چرا موسیقی «رَپ» د مجوز نمی‌گیرد؟ صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴ «آقای دیوانه» روانه بازار شد! سفرنامه «عطر فلفل» منتشر شد روزی که سعید روستایی برای اولین بار مقابل دوربین رفت دستمزدهای میلیاردی در شبکه نمایش خانگی | هزینه‌های پنهان تولید سریال‌ها غفلت سینمای ایران از نوجوانان قهرمان دفاع مقدس «سوپرمن» در ده روز تاریخ‌ساز شد نوبل ادبیات ۲۰۲۵؛ رقابت نویسندگان با موسیقیدان‌ها! الناز ملک در پشت صحنه فیلم جدید منوچهر هادی + عکس فرهاد اصلانی تنها انتخاب برای نقش اصلی «لاک‌پشت» بود پویانمایی یوز؛ سفیر جدید حفاظت از گونه‌های در خطر انقراض «اشوان» در بیمارستان بستری شد + علت و عکس (۸مهر۱۴۰۴) هانیه توسلی در پشت صحنه سریال «کنکل» + عکس بازیگر سریال «محکوم»: جواد عزتی به من بازیگری را آموخت صوت | آهنگ جدید حجت اشرف‌زاده با نام «تنهایی» منتشر شد + لینک دانلود اعلام ۵۷ فیلم کوتاه داستانی راه‌یافته به بخش ملی جشنواره کوتاه تهران + اسامی اعلام جدول نمایش فیلم‌های جشنواره کودک اصفهان | چهار پردیس میزبان آثار جشنواره شدند گرافیک در عصر هوش مصنوعی | انجمن صنفی طراحان گرافیک میزبان یک نشست تخصصی شد مرد بی‌پرنده
سرخط خبرها

چتر رنگین اردیبهشت

  • کد خبر: ۱۶۳۰۷۳
  • ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۴
چتر رنگین اردیبهشت
حمید سبحانی - عکاس و نویسنده

درست وسط اردیبهشت برخلاف تمام روز‌های گذشته از شروع ماه، از سحرگاه باران تندی می‌بارید و چهره شهر را شسته بود. قطار در یکی از ایستگاه‌های وسط بولوار وکیل آباد توقف کرد و مسافرانی که زیر باران گیر ایستگاه ایستاده بودند تند سوار شدند. لحظات آخر زنی میان سال و لاغراندام که چتری روی سر داشت دوید تا به قطار برسد. قبل از بستن در‌ها سوار شد، اما چتر بازش لحظه آخر بیرون افتاد و قطار حرکت کرد.

چتر که مثل جعبه شش رنگ مداد رنگارنگ بود بر اثر باد حرکت قطار چرخید و قبل از اینکه بیفتد توی مسیر ریل، متصدی ایستگاه رسید و درست روی لبه نگهش داشت. چتر را برداشت و سعی کرد آن را ببندد، اما چتر بسته نمی‌شد. پس یک گوشه ایستاد و چتر را بالای سرش نگه داشت. میان صدای باران و باد، گریه بهانه گیر بچه‌ای به گوشش رسید. متصدی به سمت صدایی رفت که از سوی پله‌ها می‌آمد. پایین پله‌ها دخترکی چندک زده بود وسرش را بین دستانش گرفته بود.

بر اثر بارش باران مشکلی در آسانسور ایجاد شده بود که غیرفعال شده بود و تلاش مادرش برای راضی کردن و از پله بالا آمدن نتیجه نمی‌داد. متصدی از همان بالای پله‌ها دخترک را صدا زد و گفت: هی خانم کوچولو، زرد زردآلود، قرمز هلو... بعد چتر رنگین را توی دستش چرخاند و مثل چارلی چاپلین روی یک پا لی لی کرد. دخترک نگاهش کرد و خندید. متصدی گفت: زود بیا بالا الان قطار می‌آد.

بعد خودش رفت پایین، دست دخترک را گرفت و چتر را بالای سرش نگه داشت و او همراه مادرش تا زیر باران گیر آمدند. چند قطار دیگر آمدند و چندبار ایستگاه از مسافران پر و خالی شد. قطار دیگری رسید. بین مسافران دخترجوانی همراه پیرمردی روی ویلچر آرام از قطار آمدند بیرون. دختر به سختی ویلچر را زیر باران هل می‌داد.

متصدی به سمت آن‌ها رفت و به دختر گفت: ببخشید خانم، اجازه بدید. بعد رفت پشت ویلچر ایستاد و چتر را گرفت سمت دختر جوان و گفت: خانم این چتر رو شما روی سر پدر نگه دارید که بارون نخورند، من ویلچر رو تا پایین پله‌ها می‌آرم. دختر تشکر کرد و متصدی به آرامی ویلچر را هل داد و بعد آرام آرام از روی رمپ مخصوص تا پایین پله‌ها ویلچر را هدایت کرد.

بارش باران ایستاد و کم کم خورشید سعی می‌کرد خودش را از پس ابر‌ها بیرون بکشد. قطاری در ایستگاه توقف کرد و زنی لاغراندام و میان سال میان مسافران پیاده شد. باعجله به سمت خروجی ایستگاه می‌رفت. صدایی که چندبار فریاد می‌زد خانم، خانم، باعث شد بایستد. متصدی ایستگاه به او رسید و گفت: خانم چترتون.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->