مدیرکل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان‌رضوی: امیدوارم رئیس‌جمهور آینده به هنر و هنرمند بها بدهد هنرمندان و اصحاب رسانه پای صندوق رأی در مجتمع امام‌رضا(ع) (۱۵ تیر ۱۴۰۳) + فیلم وزیر فرهنگ: همه به رئیس‌جمهور منتخب کمک کنیم ویدئویی از اولین حضور خانم‌های بازیگر در جوکر ۲ نتیجه جالب یک آزمایش علمی درباره تاثیر ارتعاش صدای علیرضا قربانی بر تخت جمشید + ویدئو انتشار تیزر یک فیلم سینمایی محرمی و آغاز اکران فیلمی با بازی آزاده صمدی و حامد کمیلی حکایت صیاد و پند‌های پرنده سخن گو هنر انتخاب آگاهانه و پیشرفت ملی ارتباط با پایتخت با بهره گیری از ظرفیت‌های بومی استالین بیشتر چه کتاب‌هایی می‌خواند؟ | معرفی کتاب «کتابخانه استالین» شعر‌های چندوجهی در توابع خطی | رونمایی از مجموعه شعر «زندگی در آمنیون» صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳ جدیدترین خبرها از سریال «سلمان فارسی» فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (۱۴ و ۱۵ تیر ماه ۱۴۰۳) + خلاصه داستان ویژه برنامه‌های تلویزیون در روز جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳ ۲۰ سینما تا پایان تابستان در خراسان رضوی افتتاح خواهد شد  ساخت ۱۰۰۰ سالن سینما در کشور تا شهریور ۱۴۰۴ | رشد ۱۱۳ درصدی سالن‌های سینما در خراسان رضوی ساخت پردیس سینمای «ملل» نماد وحدت فرهنگی ایران و افغانستان است پردیس سینمایی ملل در حاشیه شهر مشهد افتتاح شد | رشد ۱۱۳ درصدی ساخت سینما در خراسان رضوی + فیلم
سرخط خبرها

آخرین اخبار چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

قصه من و قصه‌های مجید

  • کد خبر: ۱۶۷۸۴۷
  • ۱۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۷
قصه من و قصه‌های مجید
گفتم می‌نشینم توی اتوبوس و آماده باش توی مسیر منتظر ایده‌ می‌مانم، شاید خدا خواست و سوژه روایت این هفته مسافرنوشت را توی همین اتوبوس پیدا کردم.

گفتم می‌نشینم توی اتوبوس و آماده باش توی مسیر منتظر ایده‌ می‌مانم، شاید خدا خواست و سوژه روایت این هفته مسافرنوشت را توی همین اتوبوس پیدا کردم.

روی صندلی نشستم و تبلتم را درآوردم و حواسم را چرخاندم به اطراف. روی یک صندلی پیرمردی نشسته بود که تسبیح دانه درشت کوتاهی داشت و تق و تق چرخاندن دانه هایش مرا یاد قصه‌های مجید و قسمت حفظ کردن جدول ضرب و ترس از تسبیح معلم ریاضی اش انداخت.

بالای صفحه یادداشت نوشتم؛ «معلم قصه‌های مجید در اتوبوس!» صندلی بغلی دوتا نوجوان نشسته بودند، یکی شان یک گوشی را مستقیم جلو چشمش گرفته بود و با دوتا دستش سریع بازی می‌کرد. رفیق لاغر اندامش هم که خیره به صفحه بازی او بود گفت: می‌دونی! می‌خوام تابستون روی استخون ترقوه ام بدم یک مار تتو کنند که انگار دورش پیچیده! رفیقش بدون اینکه چشم از صفحه گوشی برداره خندید و گفت: شب وقتی خوابی نپیچه دور گردنت خفه ات کنه! پسرک لاغر گفت: حالا تو مسخره کن! ولی به نظرم خیلی خفن میشه!

نوشتم: مار روی گردن یک مسافر! بعد تصور کردم اگر یک مسافر با یک مار دور گردنش توی اتوبوس و تاکسی و مترو باشد چه موقعیت‌هایی ممکن است پیش بیاید.
نوجوان لاغر زد روی شانه دوستش و گفت: پاشو پاشو باید پیاده شیم.

پسرک دیگر با یک دست زد روی پیشانی اش و گفت: اه شِت! گیم اور شدم. حواسم رو پرت کردی سوختم. در ضمن به جای این ایده‌های تخیلی فکر امتحان ریاضی امروز باش.

دوباره مجید باقربیگی در ذهنم آمد و امتحان جدول ضرب که وقتی چشمش به آن تسبیح دانه درشت و جبروت معلم ریاضی افتاد کلا مخش تعطیل شد و نتوانست پاسخ بدهد.
این دو نوجوان تقریبا هم سن مجید قصه‌های مجید بودند. به پیرمرد هنوز نشسته در صندلی جلو نگاه کردم که تسبیح دانه درشت کوتاهش را می‌چرخاند و بیرون را نگاه می‌کرد.

فکر کردم که ممکن است او هم یک معلم ریاضی بازنشسته باشد که از شاگردانش بار‌ها جدول ضرب پرسیده است؛ و بعد به این فکر کردم که آیا او شانس آورده است که الان بازنشسته شده است و با نوجوانان امروزی طرف نیست، یا این دو نوجوان شانس آورده اند که معلم ریاضی شان ایشان نبوده است؟

فارغ از این سؤال که می‌شود مثل دیالوگ معروف نمایشنامه هملت اول یا آخرش جمله «مسئله این است» را هم اضافه کرد، من، اما سوژه و موقعیت سرراست خودم را نیافتم.

* این نوشته بهانه بسیار کوچکی است برای ادای دین به کیومرث پوراحمد که با قصه‌های مجید خاطره ساز نسل ما شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->