۷۰ درصد اقتصاد استان برپایه صنایع غذایی است صدور ویزای کار برای اتباع افغانستانی از مهر ۱۴۰۴ آغاز شد
سرخط خبرها

روزی که هندوانه خریدیم!

  • کد خبر: ۱۶۲۸۷۵
  • ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۵
روزی که هندوانه خریدیم!
میوه فروش گفت: این روز‌ها هندوانه ارزان‌ترین میوه است. الان مردم خیلی ریسک می‌کنند، زندگی شون رو می‌فروشند، میرن تو بورس سرمایه گذاری می‌کنن. بعد شما دو ساعته اومدی اینجا می‌ترسی یه هندوانه انتخاب کنی.
مهدی محمدی
نویسنده مهدی محمدی

فروشنده به بابا گفت: چه خبره آقا! دو ساعته داری می‌زنی تو سر هندوانه.

بابا گفت: تو سر شما که نمی‌زنم. دارم می‌زنم تو سر هندوانه، می‌خوام ببینم خوبه یا نه؟ مجانی که نمی‌خوام ببرم، بابتش می‌خوام پول بدم. می‌فهمی؟ پول.

میوه فروش گفت: این روز‌ها هندوانه ارزان‌ترین میوه است. الان مردم خیلی ریسک می‌کنند، زندگی شون رو می‌فروشند، میرن تو بورس سرمایه گذاری می‌کنن. بعد شما دو ساعته اومدی اینجا می‌ترسی یه هندوانه انتخاب کنی.

گفتم: اتفاقا بابای من هم خیلی ریسک پذیره، ۵۰۰ هزار تومان توی بورس سهام خریده.

بابا لبخند غرورآمیزی زد و گفت: البته این چیز‌ها گفتن نداره پسرم. ولی حالا که بحثش پیش اومد من نه ۵۰۰ هزار تومان که ۵۲۶ هزار تومان توی بورس سرمایه گذاری کردم.

میوه فروش گفت: واقعا؟! من یک توصیه اقتصادی بهت دارم. مواظب باش سهامت رو از بورس نکشی بیرون، بورس به اندازه کافی خودش بالا و پایین داره، شما این حجم هنگفت سرمایه رو بکشی بیرون، شوک بی سابقه به اقتصاد وارد میشه.

بابا که تمام تمرکزش روی هندوانه بود، دوباره زد تو سر هندوانه و به یک مشتری دیگر که کنارش ایستاده بود گفت: به نظر شما آقا این صدای طبل می‌ده.

او هم گفت: صدای پیانو و ویولن سل که نمی‌ده، احتمالا صدای طبل می‌ده.

یک مشتری دیگر هم به بابا گفت: کاش آدم‌ها موقع انتخاب همسر، همین دقتی رو داشتند که شما هنگام انتخاب هندوانه داشتید.

بعد از اینکه ده دوازده تا مشتری دیگر آمدند و چند قلم میوه خریدند و رفتند، بابا هم با خودش سر انتخاب یک هندوانه به توافق رسیــد و به خانـــه آمدیم.

وقتی هندوانه را به خانه بردیم به بابا گفتم: کارد بزنیم بخوریمش.

بابا گفـــت: کارد بخوره به شکمت. بگذار توی یخچال سرد بشه، بعد بخوریم.

یک دقیقه بعد از اینکه هندوانه را گذاشتم توی یخچال، داداش کوچکم گفت: فکر کنم الان دیگه کامل سرد شده باشه.

بابا گفت: حداقل سه ساعت باید توی یخچال باشه.

گفتم: تا الان ۲ ساعت و ۵۹ دقیقه اش گذشت.

رفتم ساعت را کوک کردم تا بعد از سه ساعت زنگ بزند.

مامان گفت: خوبه کسی نیست این صحنه‌ها رو ببینه وگرنه می‌گفتند این‌ها چه گرسنه‌هایی هستند دیگه.

گفتم: بابا! مگه هندوانه گرسنه رو هم سیر می‌کنه؟

بابا گفت: امشب آزمایش عملی انجام می‌دیم، به جای شام هندوانه می‌خوریم ببینیم سیر می‌شیم یا نه!

خلاصه بعد از گذشت سه ساعت، هندوانه شکافته شد.

هندوانه را که خوشبختانه قرمز درآمده بود، خوردیم و من و داداش کوچکم شروع کردیم به تراشیدن پوست هندوانه.

همان طور که داشتم می‌تراشیدم، گفتم: اگر گوسفند داشتیم، می‌شد با پوست هندوانه تغذیه اش کنیم.

مامان گفت: کدوم پوست؟ الان اگه گوسفندی هم می‌داشتیم شما پوستی نگذاشتید بدیم بدبخت بخوره! از بس تراشیدید از پوست هلو هم نازک‌تر شد.

بابا گفت: عیب نداره پوستش خاصیت داره.

مامان نفس عمیقی کشید و آمد پیش من و گفت: پسرم اگه دیگه با این پوست هندوانه کاری نداری بده ببرمش!

و بعد بدون اینکه منتظر جوابم بماند پوست را برداشت و انداخت توی سطل آشغال آشپزخانه.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->